RE: ازدواج - nanaz - 2012/04/14
(2012/04/14, 10:22 AM)Ahoura نوشته است: متوجه منظورتون از تكبير نشدم!
یعنی مرسی روحیه و در نتیجه تکبیر: الله واکبر
RE: ازدواج - مهدی4 - 2012/04/14
(2012/04/14, 07:50 AM)Ahoura نوشته است: آقا مهدي جان، برادر عزيز
درسته پسر هستم و در اين زمينه با توجه به جو جامعه، حق انتخاب بيشتري (در مقايسه با دختران) داشتم، اما متاسفانه به خودم اجازه نميدادم پاپيش بگذارم و از كسي خواستگاري كنم! خب 12 سال ميشه كه ام اس دارم و كلي مشكلات! من هم مثل شما فكر ميكردم اما راستش ديدم، عليرغم اينكه ميگن ام اس غيرقابل پيش بيني هستش و ممكن وضعيت فرد به مرور زمان بدتر بشه، اتفاق خاصي توي زندگيم نيفتاد و فقط و فقط از تنهايي و فكر به آينده بدون همدم از بين رفتم! خيلي بده كه بدوني بيماري و همه بيماريت رو بزرگ مي كنن و قراره يه عمري تنها زندگي كني! فرقي نداره پسر باشي يا دختر! همگي انسانيم و احساس داريم! كسي كه سالم باشه هم با ازدواج خواه و ناخواه دچار مشكلات ميشه! مهم اينه كه به بلوغ عاطفي و عقلي و فكري و .. رسيده باشيم تا بتونيم از پس مشكلات بر بياييم!
ما چند وقت پيش عقد كرديم و قبل از پانيذ، دختراي ديگه اي بودن كه بهشون علاقه مند شدم و به خاطر ام اس به نتيجه نرسيديم!
متاسفانه از بعضي پسراي انجمن ام اس شنيدم كه به دخترا مي گفتن: ما روي هر دختري كه دست بگذاريم، به ما بله ميگن اما شما دخترا نميتونيد به راحتي ازدواج كنيد!
واقعيت امر اينه كه چنين چيزي نيست و اگر خودمون بيماري رو بزرگ نكنيم و سعي كنيم به زندگيمون به طور عادي ادامه بديم، ديگران هم تصور بدي درمورد بيماري و ازدواج با ما ندارند! ضمن اينكه بايد به يكي دو سال آينده از لحاظ تاييد داروهاي ام اس خوشحال بود، و من حتم دارم خيليهامون بهبود پيدا مي كنيم!
خودمونيم، خيلي ها هستن كه ام اس دارن، اما اطرافيانشون نميدونن، نميدونن و مثل بقيه آدما كار مي كنن، درس ميخونن، ازدواج مي كنن، بچه دارن، مهموني ميرن، ميخندن و ... وقتي مثل بقيه زندگي عادي داريم، حق مسلم مون هست كه حتي ازدواج كنيم! ازدواج هم كه براي همه يه هندوانه است! برادر عزيز، يادت باشه وقتي روحيه خوب و مثبتي داشته باشيم، به بسياري از مشكلات غلبه ميكنيم!
ببخشيد پرحرفي كردم سلام صحبت شما حتما درسته امیدوارم در کنار همسرتون به خوشبختی کامل برسید از صمیم قلب آرزوی خوشبختی و سلامتی برای شما دارم
RE: ازدواج - الي - 2012/04/14
سلام ميتونين منو راهنماي كنين نميدونم اين بيماري روبگم يانه
من بايه بسري دوستم كه يزشكي ميخونن خودمم توشاخه هاي پزشكيم ما همديگرو دوست داريم اما ميترسم بهش واقعيتوبگم.ميترسم تركم كنه اون وقت داغون ميشم خواهشا كمكم كنيد نميدونم چيكاركنم قصدما ازدواجه نميدونم بگم يا نگم
RE: ازدواج - احمدرضا - 2012/04/15
(2012/04/14, 09:21 PM)الي نوشته است: سلام ميتونين منو راهنماي كنين نميدونم اين بيماري روبگم يانه
من بايه بسري دوستم كه يزشكي ميخونن خودمم توشاخه هاي پزشكيم ما همديگرو دوست داريم اما ميترسم بهش واقعيتوبگم.ميترسم تركم كنه اون وقت داغون ميشم خواهشا كمكم كنيد نميدونم چيكاركنم قصدما ازدواجه نميدونم بگم يا نگم سلام
بهتر اینه که اگه واقعاً دوستش دارید و اونم متقابلاً همین حس رو به شما داره حتماً این مشکل رو براش عنوان کنین
اگه این مشکل رو مطرح نکنین همه چی دال بر اینه که نمیخواید دوست داشتن خودتون رو خراب کنید در صورتیکه اگه دوستش دارین باید واستون مهمتر از خودتون باشه
از طرفی این ضرب المثل معروف رو داریم که میگه:
" خشت اوّل گر نهد معمار کج, تا ثریا میرود دیوار کج "
RE: ازدواج - بنده خدا - 2012/04/15
(2012/04/14, 09:21 PM)الي نوشته است: سلام ميتونين منو راهنماي كنين نميدونم اين بيماري روبگم يانه
من بايه بسري دوستم كه يزشكي ميخونن خودمم توشاخه هاي پزشكيم ما همديگرو دوست داريم اما ميترسم بهش واقعيتوبگم.ميترسم تركم كنه اون وقت داغون ميشم خواهشا كمكم كنيد نميدونم چيكاركنم قصدما ازدواجه نميدونم بگم يا نگم
خانم بزرگوار شما فرمودید ما همدیگرو دوست داریم پس یک دوستی متقابله.چرا در گفتن شک دارید.اگر دوستتون داره پس شک نکنید هیچ چیز مانع این دوستاشتن نخواهد شد.توکل کن بخدا که صلاح بنده هاشو بهتر میدونه.
