2012/07/29, 09:23 PM
پنج دلیل اصلی که دختران ازدواج نمی کنند!
بسیاری از دلایل این افراد برای « نه » گفتن به فرصتهایشان، تنها از عادتها یا ترسهایی ناشی میشود که از وجودشان بیرون نمیرود. اگر شما هم به دلیلهای مشابه به ازدواج فکر نمیکنید، بهتر است یکبار دیگر به زندگیتان و انتظاری که از آیندهتان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقیتر در این مورد تصمیم بگیرید.
زیاد از حد عشق کارید؟
شاید شما آنقدر غرق مناسبات شغلیتان شدهاید که نمیتوانید فکری اساسی برای زندگی عاطفیتان کنید. ممکن است فکر کنید هیچ چیز در دنیا شما را به اندازه پیشرفت کاری راضی نمیکند و البته احتمالا آنقدر غرق این تفکر شدهاید، که حتی فکر تغییر هم در سرتان چرخ نمیزند. نگاهی به محیط کارتان بیندازید. افرادی که مثل شما عشق کارند کم نیستند.
کسانی که حتی در چهارمین و پنجمین دهه زندگیشان، تنها با پروندههای روی میزشان زندگی میکنند. حالا کمی دقیقتر به آنها نگاه کنید. آیا واقعا این افراد خوشبخت و راضی هستند؟
راه حل
شمایی که کارتان همه زندگیتان بوده، قرار نیست یک شبه خانهنشین شوید. پس باید مردی را انتخاب کنید که توان پذیرش محدودیتهای شما را داشته باشد. او باید با نوع کار شما و شرایطی که دارید آشنایی داشته باشد تا بتواند تصویر دقیقی نسبت به مشکلات احتمالی که در این مسیر پیش میآید را در ذهنش شکل دهد.
اگر نمیخواهید که در میانه راه هم خودتان و هم او را ناامید کنید پس سعی کنید تصویری دقیق از اهداف و شرایطتان را برای خواستگارتان شکل دهید و قبل از هر تصمیمی، ببینید که چقدر اهدافتان در یک راستا هستند و تا چه حد میتوانید با محدودیتهای یکدیگر کنار بیایید. البته این تمام ماجرا نیست. شما نمیتوانید بدون هیچ تغییری پیش بروید و تنها انتظار داشتهباشید که همسر آیندهتان شما را درک کند. شما باید بپذیرید که بعد از ازدواج، شرایط کاریتان هم شکل دیگری بهخود میگیرد و شما دیگر نمیتوانید تمام لحظههای زندگیتان را با پروندههای کاریتان بگذرانید.
استانداردهای غیر قابل عبوری دارید؟
شاید معیارهای سفت و سخت شما در مورد همسر آیندهتان دلیل این تنهایی باشد؛ حق هم دارید. پای یک عمر زندگی در میان است و نمیخواهید که بیگدار به آب بزنید. احتمالا شما با دیدن مردهای اطرافتان و همسر دوستانتان فورا ایرادهایشان را میبینید و در دلتان میگویید اگر من بودم، با مردی که این ویژگی را داشته باشد ازدواج نمیکردم و از آنجا که خواستگارهایتان هم یکی از مردهای همین کره خاکی هستند و از همین دسته عیب و نقصها را در خود دارند، پس شما نمیتوانید دلتان را راضی کنید و به مردی که چنین عیبهایی داشته باشد « بله » بگویید. از آنجایی که خودتان سالها در مورد ازدواجهای دیگران قضاوت کردهاید، احتمالا در دلتان میگویید، مردم در مورد انتخاب من چه میگویند… .
راه حل
وقتی پای یک عمر زندگی در میان است، قطعا نمیتوانید به مردی که هیچ کدام از معیارهایتان را ندارد « بله » بگویید. اما قبل از اینکه با این قضاوت تنهایی را به جان بخرید، نگاهی به خودتان و معیارهایتان بیندازید.
در درجه اول بهتر است نقاط ضعف و ایرادهای خودتان را ببینید. آیا شما یک فرد بیعیب و نقصید که به دنبال یک مرد بیعیب و نقص هستید؟
در درجه دوم، باید فهرستی از این معیارها که عمری شما را تنها نگهداشته است بنویسید. آنها را به ترتیب اهمیت فهرست کنید.
