سلام دوست جونیام
خیلی سفر خوبی بود و ماندگار .یه عالمه دوست جدید پیدا کردم .از همه ممنونم مخصوصا از آقا حمید و آقا سجاد خیلی زحمت کشیدن و همچنین از عالم جون و میهن جون
...نازنین جونم خواهش میکنم قابل تو رو نداشت خوشگلم
امیدوارم سفرای بعدی هم همراهتون باشم
راستی همتون بی معرفتیدا اسم همه رو گفتید الا روژان جون رو
با سلام خدمت همه ی دوستان خوبم سفر خوب و به یاد ماندنی در کنار شما عزيزان بود من هم از طرف خودم و خانوادم تشکر میکنم از تمام اعضای گروه به ویژه از آقا حمید وآقا سجاد گل که خیلی زحمت برای گروه کشیدند آرزوی سلامتی و موفقیت برای همه ی شما عزيزان را دارم .به امید دیدار
سلام به همه دوستهای خوبم ، خیلی سفر خوب و دوست داشتنی بود مخصوصا که من اولین دیدار بود که با بچه ها آشنا شدم واقعا عالی بود یه عالمه دوست خوب پیدا کردم و تشکر از تمامی همسفرهای خوبم
شاااااااید کسی نگرانم باشه پس اینجا مینویسم با اجازه ناظر
من در راه آهن تهران دو ساعت قبل از حرکت از یه پله افتادم و صورتم محکم خورد به زمین.از بینی درد داشتم جیغ میزدم و گریه میکردم
برانکارد آوردن و من روی اون به حمید زنگ زدم که اینا چکم کردن میگن سفرتو لغو کن و بیا ببریمت دکتر با گریه من از دیروز از خونه زدم بیرون
طفل معصوم حمید
من گفتم نه من میرم اولین سفرمه و میخوام برم
سوالای ام اسی اون خانم رو جواب دادم و اون آقا هم راهنماییم کرد
امضا زدم و اومدم سفر
با حرفهای خانمه نمیدونم مدرکش چی بود گفتم یعنی فردا بینی من باد میکنه به این بزرگی؟
احتمالش بود
حمید که اومد رفت باهاشون حرف زد و گفت 4 میلبونه ها، گفتم نه بابا عمل زیبایی که نمیکنن مجانی اینو بدونین اگه در راه آهن و یا ترمینال برای کسی سانحه ای رخ بده خودشون میبرنش دکتر و همه چی رایگانه.من که نمیدونستم
من اومدم سفر یخ هم گذاشتم و ژلوفن هم خوردم و مشکلی پیش نیومد
نمیخواستم به خانواده بگم و با دوستم برم عکس و دکتر
امااااا امشب به خواهرم گفتم، یه دستی زد به بینیم و گفت نه نشکسته بعد از یک هفته که مشکلی نداره هنوز.حتی گفت اینم مثه پات و هیچیش نیست
و من بسی ذوقیدم
ام اس شاید مسیر را برایمان ناهموار کند، اما مانع حرکتمان نخواهد شد
سفر من امروز به پایان رسید
ظهر رسیدم خونه مون و تا ساعاتی پیش بشور و بساب خونه داشتم یه بارندگی شدیدی اینور شده بود خونه زندگیم پره خاک و گل شد
مریم در مورد روشنایی بگم؟
تازه اتاقمون رو تحویل گرفته بودیم. کلید با میهن بود اگه اشتباه نکنم
بعدش میهن دقایقی میره بیرون از اتاق که یهو برقا میره و سوییت ما کلا میره توی خاموشی
من گفتم اههههه چه بدشانسیم برق رفت
مریم هم فیوزا رو چک کرد که نکنه پریده باشن ولی فیوزا همشون دکمه شون روشن بود
خواستیم بریم لاوی و بگیم که ما برقامون رفته که میهن اومد توو
بعد از لحظاتی برقا روشن شد
من و مریم و مهسا و میهن و عالم هم مات و مبهوت که یعنی چی شده
کلیدارو نگا کردیم که یه دسته کلید شیشه ای بهش وصله و
کلیدو من گرفتمو و بچه ها گفتن حدیث با کلید از اتاق خارج شو نکنه برقا با کلید در ارتباطن
رفتم تا طرفای آسانسور که دیدیم باز برقا قطع شد
یه سنسور به دسته کلید وصل بود که کارش قطع و وصل کردن برقا میبود و باید توی اتاق یه جا مخصوص داشت آویزونش میکردیم تا برقا اتومات وصل شه و به وقت خروج از اتاق هم با همراه داشتن کلیده برقا اتومات قطع شه
خیلیییییییییییییییی باحال بودا
خودمون که همونجا غش رفتیم از خنده
زهرا خوشحالم که بینیت حالش خوبه. نمی دونی چقدر نگران بینیت شدم و مدام نگاش میکردم بینم باد کرده یا نه
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من