2011/09/09, 12:11 PM
سلام دوستاي گل و نازنينم
نميدونين چقدر ذوق زدم كه تونستم تو ديدار بيام.
خيلي فوق العاده بود.هنوز هيجان زدم.فكر نميكردم انقدر همه صميمي باشن.
هميشه به بقيه پز فربدو ميدادم(من آنم كه فربد بود پهلوان)
اما الان از همه تعريف ميكنم
از اراده احسان كه راه ميره(شنيدم دفعه قبل با ويلچر بوده)
از ناصر كه خيلي مهربونه و سختي رو كه شايد بچه هاي باحال تهرانم نپذيرن به جون خريد و از تبريز اومد تا تو ديدار باشه(تازه با اون شيرينيه خوش مزه كه اگه روم ميشد بازم بر ميداشتم)
از هانيه كه فوق العاده پر انرژيه
از عليرضا كه در عين پرانرژي و باحال بودن به سؤالاي بچه ها با جديت جواب ميده
از رؤيا كه مثل اسمش رؤياييه و خيلي دوست داشتني
از شفايافته و ارادش تو اجرا كردن رژيم خدادادي(كه من هنوز ارادشو ندارم )
از ساينا كه ورزشكاره و رشتش تربيت بدنيه
البته اولين كسي كه ازش تعريف ميكنم حسينه (چون تو ماه عسل تصويري كه ساختن تصور غير منصفانه اي تو ذهن اطرافيانم به وجود اورد) حالا ميرم ميگم حسين خيلي ماه و مهربونه. تو ديدار دلسوزانه بحثو كنترل ميكرد و بچه ها رو راهنمايي ميكرد و اينم ميگم كه شوخه و تو شلوغيه ما دخترا دنبال سنگ پا ميگرده.خلاصه اين چهارتا استخونو خورد ميكنم تو دهن كسي كه ديد خيلي خيلي مثبتي نسبت به دوستاي من نداشته باشه
از حميد و سينا و عليرضا و اون يكي حميد و فربدو تمام دوستايي كه من سعادت آشنايي باهاشونو نداشتم و براي ديدار ديشب زحمت كشيدن بينهايت ممنونم.
نميدونين چقدر ذوق زدم كه تونستم تو ديدار بيام.
خيلي فوق العاده بود.هنوز هيجان زدم.فكر نميكردم انقدر همه صميمي باشن.
هميشه به بقيه پز فربدو ميدادم(من آنم كه فربد بود پهلوان)
اما الان از همه تعريف ميكنم
از اراده احسان كه راه ميره(شنيدم دفعه قبل با ويلچر بوده)
از ناصر كه خيلي مهربونه و سختي رو كه شايد بچه هاي باحال تهرانم نپذيرن به جون خريد و از تبريز اومد تا تو ديدار باشه(تازه با اون شيرينيه خوش مزه كه اگه روم ميشد بازم بر ميداشتم)
از هانيه كه فوق العاده پر انرژيه
از عليرضا كه در عين پرانرژي و باحال بودن به سؤالاي بچه ها با جديت جواب ميده
از رؤيا كه مثل اسمش رؤياييه و خيلي دوست داشتني
از شفايافته و ارادش تو اجرا كردن رژيم خدادادي(كه من هنوز ارادشو ندارم )
از ساينا كه ورزشكاره و رشتش تربيت بدنيه
البته اولين كسي كه ازش تعريف ميكنم حسينه (چون تو ماه عسل تصويري كه ساختن تصور غير منصفانه اي تو ذهن اطرافيانم به وجود اورد) حالا ميرم ميگم حسين خيلي ماه و مهربونه. تو ديدار دلسوزانه بحثو كنترل ميكرد و بچه ها رو راهنمايي ميكرد و اينم ميگم كه شوخه و تو شلوغيه ما دخترا دنبال سنگ پا ميگرده.خلاصه اين چهارتا استخونو خورد ميكنم تو دهن كسي كه ديد خيلي خيلي مثبتي نسبت به دوستاي من نداشته باشه
از حميد و سينا و عليرضا و اون يكي حميد و فربدو تمام دوستايي كه من سعادت آشنايي باهاشونو نداشتم و براي ديدار ديشب زحمت كشيدن بينهايت ممنونم.