حالا دوباره مرورشان کنید، از کدام ویژگیهایی که نوشتهاید میتوانید بگذرید و کدامشان غیرقابل چشمپوشی هستند. حالا که این فهرست را پاکسازی کردید، نگاهی به گزینههایی که برای ازدواج دارید بیندازید. شاید یکی از این افراد، چند نمونه از این ویژگیهای منفی را داشته باشد اما این ویژگیها ممکن است جزء اصلی شخصیت او نباشد. اگر این خصوصیات در او کمرنگ هستند و در مقابل خصوصیات بسیار مطلوب دیگری دارد که میتوانید به آنها تکیه کنید، بهتر است کمی بیشتر در مورد این گزینه فکر کنید.
بودن با دوستانتان برای شما کافیاست؟
ازدواج به چشم افرادی که یک لحظه هم بدون دوستانشان زندگی نمیکنند، یعنی محدودیت. این افراد گروههای متفاوتی از دوستان را در کنار خود دارند و برایشان تنهایی معنایی ندارد. آنها نمیتوانند بپذیرند که بعد از ازدواج، باید دور خیلی از این لحظهها را خط بکشند.
دوستان نزدیک و صمیمی، نمیگذارند که این افراد هیچ خلأ عاطفیای را در زندگیشان احساس کنند و به همین دلیل خود را وارد زندگیای بکنند که باعث میشود در ظاهر تنها تر از قبل شوند.
راه حل
اگر شما در گروه این افراد هستید، ازدواج برایتان تصمیم سختی است.
اما بهتر است بهجای این سختگیری، چند قدم جلوتر را هم ببینید و به آینده نگاه کنید. این دوستان صمیمی تا کجا با شما پیش میآیند؟ تجربه دیگران میگوید، احتمالا آنها هم یکی یکی ازدواج میکنند و این گروههای سرشار از صمیمیت هم روز به روز کوچکتر میشوند. اگر مراقب نباشید، این ماجرا خیلی زود از شما یک فرد همیشه تنها میسازد.
فردی که در گروه متاهلها احساس خوشبختی نمیکند و البته دیگر دوستانی ندارد که هر لحظه برای بودن در کنار او حاضر باشند. گذشته از این، ازدواج قرار نیست به معنای از دست دادن دوستان و تنها شدنتان باشد. شما میتوانید با کسی ازدواج کنید که از بودن در کنار گروه دوستانتان هم لذت ببرد و بعد از شکل دادن زندگیتان، با پذیرش محدودیتهایی که یک زندگی متاهلی دارد، تلاش کنید تا از این دوستان هم فاصله نگیرید.
به دنبال موقعیتهای بهترید؟
فکر میکنید که « بله » گفتن به یک گزینه، یعنی « نه » گفتن به باقی گزینهها و به همین دلیل نمیتوانید خودتان را برای تصمیمگرفتن راضی کنید؟ شاید گمان میکنید همیشه فرصتهای بهتری در مقابلتان قرار خواهند داشت و لیاقت شما بیشتر از مواردی است که تا امروز به شما پیشنهاد شده. اگر شما گرفتار چنین تفکراتی هستید، احتمالا نمیتوانید به گزینههایی که تا چند وقت پیش به نظرتان ایدهآل میآمدند هم « بله » بگویید و به همین دلیل فرصتهایی که روزی برایتان آرزو بودهاند را هم رد میکنید.
راهحل
در مورد گزینههای بهتر، نمیتوان حکم قطعی صادر کرد. شاید حق با شما باشد و کسانی شایستهتر از خواستگاران فعلیتان هم روزی به شما پیشنهاد ازدواج دهند. اما نگاهی به خودتان بیندازید؛ احتمالا در آن زمان هم شما برای رسیدن یک پیشنهاد بهتر به آنها « نه » میگویید.
فکر بهترین بودن را از سرتان بیرون کنید. سری به همان فهرست اولویتها بزنید و خواستگارتان را با آن اولویتهای اساسی بسنجید. اگر فکر میکنید مهمترین ویژگیهایی که برایتان مطرح بوده را در خود دارد، مته به خشخاش نگذارید. بپذیرید که بهترینی وجود ندارد و همه افراد ضعفهای خاص خودشان را دارند. ضعفهایی که در همه وجود دارد اما نوعشان از فردی به فرد دیگر فرق میکند. پس بهجای این آرمان گرایی، تلاش کنید سراغ کسی که ویژگیهایش با خط قرمزهای شما هماهنگی ندارد، نروید.
از اینکه کسی واقعیت را بفهمد میترسید؟
ممکن است شما و خانوادهتان، تفاوتهای زیادی داشته باشید. از عقاید شخصیتان گرفته تا سبک زندگی اجتماعی شما که میتواند متفاوت یا حتی متضاد با خانوادهتان باشد. شمایی که به سن ازدواج رسیدهاید و نسبت به این اتفاق بیمیل هم نیستید، بهخاطر این تفاوتها به خواستگارهایتان « نه » میگویید.
