گزارشی از دیدار شهریور ماه برای بچه هایی که نبودن
عقربه های ساعت می چرخن به سمت پنج
لحظه لحظه دیدار
با وجود اینکه هنوز پنج نشده اما جلوی ورودی رستوران شلوغه . این یعنی که یه سری از بچه ها اومدن . با بچه ها که جلوی ورودی ایستادن چاق سلامتی می کنیم و میریم توو و فکر می کنیم خب حتما اولین نفرها هستیم اما ... حداقل دو تا سه ردیف از صندلی ها پره
بچه ها شاد و خندون نشستن و دارن گل می گن و گل می شنون . نمی دونم چقدر می گذره و چه جوری که یهو سالن پر میشه از بچه ها . قدیمی ترا همدیگه رو پیدا می کنن و بازار سلام ، احوالپرسی و رو بوسی داغه داغه . جدیدتریا یه سری همدیگه رو پیدا کردن و دور یه میز نشستن . بعضی دیگه می یان سر میزای دیگه و خودشون رو معرفی می کنن . یه سری که خجالتی ان و مظلوم تر یه گوشه براخودشون میشینن اما بالاخره یکی از بچه ها میره سراغشون و یخ ها باز میشه و آشناییها آغاز
بعد یه مدت سینا میاد پشت میکروفن و با همون روحیه خونگرم همیشگی به همه خوش آمد می گه و از بچه ها می خواد برا خودشون کف مزتب بزنن . اونایی که از قبل توو دیدار بودن یاد گرفتن کف مرتب چیه اما بقیه نمی دونن بنابراین سینا شیوه کف مرتب زدن رو برا همه توضیح میده !!
این وسط فربود و ساناز و حمید از یه طرف جلوی ورودی به تازه واردها خوش آمد می گفتن و از یه طرف بین بچه ها می چرخیدن و آمار حاضرین رو می نوشتن یا به عبارتی حاضرغایب می کردن . از شانس خوب یا بد میز ما یه جایی بود اون بالا توو مایه های خانواده عروس و کلا همه جا رو میشد دید و چیزی از نظر دور نمی موند . 
خب این وسط مهسا هم دوربین به دست بین میز و صندلی ها می چرخید و ضمن خلق مقادیری عکس به همه خوش آمد می گفت . بعد بخش شیرین پذیرایی آغاز شد که شامل یه آب پرتقال خوشمزه ،با موز و کیک و شکلات بود که به وسیله خدمه رستوران و با هماهنگی و اداره سارا انجام می شد . به جز این روی هر میز برای هر نفر یه بطری آب معدنی هم بود . حمید هم هر از چند گاه می یومد سر میزها و می پرسید چیزی کم و کسر ندارید . به این ترتیب مدیرای سایت رسما نقش خانواده داماد رو ایفا می کردن !!
بعد نوبت رسید به جایزه دادن به بچه هایی که زحمت کشیده بودن و فیلم نحوه تزریق آوانکس رو آماده کرده بودن ( البته اون بخششون که توو سایت خودمون هستن ، چون دوستانی هم از بیرون توی این کار نقش داشتن ) این جوایز هم با مراسمی به باشکوهی اسکار تعلق گرفت به فربود که فیلم رو با تلاش فراوان پیدا کرده بود . ساناز که ترجمه اش کرده بود و همینطور ارزوی خوش صدا که گویندگیش رو بر عهده داشت . ( اینم بگم که یه سری بچه ها در بسته بندی کادوها نقش داشتن که از همین جا دستشون درد نکنه )
بعد از اون آقای دکتر سیاح ( عضو هیات علمی دانشگاه و استاد فارماکولوژی ) از موسسه زهراوی پشت میکروفن اومدن و درباره داروی کوپامر که داروی جدیدیه برا ام اس اطلاعاتی رو به بچه ها دادن . خب بعد مدتها دیدار یه بخش تخصصی داشت . برای همه اونایی که نبودن و می خوان بدونن این دارو چیه می تونید توو تاپیک کوپامر اطلاعاتش رو بگیرید
بعد از اون بچه ها سوالاتشون رو درباره دارو پرسیدن . طی همین سخنرانی پذیرایی دوم بازم با همون ترکیب دست اندرکاران پذیرایی اول انجام شد و این پذیراییه خوشمزه چیزی نبود جز یه عصرانه شامل ساندویچ الویه ، نوشابه و دنت شکلاتی
آقای دکتر که حرفاشون تموم شد و همینطور پرسش و پاسخها ، یه قرعه کشی جانانه هم به وقوع پیوست که جایزه اش یه سفر سیاحتی درست و حسابی به شهر تبریز بود . برندگان خوش شانس این قرعه کشی عبارت بودند از پویا ، مژده ، حورا ، نسترن ، رنجور
این وسط مهدی نصیری هم که از یه روز قبل تولدش رو اعلام کرده و بود و اولتیماتوم داده بود اگه بهش کادو ندن مراسم رو بهم میریزه از لذت دریافت کادو بی نصیب نموند و با یه بسته کادو پیچ که نفهمیدیم چی بود به خونه رفت . ما هم البته مفتخر به دریافت یکی یک عدد پک از طرف شرکت زهراوی شدیم که داخلش یک بروشور درباره آمپول کوپامر، یک عدد سی دی فیلم پیدایش زمین ، یه کتاب و یه دفترچه کوچیک یادداشت بود .
