نازنینم حرفت رو کامل قبول دارم..........اما:
آیا به نظرت خونواده ی طرف فقط وقتی همسرت کنارته گیر میدن به بیماریت؟
اصلا یو رو نه خودمو میگم...
مثلا پاشدیم با طرف(فعلا مجهوله و وجود خارجی نداره)رفتیم خونه پدرش مهمونی........من با خونواده ی طرف یه چند ساعتی تنها شدم
اگه برگردنو یه چیزی راجع به بیماریم بهم بگن اصلا به صراحت به رخم بکشن بیمار بودن منو چه حالی پیدا میکنم؟
یا باید پاشم برم به طرف بگم جنجال شه و بحث کش پیدا کنه که عمرا اینکارو نمیکنم که رابطشونو با هم بهم بزنم
یا هم اینکه بگم اشکالی نداره و حرفاشونو قبول کنم و بریزم تو خودم با این وضع بیماریم که ناراحتی برام سمه
من سر این موضوع خیلی فک کردم....اما واقعیت اینه عزیزم
آیا به نظرت خونواده ی طرف فقط وقتی همسرت کنارته گیر میدن به بیماریت؟
اصلا یو رو نه خودمو میگم...
مثلا پاشدیم با طرف(فعلا مجهوله و وجود خارجی نداره)رفتیم خونه پدرش مهمونی........من با خونواده ی طرف یه چند ساعتی تنها شدم
اگه برگردنو یه چیزی راجع به بیماریم بهم بگن اصلا به صراحت به رخم بکشن بیمار بودن منو چه حالی پیدا میکنم؟
یا باید پاشم برم به طرف بگم جنجال شه و بحث کش پیدا کنه که عمرا اینکارو نمیکنم که رابطشونو با هم بهم بزنم
یا هم اینکه بگم اشکالی نداره و حرفاشونو قبول کنم و بریزم تو خودم با این وضع بیماریم که ناراحتی برام سمه
من سر این موضوع خیلی فک کردم....اما واقعیت اینه عزیزم
زنـــــــــــــــــــــده ام با نفـــــــــــــــــــس تو...!