درد دل های مربوط به ام اس - نسخه قابل چاپ +- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir) +-- انجمن: ام اس (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3) +--- انجمن: بحث هاي تخصصي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7) +--- موضوع: درد دل های مربوط به ام اس (/Thread-%D8%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3) |
RE: درد دل - anaram - 2010/03/10 موضوع قايم كردن نيست . مامان بابام هم اصرار ندارن كه قايمش كنيم بابام كه اصن انقدر بيخياله كه حد نداره مامانم فقط اين وسط گاهي بدجوري حاله آدمو ميگيره . مثن همونشب. حالا خوبه نصفه فك و فاميل هم ميدوننا ! نميخواد همه جا پخش بشه . و همونجو.ر كه اونشب هم خودش گفت كر ميكنه شركت تويه همايشها مثه اينه كه توي تريبون داد بزنم من ام اس دارم چه ميدونم والله . بهش ديگه فك نميكنم . اونم دلايله خودشو داره . RE: درد دل - sarajahed - 2010/04/01 سلام به همه دوستان عزیزم. به نظر من تا زمانی که اطلاع رسانی و آگاهی مردم از این بیماری انقدر ضعیفه لزومی نداره به همه بگیم که ما ام اس داریم چون مردم ما فقط نگاهشون ترحم آمیزه و تحقیرکننده است. ضمنامن از مهر 88 که تحت درمان هستم تنها تعداد بسیار کمی از بیماری من خبر دارن. اینجا سوئد نیست که کلیه کارمندان انجمن ام اس بیماران ام اسی هستند.اینجا اگر بفهمن ام اس داری کم کم از سیستم حذفت میکنن. به امید سلامتی همه شما عزیزان RE: درد دل - hamid - 2010/04/01 سارا جان انقدرام كه فكر ميكني گفتن ام اس به اطرافيان مشكل ساز نيست من تقريبا 90 % اطرافيانم ميدونن ام اس دارم . به جز 3-4 روز اول كه همه ميپرسيدن چه خبر و چه مشكلي داري و ... بعد از اون نه تنها اصلا مشكل ساز نشدن برام بلكه نصفشون يادشون رفته من ام اس دارم البته خشونت نصفه نيمه منم بي تاثير نبوده RE: درد دل - maryamm - 2010/04/01 تعداد زیادی از خانواده ها با مریضی بچه هاشون مشکل دارن. مخصوصا به دختر ها بیشتر حساس هستن و این مشکل از جامعه ی کوته فکر ما برخاسته. من هم واقعا از این مشکل و این درد رنج میکشم. موقع هایی که سرم به شدت درد میکنه مامانم اصلا دوست نداره که کسی بفهمه حتی من سردرد دارم. این خود آدما هستن که با رفتارشون باید باعث بشن دیگران طرز فکرشون در مورد اونها عوض بشه. یه مسئله ی مهم دیگه هم اینه که ما باید در بسیاری از موارد هدف و علاقه ی خودمونو دنبال کنیم و در بسیاری از موارد یه گوش در باشه و یه گوش دروازه. این کار اوایلش خیلی سخته و امکان داره آدم با مشکل هایی زیادی رو به رو بشه ولی کم کم عادت میشه و یک عمر راحت زندگی میکنیم. RE: درد دل - Sina - 2010/04/01 منم دقیقا با دوستمون موافقم ............. اول اطلاع رسانی باید بشه .... بعد میتونی هر جا رسیدی راحت بگی من ام اس دارم RE: درد دل - vernal - 2010/04/01 امروز دلم بیشتر از همیشه گرفته، از آدمایی که با خوش بینی نگاهشون می کنی و بهترینارو براشون می خوای اما درست تو لحظه ای که انتظارشو نداری میخوره تو برجکت.روح و عاطفه بین آدما مرده....... چیزای پست مهم شده و مسائل مهم، پست. ***************************عمیق فکر کنیم*************************** چرا گاهی وقتا صورت مسئله پاک میشه؟ RE: درد دل - maryamm - 2010/04/01 ورنال جان یه نفر که خیلی بهش نزدیک بودم از سه شنبه بدجوری دل منو شکونده و دیروز هم به اوج خودش رسید. من آدمی نیستم که خیلی زود ناراحت بشم یا دلم بشکنه ولی خوب شد دیگه....... بد جوری فکرمو بهم ریخته ولی سعی می کنم با اومدن تو سایت و خوندن مطالب بچه ها یه خورده فکر و ذهنمو راحت کنم. چه می شه کرد!!!!!!!!!!!!!! RE: درد دل - vernal - 2010/04/01 مریم جونم غصه نخور ما همدیگرو داریم. تازه من خیلی دوست دارم. بوس بوس (یه عالمه گل) ... اما جدا گاهی وقتا باید اطرافیانمونو با رفتاراشون تنها بذاریم تا یه کم فکر کنن، شاید به نتیجه ای رسیدن... منم مث تو وقتی میام و نوشته های بچه هارو می خونم یه کم آروم می شم RE: درد دل - مـه ســـا - 2010/04/01 (2010/04/01, 02:11 PM)مریم نوشته است: ورنال جان یه نفر که خیلی بهش نزدیک بودم از سه شنبه بدجوری دل منو شکونده و دیروز هم به اوج خودش رسید. من آدمی نیستم که خیلی زود ناراحت بشم یا دلم بشکنه ولی خوب شد دیگه....... انگار دل شكوندن خيلي عادي شده،اونم موقعي كه فكر مي كني همه چيز ديگه روبراه شده و بالاخره نوبت منم شد كه يه ذره خوش باشم. گاهي اوقات حس ميكنم انگار خدا شاديو براي من قدغن كرده. RE: درد دل - maryamm - 2010/04/01 مهسا جان من هم به اینکه دیگران دل آدمو می شکنند عادت کردم ( البته شاید من هم دل کسی رو شکونده باشم که حتما در جامعه ی امروزی این اتفاق افتاده!) ولی اصلا فکرش به مغزم خطور نمی کرد که اینجور رفتار کنه. بهت زده شدم. واقعا انتظارشو نداشتم و به خاطر اینه که ضربه خوردم. |