RE: ازدواج - دربند - 2013/10/09
هیچ وقت دیگه ازدواج نمیکنم، تو 27 سالگی هم ازدواج کردم هم ام اس گرفتم هم طلاق گرفتم کسی که 3سال عاشقم بود جا زد وای به بقیه
RE: ازدواج - rezami - 2013/10/09
فعلا من هیچ سابقه در این زمینه نداشتم هر وقت تجربه کسب کردم شما رو در جریان میزارم
ولی از نظر من بیماری ام.اس چیزه خواصی که نیست که برای ام.اس جا بزنن . این نشون میده عموم مردم آگاهی کامل در مورد ام.اس رو ندارن .
دقیقا خودتون روزی که تازه فهمیدین ام.اس دارین چه حسی داشتین ؟ مردم اونجورن . باید درست بهشون توضیح بدید
RE: ازدواج - فاطمه جون - 2013/10/12
(2013/10/09, 11:22 AM)rezami نوشته است: فعلا من هیچ سابقه در این زمینه نداشتم هر وقت تجربه کسب کردم شما رو در جریان میزارم
ولی از نظر من بیماری ام.اس چیزه خواصی که نیست که برای ام.اس جا بزنن . این نشون میده عموم مردم آگاهی کامل در مورد ام.اس رو ندارن .
دقیقا خودتون روزی که تازه فهمیدین ام.اس دارین چه حسی داشتین ؟ مردم اونجورن . باید درست بهشون توضیح بدید وقتی به من گفتن ام اس داری خیلی سخت بود ولی مجبور بودم که قبول کنم چون خواه ناخواه ام اس شده بودم بخشی از زندگیم و کاریش نمیتونستم بکنم. حالا این مردم که شما میگی مجبور نیستن با چیزی کنار بیان زندگی خودشونو نگاه میکنن. به همین راحتی. حالا به بهترین نحو هم واسشون توضیح بدی نخوان قبول کنن نمیکنن
RE: ازدواج - rezami - 2013/10/12
همه مردم که این جور نیستن بعضیا قبول میکنن بعضیا هم نه
اتفاقا اون کسی که بیماری ام.اس رو نمیتونه قبول کنه بدرد زندگی نمیخوره . آیا از پس مشکلات زندگی بر میتونه بیاد ؟
زندگی هم مشکلات داره هم خوشی هیچ کس تو این دنیا نیست که فقط خوشی دیده باشه و بلعکس . . .
RE: ازدواج - مرتضی - 2013/10/12
(2013/10/12, 11:24 AM)فاطمه جون نوشته است: (2013/10/09, 11:22 AM)rezami نوشته است: فعلا من هیچ سابقه در این زمینه نداشتم هر وقت تجربه کسب کردم شما رو در جریان میزارم
ولی از نظر من بیماری ام.اس چیزه خواصی که نیست که برای ام.اس جا بزنن . این نشون میده عموم مردم آگاهی کامل در مورد ام.اس رو ندارن .
دقیقا خودتون روزی که تازه فهمیدین ام.اس دارین چه حسی داشتین ؟ مردم اونجورن . باید درست بهشون توضیح بدید وقتی به من گفتن ام اس داری خیلی سخت بود ولی مجبور بودم که قبول کنم چون خواه ناخواه ام اس شده بودم بخشی از زندگیم و کاریش نمیتونستم بکنم. حالا این مردم که شما میگی مجبور نیستن با چیزی کنار بیان زندگی خودشونو نگاه میکنن. به همین راحتی. حالا به بهترین نحو هم واسشون توضیح بدی نخوان قبول کنن نمیکنن
شدیدا تایید میشه
حالا این طرف میخواد هرکسی با هر شرایطی باشه
خودش رو به چالش نمیکشه
آسونترین راه رو انتخاب میکنه
میگه
ببخشید گلم من با اینکه خیلی بهت علاقه دارم و........ یه عالمه حرفای دروغ
ولی نمیتونم با این مسئله کنار بیام
منو ببخش
البته برای خودم اتفاق نیافتاده ولی به عینه چندین بار دیدم
RE: ازدواج - دربند - 2013/10/13
(2013/10/12, 06:39 PM)rezami نوشته است: همه مردم که این جور نیستن بعضیا قبول میکنن بعضیا هم نه
اتفاقا اون کسی که بیماری ام.اس رو نمیتونه قبول کنه بدرد زندگی نمیخوره . آیا از پس مشکلات زندگی بر میتونه بیاد ؟
زندگی هم مشکلات داره هم خوشی هیچ کس تو این دنیا نیست که فقط خوشی دیده باشه و بلعکس . . . دوست عزیز همان قدر که پذیرش بیماری برای خودمون سخت بود برای دیگران هم سختِ، چه انتظاری داریم که یک نفر از اول شروع زندگیش از پس مشکلاتی که هیچ شناختی ازش نداره بر بیاد؟
این سطح شعوری که شما انتظارش رو داری هنوز راجب این بیماری ایجاد نشده متاسفانه
RE: ازدواج - negar_ka84 - 2013/10/13
من ۲سال با یه پسری دوست بودم که از بچگی می شناختمش٫ خالش صمیمی ترین دوست مامانمه و مثل خاله ی خودم میمونه...
من از همون اول به دوست پسرم گفتم که ام اس دارم وراجع به همه چیز باهاش صحبت کردم ( خودم پزشکم ) خانوادش هم از طریق خالش میدونستن.
ما اخیراً تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم٫
میدونین خانوادش چی گفتن ؟؟؟
که این ام اس داره ٌ٫ ۲سال دیگه معلوم نیست چه وضعیه.. میمونه رو دستت !!!