از طرفی کسانیکه خانواده به شما پیشنهاد میکنند، مرد رۆیاهای شما نیستند و از طرف دیگر نمیتوانید مردی که در مقابلش خود را به شکل دیگری معرفی کردهاید را، با خانوادهتان آشنا کنید. شما گمان میکنید که « بله » گفتن به انتخاب خانوادهتان؛ یعنی یک عمر زندگی سرد و «بله» گفتن به خواستگاری که هنوز خانوادهتان را ندیده، یعنی یک زندگی شکست خورده یا جدایی از همه عزیزانتان.
راهحل
اشتباه نکنید. ازدواج یک جعبه کامل است که نمیتوانید هیچ کدام از محتویاتش را گلچین کنید. خانواده و دوستان شما، خانواده و دوستان او و تمام محدودیتها و شرایطتان در این جعبه قرار میگیرند و اگر بخواهید زندگی موفقی داشته باشید باید با همه آن شرایط روبهرو شوید. برای شمایی که در مورد ازدواج بیمیل نیستید، چنین دلیلی نباید مانع بزرگی تلقی شود. کافی است خودتان باشید؛ همانطور که هستید نه آنطور که خانوادهتان میخواهد. از طرف دیگر، باید پنهان کاری را کنار بگذارید.
با خواستگارتان در مورد شرایط خانوادگیتان صحبت کنید و تفاوتها را روشن کنید. به او بگویید که حفظ خانواده و ارتباطتان برای شما یک اولویت اساسی است و اگر میخواهد که در کنار شما خوشبخت باشد، باید این موضوع را بپذیرد و در کمال احترام با این تفاوتها کنار بیاید.
فکر نکنید با این خط و نشان کشیدنها خودتان را بیارزش کردهاید. اهمیتی که شما به عزیزانتان و شرایطی که دارید میدهید، میتواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند.
شاید روبهرو کردن این ۲گروه با هم آسان نباشد اما اگر منطقی پیش بروید و از مسیری مناسب با خانوادهتان وارد مذاکره شوید که برایشان قابل پذیرش باشد، میتوانید خیلی زود و با کمترین تنش، به نتیجه برسید .
بسیاری از دلایل این افراد برای « نه » گفتن به فرصتهایشان، تنها از عادتها یا ترسهایی ناشی میشود که از وجودشان بیرون نمیرود. اگر شما هم به دلیلهای مشابه به ازدواج فکر نمیکنید، بهتر است یکبار دیگر به زندگیتان و انتظاری که از آیندهتان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقیتر در این مورد تصمیم بگیرید.
زیاد از حد عشق کارید؟
شاید شما آنقدر غرق مناسبات شغلیتان شدهاید که نمیتوانید فکری اساسی برای زندگی عاطفیتان کنید. ممکن است فکر کنید هیچ چیز در دنیا شما را به اندازه پیشرفت کاری راضی نمیکند و البته احتمالا آنقدر غرق این تفکر شدهاید، که حتی فکر تغییر هم در سرتان چرخ نمیزند. نگاهی به محیط کارتان بیندازید. افرادی که مثل شما عشق کارند کم نیستند.
کسانی که حتی در چهارمین و پنجمین دهه زندگیشان، تنها با پروندههای روی میزشان زندگی میکنند. حالا کمی دقیقتر به آنها نگاه کنید. آیا واقعا این افراد خوشبخت و راضی هستند؟
راه حل
شمایی که کارتان همه زندگیتان بوده، قرار نیست یک شبه خانهنشین شوید. پس باید مردی را انتخاب کنید که توان پذیرش محدودیتهای شما را داشته باشد. او باید با نوع کار شما و شرایطی که دارید آشنایی داشته باشد تا بتواند تصویر دقیقی نسبت به مشکلات احتمالی که در این مسیر پیش میآید را در ذهنش شکل دهد.
اگر نمیخواهید که در میانه راه هم خودتان و هم او را ناامید کنید پس سعی کنید تصویری دقیق از اهداف و شرایطتان را برای خواستگارتان شکل دهید و قبل از هر تصمیمی، ببینید که چقدر اهدافتان در یک راستا هستند و تا چه حد میتوانید با محدودیتهای یکدیگر کنار بیایید. البته این تمام ماجرا نیست. شما نمیتوانید بدون هیچ تغییری پیش بروید و تنها انتظار داشتهباشید که همسر آیندهتان شما را درک کند. شما باید بپذیرید که بعد از ازدواج، شرایط کاریتان هم شکل دیگری بهخود میگیرد و شما دیگر نمیتوانید تمام لحظههای زندگیتان را با پروندههای کاریتان بگذرانید.