خب
اونوقت
نه واقعا دیگه منتظر چی هستین
یعنی توو یه دیدار دو ساعته دیگه چی کار می تونستن بکنن بچه ها
طبیعتا وقته خونه رفتن بود و باید محل رو در اسرع وقت ترک می کردیم تا فربود و حمید و سینای خسته با دخترکان خسته تر یعنی ساناز و سارا و مهسا هم میرفتن و استراحتی می کردن اما از اونجا که ما ایرانی هستیم و برای بار هزارم تا سر کوچه هم خداحافظی می کنیم ماجرای ترک محل یه نیم ساعتی به طول انجامید و مراسم با خوبی و خوشی پایان یافت .
بازم دست همه اتون درد نکنه چه اونایی که تهیه کردید و ساختید و برگزار کردید
چه اونایی که اومدید و لبخند و شادی پاشیدید به این مراسم
پیوست : جاااای همه اوووونایی که نبوووودن خالی . مگه میشه که گرمیه انرژیتون همراهمون نبوده باشه
عقربه های ساعت می چرخن به سمت پنج
لحظه لحظه دیدار
با وجود اینکه هنوز پنج نشده اما جلوی ورودی رستوران شلوغه . این یعنی که یه سری از بچه ها اومدن . با بچه ها که جلوی ورودی ایستادن چاق سلامتی می کنیم و میریم توو و فکر می کنیم خب حتما اولین نفرها هستیم اما ... حداقل دو تا سه ردیف از صندلی ها پره
بچه ها شاد و خندون نشستن و دارن گل می گن و گل می شنون . نمی دونم چقدر می گذره و چه جوری که یهو سالن پر میشه از بچه ها . قدیمی ترا همدیگه رو پیدا می کنن و بازار سلام ، احوالپرسی و رو بوسی داغه داغه . جدیدتریا یه سری همدیگه رو پیدا کردن و دور یه میز نشستن . بعضی دیگه می یان سر میزای دیگه و خودشون رو معرفی می کنن . یه سری که خجالتی ان و مظلوم تر یه گوشه براخودشون میشینن اما بالاخره یکی از بچه ها میره سراغشون و یخ ها باز میشه و آشناییها آغاز
بعد یه مدت سینا میاد پشت میکروفن و با همون روحیه خونگرم همیشگی به همه خوش آمد می گه و از بچه ها می خواد برا خودشون کف مزتب بزنن . اونایی که از قبل توو دیدار بودن یاد گرفتن کف مرتب چیه اما بقیه نمی دونن بنابراین سینا شیوه کف مرتب زدن رو برا همه توضیح میده !!
این وسط فربود و ساناز و حمید از یه طرف جلوی ورودی به تازه واردها خوش آمد می گفتن و از یه طرف بین بچه ها می چرخیدن و آمار حاضرین رو می نوشتن یا به عبارتی حاضرغایب می کردن . از شانس خوب یا بد میز ما یه جایی بود اون بالا توو مایه های خانواده عروس و کلا همه جا رو میشد دید و چیزی از نظر دور نمی موند . 
