![]() |
داستان ازدواج یک ام اسی - نسخه قابل چاپ +- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir) +-- انجمن: ام اس (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3) +--- انجمن: بحث هاي تخصصي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7) +--- موضوع: داستان ازدواج یک ام اسی (/Thread-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%DB%8C%DA%A9-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3%DB%8C) |
RE: داستان ازدواج یک ام اسی - free - 2014/08/15 ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() اميدوارم زود تر ازدواج كنيد...و به بقيه آرزوهاتون برسيد اصلا كبوتر با كبوتر باز با باز...چرا با يه خانم ام اسي ازدواج نميكنيد؟اين طوري همديگرو درك ميكنيد ![]() ![]() RE: داستان ازدواج یک ام اسی - mohammadreza1369 - 2014/08/15 غمــــــــــت نباشه همه چـــــــــــــی درست میشه شـــــــــاید هم بهتر از قـــــــــــــبل ... شــــــــک نکن RE: داستان ازدواج یک ام اسی - آذرستون - 2014/08/15 (2014/08/14, 11:41 PM)منصور91 نوشته است: یه واقعیتی بهتون بگم ام اس باعث شد من بقیه عمرم را مثل انسان زندگی کنم عاشق اين جمله تون هستم . مرسي RE: داستان ازدواج یک ام اسی - zenith - 2014/08/15 دوست عزیز به نظر من خدا برای دادن سختی هم به بنده هاش گزینش داره ؛ هربنده ای در حد توانش سختی های زندگیش براش میشه ازمایش الهی به نظرم ما ها تازه باید به خودمون ببالیم که خدا انقدر مارو قوی دیده که اینطوری داره ازمایشمون میکنه شما و همه ی ادمهایی که اینجا هستیم در عین مهربونوهایی که توی وجود همه مون هست توی زندگی قوی بودیم و با ام اس قوی تر هم میشیم ام اس بیشتر از واقعینش اسمشه که وحشتناکه اگه کسی به خاطر ام اس وجودمونو نمیبینه مشکل از اون نیست مشکل از طرز فکریه که توی جامعه ی ما رواج داره باور غلط ام اس = ویلچر همه رو میترسونه شاید وقتی خودمون میگیم کسایی هستن که بیش از 25 ساله با وجود ام اس هنوز مشکلی ندارن اونها فکر میکنن داریم دروغ میگیم که مارو قبول کنن من پیشنهادم براتون اینه که اگه هنوزم هست ازش بخواین برین پیش دکترتون و از اون بخواین که براشون توضیح بده اینطوری بهتره اما این واقعیت رو همیشه درنظر بگیرید کسی که همینی که هستید رو میپذیره تا اخر عمر هم دوستتون داره و همراهتونه چون وجودتونه که براش ارزشمنده اگه همچین کسی رو پیدا کردید اونوقت اگه همه ی وجودتونم به پاش بریزید ارزش داره چه برسه به یه خونه با همه ی امکانات و این چیزهایی که گفتید قطع امپولهاتونم به نظرم یه تصمیم بچه گونه است برای اینکه با خحودتون لج کنید ... همیشه اگر هم خواستید لج کنید سرچیزهایی لجبازی کنید که به خودتون اسیب نرسونید انشالله هرچی خیره برای تک تک بچه های اینجا پیش بیاد ![]() ![]() ![]() ![]() RE: داستان ازدواج یک ام اسی - مولتی ام اس - 2014/08/23 نمیخوام الکی دلداری بدم ولی من مطمئن و معتقدم که هرچی خدا بخواد همون میشه و فقط امیدت به خدا باشه آقا هادی اگه به هم نرسیدین مطمئن باشید قسمت هم نبودید و اگر قسمت هم باشید مطمئن باشید که به هم خواهید رسید من این رو به چشم دیدم که میگم کاملا با حرف منصور91 موافقم, اگر من هم ام اس نمیگرفتم به قول معروف شاید الان خدارو هم بنده نبودم RE: داستان ازدواج یک ام اسی - baron - 2014/08/23 (2014/08/14, 06:57 AM)آذرستون نوشته است: سلام ای دل نورانیسلام این مسئله برای من به شخصه عادیه چون دلیلشو نمیدونم چرا این بیماری رو که اصلا کاری به زندگی و ازدواج نداره بهانه میکنند من هم 27 سالمه و بارها شده به این خاطر منو طرف شناخته ولی به خاطر ام اس گذاشته کنار بقیه حسنای خوبو نمیبینه جالب ولی از خدا ممنونم چون این جوری بهم نشون میده چه کسی تو زندگی به دردم میخوره و من میتونم یه عمر بهش تکیه کنم.و شما هم از این بابت خوشحال باشید. ![]() RE: داستان ازدواج یک ام اسی - eilayda23 - 2014/09/13 آقا هادی داستانتون مثل خودم بود ولی من یاد گرفتم اول خودم خودمو دوست داشته باشم خودم برا خودم بسوزم خودم برازندگیم تصمیم بگیرم بعد برا دیگراااان من الااااانشم میگم اینقدر خودمو دوس دارم ک خدا میدونه اگه ب کسی بگم دوستت دارم نمیگم زیاد میگم همون قدری که تومنو موخااای منم موخااامت .به نظرمن باید خودتو اونطوری نشون بدی ک برا داشتنت حسرت بخووورن اگه من برا خودم ارزش قائل نشم مطمئنن هیچکسی بهم محل نمیذاره شمام کار خوبی کردی ک اول نگفتی تا بشناستت ولی مووووندم اون دختر چقدر درکش پااایین بوده؟؟؟؟هرچی باشه دختربود چطووور توووونسته یه قانونی هس ک هر عملی عکس العملی داره چه الان چه10 سال دیگه هرکاری بکنی جوابشو میگیری این خانومم روزی جوابشو میگیره یا +فک کن که لیاقتت بیشتر از ایناااا هستش حکمتی داشته ایشاااالااااااااااااا ک یکی ک لایقت باشه رو پیدا موووکونییییییی من دلم پاکه مطمئنم
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() RE: داستان ازدواج یک ام اسی - ترزه - 2014/11/26 اقا هادی غصه نخور این ماجرای شما دقیقا برا من اتفاق افتاد ولی چه میشه کرد باید راضی باشیم به رضای خدا ![]() ![]() RE: داستان ازدواج یک ام اسی - crazyboy - 2014/11/27 ... سلام آقا هادی... شما کار درستی کردید که از اول همه چی رو گفتید چون اگه بعدا می فهمید... در رابطه با قطع داروتون بهتر به دکترتون بگید و از دکترتون بپرسید که قطع کنید یا نه... ![]() RE: داستان ازدواج یک ام اسی - silent - 2016/11/29 این تاپیک یه خورده ناامید کننده به نظر میاد من همینجا از همه ی دوستان ام اسی که بعد از بیماریشون ازدواج کردن دعوت به عمل میارم تا قضیه ازدواجشون و اینکه چیشد که طرف مقابلشون این قضیه رو قبول کرد رو به طور خلاصه تعریف کنند... حداقل سه چهار نفر از خانمهارو خودم باهاشون در ارتباط بودم و میشناسم خواهش میکنم روی بنده رو زمین نندازید و دوستان خودتون رو دلداری بدید قبلا از همکاری شما صمیمانه سپاسگزارم... ![]() |