استانداردهای غیر قابل عبوری دارید؟
شاید معیارهای سفت و سخت شما در مورد همسر آیندهتان دلیل این تنهایی باشد؛ حق هم دارید. پای یک عمر زندگی در میان است و نمیخواهید که بیگدار به آب بزنید. احتمالا شما با دیدن مردهای اطرافتان و همسر دوستانتان فورا ایرادهایشان را میبینید و در دلتان میگویید اگر من بودم، با مردی که این ویژگی را داشته باشد ازدواج نمیکردم و از آنجا که خواستگارهایتان هم یکی از مردهای همین کره خاکی هستند و از همین دسته عیب و نقصها را در خود دارند، پس شما نمیتوانید دلتان را راضی کنید و به مردی که چنین عیبهایی داشته باشد « بله » بگویید. از آنجایی که خودتان سالها در مورد ازدواجهای دیگران قضاوت کردهاید، احتمالا در دلتان میگویید، مردم در مورد انتخاب من چه میگویند… .
راه حل
وقتی پای یک عمر زندگی در میان است، قطعا نمیتوانید به مردی که هیچ کدام از معیارهایتان را ندارد « بله » بگویید. اما قبل از اینکه با این قضاوت تنهایی را به جان بخرید، نگاهی به خودتان و معیارهایتان بیندازید.
در درجه اول بهتر است نقاط ضعف و ایرادهای خودتان را ببینید. آیا شما یک فرد بیعیب و نقصید که به دنبال یک مرد بیعیب و نقص هستید؟
در درجه دوم، باید فهرستی از این معیارها که عمری شما را تنها نگهداشته است بنویسید. آنها را به ترتیب اهمیت فهرست کنید.
حالا دوباره مرورشان کنید، از کدام ویژگیهایی که نوشتهاید میتوانید بگذرید و کدامشان غیرقابل چشمپوشی هستند. حالا که این فهرست را پاکسازی کردید، نگاهی به گزینههایی که برای ازدواج دارید بیندازید. شاید یکی از این افراد، چند نمونه از این ویژگیهای منفی را داشته باشد اما این ویژگیها ممکن است جزء اصلی شخصیت او نباشد. اگر این خصوصیات در او کمرنگ هستند و در مقابل خصوصیات بسیار مطلوب دیگری دارد که میتوانید به آنها تکیه کنید، بهتر است کمی بیشتر در مورد این گزینه فکر کنید.
بودن با دوستانتان برای شما کافیاست؟
ازدواج به چشم افرادی که یک لحظه هم بدون دوستانشان زندگی نمیکنند، یعنی محدودیت. این افراد گروههای متفاوتی از دوستان را در کنار خود دارند و برایشان تنهایی معنایی ندارد. آنها نمیتوانند بپذیرند که بعد از ازدواج، باید دور خیلی از این لحظهها را خط بکشند.
دوستان نزدیک و صمیمی، نمیگذارند که این افراد هیچ خلأ عاطفیای را در زندگیشان احساس کنند و به همین دلیل خود را وارد زندگیای بکنند که باعث میشود در ظاهر تنها تر از قبل شوند.
راه حل
اگر شما در گروه این افراد هستید، ازدواج برایتان تصمیم سختی است.
اما بهتر است بهجای این سختگیری، چند قدم جلوتر را هم ببینید و به آینده نگاه کنید. این دوستان صمیمی تا کجا با شما پیش میآیند؟ تجربه دیگران میگوید، احتمالا آنها هم یکی یکی ازدواج میکنند و این گروههای سرشار از صمیمیت هم روز به روز کوچکتر میشوند. اگر مراقب نباشید، این ماجرا خیلی زود از شما یک فرد همیشه تنها میسازد.
فردی که در گروه متاهلها احساس خوشبختی نمیکند و البته دیگر دوستانی ندارد که هر لحظه برای بودن در کنار او حاضر باشند. گذشته از این، ازدواج قرار نیست به معنای از دست دادن دوستان و تنها شدنتان باشد. شما میتوانید با کسی ازدواج کنید که از بودن در کنار گروه دوستانتان هم لذت ببرد و بعد از شکل دادن زندگیتان، با پذیرش محدودیتهایی که یک زندگی متاهلی دارد، تلاش کنید تا از این دوستان هم فاصله نگیرید.
