[sargol]

ساحل گیسوم
جنگل گیسوم
خوردن غذا در جنگل
فوق العاده بود
زیر سایبونی که برو بچ ساختن ساختن نشستیم گل میگوییم و گل نیز میشنویم
صدای نم نم بارون ...
به به
هوا عالی
ریه هام دارن بندری میزنن از شادی بسکه هواش تمیزه
من حدیث
اینجا شمال
دیگه نمیام ایران
چایی روی آتیش ما در انتظار
جای دوستان خالی

وایی حدیث جوون به شما خیلی خوش میگذره.لازم یک سفر اختصاصی تورو پیش خودم بیارم.دختر تومحشری.

[hadisss]

آقای دنیانورد امروز هم به خاطر بازی یی که دیروز داشتیم و شرطو باخت به هممون جایزه داد

---

بازیه وسطی زیر نم نم لطیف بارون
این مورد از قلم افتاد در راستای پست قبل

[paeazan]

امشب با واسطه اعتراضات رو به گوش ادمین رسوندم ( یعنی سپردم که بهش بگن) که چرا به مایی که نیومدیم به هر دلیلی سفر، توجه نمیکنه و گزارش لحظه به لحظه به لحظه بهمون نمیده؟
امروز رفتن جنگل و مرغ کباب کردن خوردن.منم گفتم کوفتتون بشه
بارون بوده دیگه نرفتن آبشار
و..

[hadisss]

ساعت تقریبا شیش بامداد و من همچنان بیدار
هفت و نیم باید پاشیم
خواب از سرم پریده
یه ساعت هم خوابم ببره کافیمه

[ahya]

خوب ایندفعه خبرا خوب رسیده
اماااااااااااااااا
گزارش روز گذشته از دید من
صبح زود کله سحر بیدار شدیم که صبحانه بخوریم و بریم ساحل گیسوم.نصف جمعیت از خستگی دیشب ویندوزشون هنوز بالا نیومده بود.توی راه حمید اینا نون تازه واسه کباب ظهرمون خریدن و به راه ادامه دادیم.پیش از رسیدن به ساحل تو جاده جنگل گیسوم وایسادیمو عکس گرفتیم چه عکسایی!!!!!!!.از اونایی که می پرن رو هوا می گیرن.
بعد از عکس رفتیم سمت ساحل.
البته قبل ساحل مدیرا و چند نفر پیاده شدن واسه آماده کردن بساط ناهار و ما رفتیم ساحل.اونجا جاتون خالی اسب سوار شدیم.
برگشتیم به محل قرارمون برای ناهار.تو جنگل.آقا من که شمالیم دارم می گم خایـــــــــــــــــــــــــــــــلی جای با صفایی بود.یه رود خونه نزدیکمون بود که کلا جون می داد واسه یه چیز.که بعدا می گم چی.
خلاصه بعد یه مدت که کبابا حاضر شد رفتیم و ناهار رو زیر سایبون خوردیم.دستشون واقعا درد نکنه. چه صفایی داشت.
بعد از ناهار نوبت بازی شد.چه بازی ؟؟؟ باید دو گروه 5 نفره می شدیم و طناب می بستیم به پاهامون و یه مسیری رو طی می کردیم، دور یه بطری نوشابه می چرخیدیم و برمی گشتیم جای اولمون. خیلی باحال بود
بعدشم وسطی بازی کردیم.خوب حالا می تونم بگم رود خونه جون می داد واسه چی؟جون میده تو واسه حال گیری.4 بار توپمون افتاد تو رودخونه و فربود (fireboud) جان فشانی کرد وخیلی سریع پرید تو آب و آوردش که به همین مناسبت بهش لقب قهرمان رو دادن.دفعه سوم سجاد رفت که هیچی بهش ندادن، دفعه آخر حمید (hamid-147) رفت و دیگه بیخیال بازی شدیم.
در نهایت چای و هتل.بعد از استراحت و صرف شام با بچه ها رفتیم کنار ساحل هتل و مدیران و دست اندر کاران واسمون سیب زمینی کبابیدن.تو این هوای سرد خیلی می چسبید.
باز هم کنار ساحل بازی کردیم.استپ هوایی.2 بر گشتیم هتل. البته یه سریا که می خواستن یه دست فوتبال بزنن موندن.

[الهام ج]

چقدر خوبه بهتون خوش میگذره ما هم اینجا خودمونو کنار شادی هاتون احساس میکنیم
دلمون براتون تنگ شده زود برگردید خونه

[sargol]

وایی چه کیف وحالی می کنین.اصن فک نکنین که ماهایی که نتونستیم همراه شما بیاییم حسودی میکنیم

[ms13]

امید دارم که به همه دوستان خوش گذشته باشه
وقتی میبینم دوستان خوشند منم با خوشی شما عزیزان عزیزتر از جانم خوشم

[hamid_147]

بچه ها ناهارو خوردیم و بچه ها یه سریاشون جدا شدن و رفتن خونه خودشون ما هم راهی تهران شدیم

[hamid_147]

خوب منم رسیدم خونه
سفر خیلی خوبی خیلی خوش گذشت جای همتون خالی بود