2012/01/19, 02:47 PM
من تو یه بازه زمانی خیلی استرس داشتم
یعنی یه چیزی فکرمو خیلی آزار میداد
تو خودم ریخته بودم
لبم خندون بود
اما دلم غم داشت
از خرداد 87 شروع شد تا اینکه دی 88 اولین اثرشو گذاشت
این داستان ادامه داشت تا اینکه مرداد 90 ضربه آخر رو هم خوردم سر این موضوع
الان که برمیگردم به عقب میفهمم چقدر بی تدبیری داشتم
اگه همون روزای اول با یه نفر مشورت میکردم داستان من هیچ وقت به ام اس ختم نمی شد
اما راضی م به رضای خدا
همین
یعنی یه چیزی فکرمو خیلی آزار میداد
تو خودم ریخته بودم
لبم خندون بود
اما دلم غم داشت
از خرداد 87 شروع شد تا اینکه دی 88 اولین اثرشو گذاشت
این داستان ادامه داشت تا اینکه مرداد 90 ضربه آخر رو هم خوردم سر این موضوع
الان که برمیگردم به عقب میفهمم چقدر بی تدبیری داشتم
اگه همون روزای اول با یه نفر مشورت میکردم داستان من هیچ وقت به ام اس ختم نمی شد
اما راضی م به رضای خدا
همین
ماییم و نوای بی نوایی.بسم لله اگر حرف مایی