به دنبال موقعیتهای بهترید؟
فکر میکنید که « بله » گفتن به یک گزینه، یعنی « نه » گفتن به باقی گزینهها و به همین دلیل نمیتوانید خودتان را برای تصمیمگرفتن راضی کنید؟ شاید گمان میکنید همیشه فرصتهای بهتری در مقابلتان قرار خواهند داشت و لیاقت شما بیشتر از مواردی است که تا امروز به شما پیشنهاد شده. اگر شما گرفتار چنین تفکراتی هستید، احتمالا نمیتوانید به گزینههایی که تا چند وقت پیش به نظرتان ایدهآل میآمدند هم « بله » بگویید و به همین دلیل فرصتهایی که روزی برایتان آرزو بودهاند را هم رد میکنید.
راهحل
در مورد گزینههای بهتر، نمیتوان حکم قطعی صادر کرد. شاید حق با شما باشد و کسانی شایستهتر از خواستگاران فعلیتان هم روزی به شما پیشنهاد ازدواج دهند. اما نگاهی به خودتان بیندازید؛ احتمالا در آن زمان هم شما برای رسیدن یک پیشنهاد بهتر به آنها « نه » میگویید.
فکر بهترین بودن را از سرتان بیرون کنید. سری به همان فهرست اولویتها بزنید و خواستگارتان را با آن اولویتهای اساسی بسنجید. اگر فکر میکنید مهمترین ویژگیهایی که برایتان مطرح بوده را در خود دارد، مته به خشخاش نگذارید. بپذیرید که بهترینی وجود ندارد و همه افراد ضعفهای خاص خودشان را دارند. ضعفهایی که در همه وجود دارد اما نوعشان از فردی به فرد دیگر فرق میکند. پس بهجای این آرمان گرایی، تلاش کنید سراغ کسی که ویژگیهایش با خط قرمزهای شما هماهنگی ندارد، نروید.
از اینکه کسی واقعیت را بفهمد میترسید؟
ممکن است شما و خانوادهتان، تفاوتهای زیادی داشته باشید. از عقاید شخصیتان گرفته تا سبک زندگی اجتماعی شما که میتواند متفاوت یا حتی متضاد با خانوادهتان باشد. شمایی که به سن ازدواج رسیدهاید و نسبت به این اتفاق بیمیل هم نیستید، بهخاطر این تفاوتها به خواستگارهایتان « نه » میگویید.
از طرفی کسانیکه خانواده به شما پیشنهاد میکنند، مرد رۆیاهای شما نیستند و از طرف دیگر نمیتوانید مردی که در مقابلش خود را به شکل دیگری معرفی کردهاید را، با خانوادهتان آشنا کنید. شما گمان میکنید که « بله » گفتن به انتخاب خانوادهتان؛ یعنی یک عمر زندگی سرد و «بله» گفتن به خواستگاری که هنوز خانوادهتان را ندیده، یعنی یک زندگی شکست خورده یا جدایی از همه عزیزانتان.
راهحل
اشتباه نکنید. ازدواج یک جعبه کامل است که نمیتوانید هیچ کدام از محتویاتش را گلچین کنید. خانواده و دوستان شما، خانواده و دوستان او و تمام محدودیتها و شرایطتان در این جعبه قرار میگیرند و اگر بخواهید زندگی موفقی داشته باشید باید با همه آن شرایط روبهرو شوید. برای شمایی که در مورد ازدواج بیمیل نیستید، چنین دلیلی نباید مانع بزرگی تلقی شود. کافی است خودتان باشید؛ همانطور که هستید نه آنطور که خانوادهتان میخواهد. از طرف دیگر، باید پنهان کاری را کنار بگذارید.
با خواستگارتان در مورد شرایط خانوادگیتان صحبت کنید و تفاوتها را روشن کنید. به او بگویید که حفظ خانواده و ارتباطتان برای شما یک اولویت اساسی است و اگر میخواهد که در کنار شما خوشبخت باشد، باید این موضوع را بپذیرد و در کمال احترام با این تفاوتها کنار بیاید.
فکر نکنید با این خط و نشان کشیدنها خودتان را بیارزش کردهاید. اهمیتی که شما به عزیزانتان و شرایطی که دارید میدهید، میتواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند.
شاید روبهرو کردن این ۲گروه با هم آسان نباشد اما اگر منطقی پیش بروید و از مسیری مناسب با خانوادهتان وارد مذاکره شوید که برایشان قابل پذیرش باشد، میتوانید خیلی زود و با کمترین تنش، به نتیجه برسید .
به خود آی,خود تو جان جهانــــــی...