RE: ازدواج - استاکس نت - 2012/04/15
نقل قول: نميدونم چيكاركنم قصدما ازدواجه نميدونم بگم يا نگم
حتما باید بهش بگین اگه بهش نگین و بعدا بفهمه میشه فریب در ازدواج و اون عقد از نظر قانون و شرع و وجدان باطله بذارین از اول با چشم باز جلو بیاد
RE: ازدواج - ehlam - 2012/04/16
(2012/04/13, 10:47 AM)مهدی4 نوشته است: سلام و وقت بخیر به همه دوستان این یک واقعیته که دوستانی که این مشکلا دارن ممکنه هیچ وقت نتونند ازدواج کنند تو را خدا ناراحت نشین ولی گاهی ما با یک تصمیم احساسی و شتابزده شرایط خودمونا بدتر میکنیم باید با مشکلاتی که داریم کنار بیایم و درسته این حق ما نبوده ولی خواه ناخواه ما با مشکلاتی حتی جزئی روبروییم که در چشم یه شخص دیگه بسیار بزرگ جلوه میکنه و مخصوصا تو ناملایمات زندگی اونا به بن بست میکشونه تصورشا بکنین اگه حتی تو یه سرگیجه کوچیک همسرتون که دستتونا میگیره با یه احساس ترحم کوچیک چه ضربه ای به خودشا و شما وارد میکنه حتی اگه این حسم نباشه مطمئنا اون شخص باید بدونه علاوه بر همسر وظایف دیگه ای هم باید داشته باشه همین به مرور زمان مشکل ساز میشه مطلب دیگه ماهیت غیر قابل پیشبینی این بیماریه که خودتون بهتر از من میدونین یعنی چه به هر حال نظر من اینه خواهشن اگه مخالفین نظرتونا بنویسین تا به نتیجه برسیم بازم ممنون. اول بگم خيلي خوشحالم براي دوستا و همدرداي گلم كه در شرف ازدواج هستن و از صميم قلب براشون آرزوي خوشبختي دارم. 
راستش منم تازگيا با مهدي موافق شدم و فقط برا خودم تاييدش ميكنما! نه هيچ كس ديگه لااقل از اين نظر كه در موقعيتش كه باشم ميدونم واقعا توان تحمل استرس هاشو نخواهم داشت.و كلي دليل ديگه
RE: ازدواج - پروانه - 2012/04/16
سلام
اگه منظورتون و درست متوجه شدم که میگیدنمیتونیداسترس ازدواج و تحمل کنید و غیره فقط بگم خیلی ها هستن که سالم و سرحال هستن و شرایط مناسب هم دارن از لحاظ شغلی و خانواده گی اما جرات ازدواج کردن و ندارن و فقط میگن نمیدونم یا نمیتونم و غیره مسله بیماری و سالمی نیست مشکل همین کلمه نمیتونم هستش هر تغیر موقعیت و شرایطی استرس خودش و داره هر شروعی سخته اگه بگیدتحمل استرس قبل ازدواج و ندارید بدونید دیگه تحمل هیچی و نخواهید داشت استرس خونه و زندگی ...استرس بچه دار شدن ...استرس فراد و فرداهااااا
هیچ اهنی بی ضربه و ذوب شدن ارزشمند نشده و جایگاهش تغییر نکرده پس اگه میخوایید تا زنده اید جایگاه لایق خودتون و داشته باشید و زندگی کنید تحملتون و بالا ببرید....ازدواج هم یکی از پیچ های جاده زندگی هستش از عهده اینهم برمیاییم    
RE: ازدواج - ahmad ebrahimi - 2012/04/17
فاطیما درست فهمیدم عروسیته  
ایشالله زودی بهش برسی یه شیرینی تو سایت پخش کنی
RE: ازدواج - DVD - 2012/04/17
صحبت های آقا حمید خوب بود. ولی از دید من . در این برحه از زمان یا تاریخ یا جامعه نمیشه با اطمینان حرف زد برای من مرد خیلی سخته که از یه خانومی خواستگاری کنم و تمام تلاشم رو بکنم تا جواب مثبت بگیرم و در مرحله ای می رسم که از بیماریم میگم . بعد اون دختر با یه جواب (نه) کل زندگی منو بهم بریزه . من به شخصه حاضر نیستم که غرورم توسط بله یا نه گفتن بشکنه (ای اتفاق رو به عینه دیدم که میگم) نمیخوام این بحث رو باز کنم. ولی آقا مهدی کمی با دقت تر به این موضوع نگاه کنید. و پروانه خانوم ما مردها آهن نیستیم. بخدا ما هم انسانیم ما مردهای ام اسی رو پنبه هم صدا کنن (فقط خودمو میگم) ناراحت نمیشیم(ما انقدر آمپول خو ردیم و ذوب شدیم که دیگه هیچی ازمون باقی نمونده)
|