RE: دیدار ماسوله - انزلی - بهــار - 2011/05/23
سحر ررررررررررررر   
RE: دیدار ماسوله - انزلی - سحــــــــر - 2011/05/23
(2011/05/23, 02:49 PM)~بهار~ نوشته است: سحر ررررررررررررر    
بهار الآن که بهش فکر میکنم بیشتر حرص میخورم  
اون لحظه داغ بودم نفهمیدم  
اما تو همون لحظه اهمیت موضوع رو درک کردی
RE: دیدار ماسوله - انزلی - Sina - 2011/05/23
حیف که آبروی حامد برام مهمه .... نمیخوام از یه سری چیزها اینجا پرده برداری کنم که بحث عوض بشه
بحث همون پیاده شدن من باشه خوبه
RE: دیدار ماسوله - انزلی - hamed - 2011/05/23
سینا جان همیشه وقتی کم میاری می ری سراغ اون بحث دیگه !!!!!
RE: دیدار ماسوله - انزلی - بهــار - 2011/05/23
(2011/05/23, 02:50 PM)sahar نوشته است: بهار الآن که بهش فکر میکنم بیشتر حرص میخورم  
اون لحظه داغ بودم نفهمیدم  
اما تو همون لحظه اهمیت موضوع رو درک کردی 
    
RE: دیدار ماسوله - انزلی - Sina - 2011/05/23
(2011/05/23, 02:54 PM)hamed نوشته است: سینا جان همیشه وقتی کم میاری می ری سراغ اون بحث دیگه !!!!!
اون بحث؟؟؟؟؟
کدوم بحث؟؟؟
چرا به خودت شک داری؟؟؟
من بحث خاصی مد نظرم نیست
RE: دیدار ماسوله - انزلی - hamed - 2011/05/23
عزیزم اون بحث اشاره به جمله خودت داره ، که می گی یه چیزی می گی بحث عوض بشه .
RE: دیدار ماسوله - انزلی - Sina - 2011/05/23
(2011/05/23, 05:13 PM)hamed نوشته است: عزیزم اون بحث اشاره به جمله خودت داره ، که می گی یه چیزی می گی بحث عوض بشه .
آره تو راست میگی
RE: دیدار ماسوله - انزلی - hamid - 2011/05/23
بابا خوب نگاه کنید !!به چی ؟؟؟ 
بچه ها ۱۰ دقیقه بود اومده بودن واسه خواب . من ۲ ساعت بود خواب بودم . فکر کردم صبح شده حالا اینا دارن به صورت وحشیانه مارو بیدار میکنن :55: منم دیدم دیره میخوایم بریم ماسوله پاشدم رفتم دستشویی صورتمو شستم . بعد گفتم یه خورده بشینم . خوب بدون لباس بد بود دیگه همه لباس تنشون بود    پیرنمو برداشتم پوشیدم بعدش دیگه نمیدونم چی شد . چند نفر رفتن بیرون . چند نفر برگشتن . من رفتم رو تخت خوابیدم   
این عین واقعیت قضیه از طرف من بود .
هیچ چیزی از کتک خوردن یادم نیست فقط یادمه یه صداهای بوم بومی میومد انگار یکی از طبقه بالا هی پرت میشه پایین       
RE: دیدار ماسوله - انزلی - Sina - 2011/05/23
حمید دمت گرم .... من فقط یاد این آ با کلاه میافتم ... میمیرم از خنده
|