خب این وسط مهسا هم دوربین به دست بین میز و صندلی ها می چرخید و ضمن خلق مقادیری عکس به همه خوش آمد می گفت . بعد بخش شیرین پذیرایی آغاز شد که شامل یه آب پرتقال خوشمزه ،با موز و کیک و شکلات بود که به وسیله خدمه رستوران و با هماهنگی و اداره سارا انجام می شد . به جز این روی هر میز برای هر نفر یه بطری آب معدنی هم بود . حمید هم هر از چند گاه می یومد سر میزها و می پرسید چیزی کم و کسر ندارید . به این ترتیب مدیرای سایت رسما نقش خانواده داماد رو ایفا می کردن !!
بعد نوبت رسید به جایزه دادن به بچه هایی که زحمت کشیده بودن و فیلم نحوه تزریق آوانکس رو آماده کرده بودن ( البته اون بخششون که توو سایت خودمون هستن ، چون دوستانی هم از بیرون توی این کار نقش داشتن ) این جوایز هم با مراسمی به باشکوهی اسکار تعلق گرفت به فربود که فیلم رو با تلاش فراوان پیدا کرده بود . ساناز که ترجمه اش کرده بود و همینطور ارزوی خوش صدا که گویندگیش رو بر عهده داشت . ( اینم بگم که یه سری بچه ها در بسته بندی کادوها نقش داشتن که از همین جا دستشون درد نکنه )
بعد از اون آقای دکتر سیاح ( عضو هیات علمی دانشگاه و استاد فارماکولوژی ) از موسسه زهراوی پشت میکروفن اومدن و درباره داروی کوپامر که داروی جدیدیه برا ام اس اطلاعاتی رو به بچه ها دادن . خب بعد مدتها دیدار یه بخش تخصصی داشت . برای همه اونایی که نبودن و می خوان بدونن این دارو چیه می تونید توو تاپیک کوپامر اطلاعاتش رو بگیرید
بعد از اون بچه ها سوالاتشون رو درباره دارو پرسیدن . طی همین سخنرانی پذیرایی دوم بازم با همون ترکیب دست اندرکاران پذیرایی اول انجام شد و این پذیراییه خوشمزه چیزی نبود جز یه عصرانه شامل ساندویچ الویه ، نوشابه و دنت شکلاتی
آقای دکتر که حرفاشون تموم شد و همینطور پرسش و پاسخها ، یه قرعه کشی جانانه هم به وقوع پیوست که جایزه اش یه سفر سیاحتی درست و حسابی به شهر تبریز بود . برندگان خوش شانس این قرعه کشی عبارت بودند از پویا ، مژده ، حورا ، نسترن ، رنجور
این وسط مهدی نصیری هم که از یه روز قبل تولدش رو اعلام کرده و بود و اولتیماتوم داده بود اگه بهش کادو ندن مراسم رو بهم میریزه از لذت دریافت کادو بی نصیب نموند و با یه بسته کادو پیچ که نفهمیدیم چی بود به خونه رفت . ما هم البته مفتخر به دریافت یکی یک عدد پک از طرف شرکت زهراوی شدیم که داخلش یک بروشور درباره آمپول کوپامر، یک عدد سی دی فیلم پیدایش زمین ، یه کتاب و یه دفترچه کوچیک یادداشت بود .
خب
اونوقت
نه واقعا دیگه منتظر چی هستین
یعنی توو یه دیدار دو ساعته دیگه چی کار می تونستن بکنن بچه ها
طبیعتا وقته خونه رفتن بود و باید محل رو در اسرع وقت ترک می کردیم تا فربود و حمید و سینای خسته با دخترکان خسته تر یعنی ساناز و سارا و مهسا هم میرفتن و استراحتی می کردن اما از اونجا که ما ایرانی هستیم و برای بار هزارم تا سر کوچه هم خداحافظی می کنیم ماجرای ترک محل یه نیم ساعتی به طول انجامید و مراسم با خوبی و خوشی پایان یافت .
بازم دست همه اتون درد نکنه چه اونایی که تهیه کردید و ساختید و برگزار کردید
چه اونایی که اومدید و لبخند و شادی پاشیدید به این مراسم
پیوست : جاااای همه اوووونایی که نبوووودن خالی . مگه میشه که گرمیه انرژیتون همراهمون نبوده باشه
Peace begins with a smile