باباشم گفته اگه باهاش ازدواج گنی خودم رو از پنجره پرت میکنم پایین  
اگه بدونین چه حالی دارم.از یه خانواده ی تحصیل کرده٫ که از قدیم آشناییم هیچ هم چین انتظاری نداشتم.
هرچی با خودم میگم فرهنگشون پایینه و دیدشون محدوده و..دلم آروم نمیشه!
با خودم حرف میزنم٫ هی گریم میگیره .دلم بد شکسته . ولی میدونم که قوی تر از قبل از جام بلند میشم و با موفقیتم بهشن ثابت میکنم که چقدر اشتباه قضاوت کردن.gif) 
RE: ازدواج - mandana18 - 2013/10/14
(2013/10/13, 11:42 PM)negar_ka84 نوشته است: من ۲سال با یه پسری دوست بودم که از بچگی می شناختمش٫ خالش صمیمی ترین دوست مامانمه و مثل خاله ی خودم میمونه...
من از همون اول به دوست پسرم گفتم که ام اس دارم وراجع به همه چیز باهاش صحبت کردم ( خودم پزشکم ) خانوادش هم از طریق خالش میدونستن.
ما اخیراً تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم٫
میدونین خانوادش چی گفتن ؟؟؟
که این ام اس داره ٌ٫ ۲سال دیگه معلوم نیست چه وضعیه.. میمونه رو دستت !!!
باباشم گفته اگه باهاش ازدواج گنی خودم رو از پنجره پرت میکنم پایین  
اگه بدونین چه حالی دارم.از یه خانواده ی تحصیل کرده٫ که از قدیم آشناییم هیچ هم چین انتظاری نداشتم.
هرچی با خودم میگم فرهنگشون پایینه و دیدشون محدوده و..دلم آروم نمیشه!
با خودم حرف میزنم٫ هی گریم میگیره .دلم بد شکسته . ولی میدونم که قوی تر از قبل از جام بلند میشم و با موفقیتم بهشن ثابت میکنم که چقدر اشتباه قضاوت کردن.gif)   آفرین نگار
اینه
تو بلند میشیو موفق تر از هر روزت بهشون ثابت میکنی موفق ترینی
بهت افتخار میکنم
انشاله یه روز درمان این بیماری میاد ک دیکه انقدر قلب شکسته نشه
RE: ازدواج - شیرین - 2013/10/14
(2013/10/13, 11:42 PM)negar_ka84 نوشته است: من ۲سال با یه پسری دوست بودم که از بچگی می شناختمش٫ خالش صمیمی ترین دوست مامانمه و مثل خاله ی خودم میمونه...
من از همون اول به دوست پسرم گفتم که ام اس دارم وراجع به همه چیز باهاش صحبت کردم ( خودم پزشکم ) خانوادش هم از طریق خالش میدونستن.
ما اخیراً تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم٫
میدونین خانوادش چی گفتن ؟؟؟
که این ام اس داره ٌ٫ ۲سال دیگه معلوم نیست چه وضعیه.. میمونه رو دستت !!!
باباشم گفته اگه باهاش ازدواج گنی خودم رو از پنجره پرت میکنم پایین  
اگه بدونین چه حالی دارم.از یه خانواده ی تحصیل کرده٫ که از قدیم آشناییم هیچ هم چین انتظاری نداشتم.
هرچی با خودم میگم فرهنگشون پایینه و دیدشون محدوده و..دلم آروم نمیشه!
با خودم حرف میزنم٫ هی گریم میگیره .دلم بد شکسته . ولی میدونم که قوی تر از قبل از جام بلند میشم و با موفقیتم بهشن ثابت میکنم که چقدر اشتباه قضاوت کردن.gif)   گلم هر کسی لیاقت زندگی با ماهارو نداره
اونیکه الان جا میزنه خیلی بهتر از اونیکه که جوگیر بشه و بگه اوکی ولی بعد رسمی شدن جا بزنه و کم بیاره
هیچوقت بخاطر یه رابطه که تموم شده خودتو سرزنش نکن و زندگی رو تموم شده فرض نکن
هزار تا موقعییت بهتر از اون برات پیش میاد ولی به وقتش
من اینو به خیلی از دوستام گفتم.....گلم سعی کنین همون جلسه دوم به طرف قضیه ام اس رو بگین
نزارین بهش وابسته شین بعد......
این دوستی ها و جدایی های بعدش خیلی ضربه بزرگی به روحیمون میزنه
بخدا ارزش ماها خیلی بیشتر از اینهاست
قدر خودتو بدون عزیزم
RE: ازدواج - دربند - 2013/10/14
نگار کاش منم تو دوستی می شناختمش، من 5 ماه بعد از عقدم طلاق گرفتم 3 سال باهاش دوست بودم
بعد از عقدم بیماریم معلوم شد، حالا دیگه تمام شده و من حالم بهتره چون اون موقع خیلی خانواده اش رو مخم بودند، رفته بودیم ختم فامیلشون مادرشوهرم جلو فامیلاش گفت اوا مانیا چرا خانه نماندی استراحت کنی همه میدونن ام اس داری کسی از تو انتظار نداره پاهام یخ کرد همه داشتن نگام میکردن، بعد گفت آره هر هفته آمپول میزنه به زور آمپولها سرپاست 
حالا اگر دور از جان پسرها مبتلا بشن دخترها پا همه چی وایمیستن نمونه اش تو این سایت پره، تازه مادر شوهر باز زبانش درازه که عروسم پسرمو مریض کرده از این جماعت پرحرف کم فکر هیچ انتظاری نیست 
فقط بدان تنها نیستی
|