ارسالها: 810
موضوعها: 79
تاریخ عضویت: Jul 2009
تشکر های اهدا شده: 6532
تشکر های دریافت شده :20468 بار در 4808 پست
سال تشخيص بيماري : 1378
دكتر معالج : دكتر ساره شاه محمدي
داروي مورد استفاده : دیفوزل - داروسازی دکتر عبیدی
محل سکونت : تهران
2010/08/01, 08:32 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2010/08/01, 08:32 PM، توسط مـه ســـا.)
منم بچه كه بودم خيلي تپل بودم و كاملا طبيعي و سالم.
هيچ مشكل جسماني خاصي نداشتم نزديكياي كنكور، گاهي معده درد مي گرفتم گاهي هم پشت سرم به شدت درد مي گرفت. راستي سابقه سينوزيتم داشتم كه ظاهرا خيلي وقته ازش خبري نيست
تا اينكه ارديبهشت 78 عصب صورتم فلج شد و من bells pulse گرفتم اما دكترا تشخيص ام اس ندادن و من 6 ماه بعد دو بيني گرفتم....
مريضي من ريشه در روح افسرده ام داشت و اينكه خيلي به اين مريضي فكر مي كردم
ارسالها: 1,121
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Jul 2010
تشکر های اهدا شده: 2428
تشکر های دریافت شده :3802 بار در 1226 پست
سال تشخيص بيماري : اردیبهشت 89
دكتر معالج : نوریان
داروي مورد استفاده : بتافرون
محل سکونت : .
2010/08/01, 09:47 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2010/08/01, 09:51 PM، توسط TootFarangi.)
از روز اول یادم نیست ولی سرخک گرفته بودم تو نوزادی باقیشم :
کلاس اول اوریون گرفتم
کلاس دوم استخوان لگن پای راستم در رفت
کلاس سوم پای چپم شکست
کلاس چهارم آبله مورغون گرفتم
کلاس پنج : انگشت دستم شکست
اول راهنمایی ----
دوم راهنمایی سرخچه گرفتم
سوم راهنمایی دندونم شکست
اول دبیرستان ---
دوم دبیرستان ---
سوم دبیرستان ---
پیش دانشگاهی ---
کاردانی ---
کارشناسی : MS گرفتم
هیچ وقت استرس نداشتم مگر اینکه امتحانم سخت بوده ولی برای کنکور و اینجور چیزا استرس نداشتم روحیم هم اکثر مواقع خوبه ولی بعضی وقتا بد جوری افسرده میشم که خوب طبیعی هست و عصب هستم بیشتر مواقع و بد جوری میزنم جاده خاکی ...
دیگه چیز خاصی نیست .
Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
ارسالها: 866
موضوعها: 165
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 2909
تشکر های دریافت شده :4598 بار در 1336 پست
سال تشخيص بيماري : 1380
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : فینگولید - داروسازی اسوه
محل سکونت : پرند
منم که فکر میکنم یادم میاد همیشه از بچگی تو مطب دکتر اتاق تزریقات بودم با 3 یا 4 تا پنی سیلین...البته بین خودمون بمونه با چشم گریون...همیشه سرماخوردگی شدید داشتم...تا دوران سوم راهنمایی فکر میکنم
در عین شیطنت هام خیلی هم تو دار بودم و از مسائل روزمره دوست نداشتم و ندارم با کسی حرف بزنم
وقتی نیستی،همه نیستن
نه که نیستن،هستن
مثل تو نیستن
ارسالها: 42
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Aug 2010
تشکر های اهدا شده: 188
تشکر های دریافت شده :186 بار در 65 پست
سال تشخيص بيماري : 1375
دكتر معالج : دکتر صحراییان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
2010/08/31, 08:11 AM
من با وزن 3.9 کیلوگرم به دنیا اومدم و فوق العاده بچه سالمی بودم. فقط وقتی دکتر می رفتم که می خواستم مدرسه نرم.
تا سال 1375 که تازه مشغول به کار شده بودم و محیط اداره بسیار برام ناراحت کننده بود. عادت نداشتم به رفتارهای اداری اون هم از نوع دولتیش. از همون موقع بود که پای چپم بی حس شد (در حد فلج) و بعد دو روز خوب شد. و این قضیه مرتب تکرار شد. دکترها هم تشخیص ندادند. (یه دکتر گفت دارم خودم رو لوس میکنم!!!)
تا اردیبهشت سال 1376 که خوردم زمین و پای چپم شکست و عمل و پلاتین و ... از اون به بعد بی حسی رو توی پای راست داشتم و بعد دکتر ارتوپدم نامه نوشت به دکتر نورولوژیست و ....
تشخیص قطعی ام اس داده شد و بقیه ماجرا.
من هم آدم حساسی بودم ولی الان با وجود همه مشکلات خیلی بهتر شدم.
یه حالی دارم این روزا
نه آرومم نه آشوبم
به حالم اعتباری نیست
تو که خوبی منم خوبم
ارسالها: 1,185
موضوعها: 55
تاریخ عضویت: Jun 2009
تشکر های اهدا شده: 2761
تشکر های دریافت شده :7724 بار در 1749 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر صحرائیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
2010/08/31, 11:14 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2010/08/31, 11:16 AM، توسط Sina.)
