اخرهاي سال 90بود يكي از اشنايان منو ديد گفت فلاني اصلا معلوم نيست كه ام اس داري انقدر سر حال نشون ميدي
روز بعد شديدترين حمله ام اس رو تو زندگيم داشتم
حمله به چشمهايم شده بودبرادرم عكس چشمهام را با موبايل گرفته
هر وقت نگاه ميكنم خدا را شكر ميكنم كه بيناييم خوب شده
پسزم ميگفت راستي بابا چرا چشماهت اينطوري شده؟
به شوخي ميگفتم اين چشم با اون يكي قهر كرده خلاصه بعد از سه دوره پالس بهتر شدم ولي به خاطر پالس تراپي زياد يه كمي چشمهايم ضعيف شده
از بيماريم ناراحت نيستم هميشه خدا را شاكرم
از بعضي دكترهاي متخصص گله مندم كه مريض را بعنوان طمع يا نانداني مورد استفاده قرار ميدهند
روز بعد شديدترين حمله ام اس رو تو زندگيم داشتم
حمله به چشمهايم شده بودبرادرم عكس چشمهام را با موبايل گرفته
هر وقت نگاه ميكنم خدا را شكر ميكنم كه بيناييم خوب شده
پسزم ميگفت راستي بابا چرا چشماهت اينطوري شده؟
به شوخي ميگفتم اين چشم با اون يكي قهر كرده خلاصه بعد از سه دوره پالس بهتر شدم ولي به خاطر پالس تراپي زياد يه كمي چشمهايم ضعيف شده
از بيماريم ناراحت نيستم هميشه خدا را شاكرم
از بعضي دكترهاي متخصص گله مندم كه مريض را بعنوان طمع يا نانداني مورد استفاده قرار ميدهند