(2012/05/02, 09:26 AM)havaars نوشته است: همیشه صادق باشید. چیزی را پنهان نکنید و اگر رفتند و جواب منفی دادند، نترسید چون حتماً حکمتی در کار بوده است و خدا میگوید در چیزی که به نظر شما بد است، خیر نهفته است.
من هر بار که میگفتم اماس دارم همه میرفتند و خوب واقعاً دردناک بود برایم چون بار آخر واقعاً طرف گفت آی من عاشقم من الم من بلم و گریه کرد پشت تلفن و بعد گفت وای! من جواب مادرزن دختر دایی عروسمان را چی بدهم اگر بلند نشوی وسطی بازی کنی؟!!!
ولی وقتی به امیر گفتم و حتی خیلی هم تند و تیزش کردم و گفت مشکلی نیست همهاش میگفتم زرشک! اینم میخوات قالم بذاره، ولی مرد نیکی بود و تا حالا هم یکبار ندیدم و حس نکردم که کم بیاره در برابر مشکلاتم. صبور و صادق و قوی باشید و توکل کنید به خدا.
مي تونم بپرسم آشنايي شما چطوري بوده؟ فقط اين كه سنتي بوده يا نه. من فقط مي خوام بدونم همسر شما ابتدا چطوري شما رو شناخت كه پاي همه چي وايستاده؟ كه تفاهم داريد و ام اس در برايرش كوچيكه؟ از چه طريق؟ انقدر دوست داشتن بايد از يه جا شروع شده باشه.
اگه دوست داشتيد بگيد آشناي تون ابتدا چطوري بوده. خواستگاري سنتي بوده يا؟
نمي دونم تونستم منظورم رو بگم يا نه چون خودم تقريبا نفهميدم!
من خيلي سوال پرسيدم ولي سوال اصلي م اينه كه
همسرتون شما رو از كجا شناختند؟ كه ام اس ديگه براشون عاديه( اين دقيقا همون چيزيه كه مي خوام اگه مي شه بگيد)
تو خواستگاري سنتي كه تقريبا شناختي نيست. خواستگاري شما سنتي بوده يا شما رو از قبل مي شناختند؟ اگه آره از كجا؟
من صبورتر از هر لحظه ای چشم به راه روزهای آینده ی نیامده ام!