من همچین چیزه خاصی از بچگی نداشتم
جراحات منجر به فوت هم نداشتم
فقط شدیدترینشون ... یه چند بار از چند متری افتادم پایین
یه بارم چند متر روی آسفالت دراز به دراز شدیدا سر خوردم و کلم به یه جایی خورده
و فکر کنم همین ظربات شدید سرم باعث شده که اینجوری مثل ضربات غلط املایی زیاد داشته باشم
در کل فکر کنم بیشتر آسیب و مغزم دیده که آخر عاقبتم برنامه نویس شده
۱۸ سالگیم بلزپالس گرفتم که الان هم در خدمتیم که برامون از سال ۸۷ تشخیص ام اس دادن
ولی چند ماه پیش دکتر بودم که میخواست نظریه ام اس رو واسه من باطل کنه
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2
ارسالها: 12
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2009
تشکر های اهدا شده: 54
تشکر های دریافت شده :34 بار در 17 پست
سال تشخيص بيماري : 1388
دكتر معالج : صحرائیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
وقتی طفل بودم وزنمو نمیدونم ولی عکسام نشون میدن که تپل بودم
خیلی بازیگوش بودم و به فول مامانم ورجه وورجم زیاد بوده و خیلی به در و دیوار ضربه زدم ولی نمیدونم چرا درو دیوار ام اس نگرفتن
ضربان قلبم همیشه تند بود و هست گاهی وقتا درد ناچیزیم همراش هست
عفونت ادراری و کیست زیر شکم هم داشتم
همیشه خدام عصبی بود و سر هر چیزی با زمین و زمان میجنگیدم
بچه بودم استرس نداشتم و اصلا نمدونستم استرس چیه برعکس حالا
خواهرمم که تازگیا مبتلا شده اون بچه بود فقط سینوزیت داشته و همچنانم داره و برعکسه من دختر خیلی آرومیه و استرسم نداشته
در اغاز کلام بود،کلام با خدا بود و کلام،خدا بود. همان در آغاز با خدا بود.
همه چیز به واسطه او پدید آمد و از هر آنچه پدید آمد هیچ چیز بدون او پدیدار نگشت. در او حیات بود و آن حیات نور آدمیان گردید، آن نور در تاریکی میدرخشد و تاریکی آن را در نیافته است...
ارسالها: 171
موضوعها: 39
تاریخ عضویت: Jan 2010
تشکر های اهدا شده: 390
تشکر های دریافت شده :762 بار در 209 پست
سال تشخيص بيماري : 1383
دكتر معالج : دکتر مجید کیهانی فر
داروي مورد استفاده : زیتاکس - آریوژن فارمد
محل سکونت : کرج
2010/09/04, 11:29 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2010/09/04, 11:33 AM، توسط محمود.)
من از همون بچگي با مريضي كنار اومدم
سرخك و جواب كردن دكترا (البته يهو خوب شدم والا با اجازتون الان اون دنيا داشتم حالشو مي بردم) و گلو درد و پادرد و سر درد تا فلج شدن تو 7 سالگي كه دكتر تشخيص روماتيسم قلبي داد و ماهي يه پني سيلين تا 13 سالگي
با اجازتون مشكلي نداشتم ديگه تا 18 سالگي كه اولين علائم ام اس شروع شد
البته ناگفته نماند كه خيلي حرص و غصه مي خوردم و ميخورم مخصوصا براي عزيز دلم ايرانم
خوب باشيد و خوب بمانيد
ارسالها: 449
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Apr 2011
تشکر های اهدا شده: 439
تشکر های دریافت شده :1869 بار در 644 پست
سال تشخيص بيماري : 1389
دكتر معالج : kasmayi
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
ارسالها: 20
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 49
تشکر های دریافت شده :14 بار در 8 پست
سال تشخيص بيماري :
دكتر معالج :
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : اراک
............
امضای تازهی من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ارسالها: 518
موضوعها: 143
تاریخ عضویت: May 2010
تشکر های اهدا شده: 1625
تشکر های دریافت شده :3627 بار در 894 پست
سال تشخيص بيماري : 1380
دكتر معالج : دکتر آیرملو و دکتر صحرائیان
داروي مورد استفاده : متوترکسات
محل سکونت : تبریز ـ الآن تهران
خوب، تنها چیزی از بچگیم یادم میاد از لحاظ جسمی قوی بودم. خیلی به ندرت مریض میشدم.
سرمایی بودم (زود سردم میشد) هنوزم اینطوری هستم، با اینکه تحمل گرما را هم ندارم
یکی از واکسنهای دوران بچگیم که نمیدونم چی هست، روی بازوم اثر زخم بزرگی ایجاد کرد که دکترها آن موقع گفتند به خاطر بالا بودن سطح ایمنی بدنم بوده!!
دوران ابتدایی (سالش یادم نیست) روماتیسم گرفتم ولی سریع درمان شدم.
ولی از لحاظ روحی، به شدت زودرنج بودم و کودکیم در تنهایی و گوشهگیری گذشت. عاشق کتاب و درس و مشق و مدرسه بودم و فقط در مدرسه بهم خوش میگذشت.
سال 78 زانو درد داشتم، ولی نه آنقدر شدید و مداوم.
سال 79 خیلی اتفاقی یک کم خونی بدون علامتِ بیرونی برایم تشخیص داده شد که با مصرف آهن بهبود پیدا کردم.
سال 80 ام.اسی شدم.
تا سال 80 تقریباً هیچوقت سرماخوردگی را تجربه نکردم. فقط معدهام خیلی حساس بود.
از سال 75 گوشهگیریم رفع شد و فعال شدم ولی هنوز به شدت حساس و منضبط و زودرنج بودم.
اوووم ... هیمن به ذهنم میرسه
مرا آفرید، آنکه دوستم داشت.