ولی واقعاً من از چیپس چیپس ممنونم که بهمون خمیر دندون داد ما فکر میکردیم هتل خمیر دندون داره خودش که نداشت
خمیر دندونشم از این خارجی گرونا بووووووووووووووووووووووود
دردهایت را دورت نچین تا دیوار شود .......
زیر پایت بگذار تا پله شود .....
سجاد!! مهيـن نه لطفاً.
از كجا فهميدي كار من بوده؟! شبا نگاش ميكنم ياد شومال ميوفتم ببخشيد ولي هميشه آرزوم بود مسواك تو و حميد رو داشته باشم به آرزوم رسيدم
راستی من یه نکته ی مهمی یادم افتاده
میخوام تجربیاتم و در اختیار دوستانی بزارم که در سفرهای بعدی میخوان بیان
اگه خواستین آدرسی چیزی بپرسین به هیــــــــــچ وجــــــــه تاکید میکنم به هیــــــــــــــــــــچ وجــــــــــه و تحت هیـــــــــچ شرایطی از حمید و سجاد نپرسین چون معلوم نی سر از کجا در میارین
آقا من منتظر بودم پست ها زیاد بشه بعد پست میدم اقای دنیانورد منو نکشه
آخرین باری که گفتم ازش کتک خوردم
آقای دنیانورد ممنون بابت هدیه فوق العادتون
کاش هر روز تولدم بود
بچه ها نمیدونید چه کیفی میده شبا با ماشینم مرتضی پاشایی گوش میدم اصلا یه کیفی میده که نگو
2013/12/01, 04:24 PM (آخرین ویرایش در این ارسال: 2013/12/01, 04:32 PM، توسط mahdiye1989.)
اینو یادم رفت بگم;
شب دوم قرار شد ساعت 10:30 همه جمع بشیم که بریم لب ساحل,منو پریاام سر ساعت آماده بودیم و البته طبق معمول یکسری از دوستان گویا فراموش کرده بودنخلاصه منو پری 2 تایی رفتیم لب ساحل ,فربود عزیز هم مارو دید و زحمت کشید رفت واسمون زیرانداز آورد,تا بچه ها بیان منو پری نیم ساعتی تنها بودیم,پری آهنگ گذاشت و من واسش رقصیدم,اون شب بلند بلند خندیدیم و بلند بلند گریه کردیم ,بلند بلند آرزوهامونو دعا کردیمو , رو به دریا بلند بلند با خدا حرف زدیم
شب فوق العاده ای بود
خوشحالم که بهتون خوش گذشته
امیدوارم منم یه روزی بتونم با شماها برم سفر
دخترا ایول
خوشم اومد کهه سجاد و تحویل نگرفتین و یکم اذیتش کردین
ای کاش یکیتون یه خلاقیت به خرج میداد و به بقیه شربت نمک میداد
به هر حال امیدوارم همیشه شاد و خندون باشین
تازه داره خاطرات یادم میاد
شب آخر بود ساعت 4 رد شده بود که تصمیم گرفتم بخوابم
قبلش هم کلی مهمون داشتیم
من دیدم خدایا چرا احسان پتو رو کشیده رو سرش و در تلاش برای خوابه ولی چیزی دستگیرم نشد که چرا
من هم رفتم تو رختخواب که بخوابم
دیدم یعنی چی چرا اینقدر سرده من هم سرمو بردم زیره پتو ولی فایده نداشت آیا انزلی اینقدر سرد شده؟؟؟؟؟؟
تو این فکرها بودم که سرم افتاد بیرون از پتو و فکر میکنید چی دیدم؟؟؟؟؟؟
بله کولر گازی اتاق روشنه (چراغ های خوشگلش تو تاریکی داشت برق میزد)
تازه یادم افتاد که وای ساعتها قبل با کنترلش داشتم بازی میکردم ببینم چجوری میره رو حالت گرمایش ولی موفق نشده بودم بعد هم صدامون زدن که دیر شده بیاید بریم(این اتفاقات مال صبح بود) ما هم سریع رفتیم و کولر روشن موند
خلاصه تو اون سرما به سختی پا شدم کنترل را پیدا کردم و کولر را خاموش کردم
خدا رحم کرد وگرنه صبح باید من و احسان را یخ زده پیدا میکردین
زندگی مثل یه لیوان پر از آب ولی ترک خورده است
آب رو بخوری تموم میشه --- آب رو نخوری حروم میشه