درد دل های مربوط به ام اس - نسخه قابل چاپ +- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir) +-- انجمن: ام اس (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3) +--- انجمن: بحث هاي تخصصي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7) +--- موضوع: درد دل های مربوط به ام اس (/Thread-%D8%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3) |
RE: درد دل های مربوط به ام اس - mehdernet2 - 2011/10/10 صلا نگران نباش خدا بزرگه RE: درد دل های مربوط به ام اس - مولتی ام اس - 2011/10/10 خدارو شکر هنوز از ام اس خسته نشدم سعی کردم باهاش کنار بیام ولی نمیدونم چرا اینقدر خسته و کسلم یعنی دلم خیلی گرفته راستش دلم تنگه ولی نمیدونم واسه کی یا چی؟؟؟؟ ؟؟؟؟ RE: درد دل های مربوط به ام اس - negar_ka84 - 2011/10/10 [/b][/color][/size][size=large][color=#0000CD][b] (2011/10/10, 12:10 PM)مولتی ام اس نوشته است: خدارو شکر هنوز از ام اس خسته نشدم سعی کردم باهاش کنار بیام ولی نمیدونم چرا اینقدر خسته و کسلم یعنی دلم خیلی گرفته راستش دلم تنگه ولی نمیدونم واسه کی یا چی؟؟؟؟ ؟؟؟؟ مولتی ام اس جونم نبینم دلت گرفته اون شب خیلی بهم خوش گذشت. مخصوصا کنار تو کاش بشه باز ببینمت.دلم برات تنگ شد من از دست خودم شاکیم خیلییییییییییییییییییی شاکی داشتم درست حسابی درس می خوندما.... این حمله ی آخر بد روم اثر گذاشت خوده حمله نه ولی حرفای دکت صحراییان که بهم گفت نباید تخصص قلب یا نورولوژی یا این چیزا رو بخونی از پس استرسش بر نمی یای گفت یه چیزه آسونی پوستی پاتولوژی رادیولوژی بخون یهو انگار با پتک زدن تو سرم من با ام اسم خوب کنار اومدم ولی هیچ دلم نمی خواد مسیرم رو عوض کنه ورزش می کردم...قوی بودم... به خودم خوش می گذروندم...کلی تو همه جا پایه بودم...خوب درس می خوندم....سحرخیز بودم...اما نمی دونم چی شده که هم چین ول دادم خودم رو.... همش می خورمو می خوابم.درس خوب نمی خونم (ولی همه فک می کنن می خونم). قرارها رو می پیچونم....الکی روزم و می گذرونم بعد همش از خودم ناراضیمو وقتم رو از دست می دم و این سیکل معیوب ادامه داره . . انگار یکی باید دعوام کنه. تکونم بده. از این وضع درم بیاره RE: درد دل های مربوط به ام اس - مولتی ام اس - 2011/10/10 (2011/10/10, 12:24 PM)negar_ka84 نوشته است: [/b][/color][/size][size=large][color=#0000CD][b] سلام نگار جونم منم دلم برات تنگیده گلم ایشالا به زودی بتونیم دوباره همدیگرو ببینیم دختر جون چرا درس نمیخونی؟؟؟ مجبورم نکن تنبیه بدنیت کنم ها.... خوب دعوات کردم؟؟؟ RE: درد دل های مربوط به ام اس - بهرنگ - 2011/10/10 (2011/10/10, 12:24 PM)negar_ka84 نوشته است: [/b][/color][/size][size=large][color=#0000CD][b] خوب راست می گه.اصلا کشیک موندن واسه بیمار ام اس خیلی بده.تو ایران همه دوست دارن رشته های بالینی بخونن.هیچ کسی پایه نمی خونه RE: درد دل های مربوط به ام اس - Hasty - 2011/10/10 سلام به نگار ..مریم..و سمانه عزیزم وخیلی از دوستان خوبم که بتا فرون یا آمپولهای دیگه میزنند.....منم الان بتا فرون میزنم.....فقط روی شکم وباسنم میزنم چون حوصله توضیح کبودی روی پاهام ودستم رو به دیگران وقتی استخر میرم ندارمآخه خودتون میدونیدبعضی ها فقط مرده سوال کردن هستند ومن چون خودم از کسی چیزی نمی پرسم از جواب دادن وتوضیح هم خوشم نمیاد گلهای من من حدود 20 وخورده ای ساله که ms دارم اینقدر آمپولهای مختلف زدم که همیشه میگم اگه یک لیوان آب بخورم مثل آبکش از همه جای بدنم میزنه بیرون اما چاره ای نیست باید ساخت..وخیلی زیبا گفتید خدا ما رو خیلی دوست داره باورتون نیمیشه بعد اینهمه سال وقتی روز زدن آمپولم میشه تردید تو زدنش دارم...واقعا خسته ام واز درد متنفرم..از بیحالی و خوردن مسکنهای جورواجور بدم میاد...وقتی باکس آمپولم تموم میشه خوشحال میشم اما خدا همسرم رو نگه داره تموم نشده بعدی رو میخره میاره میشه آینه دق من اما وقتی میبینم توی سایت خیلی ها هستند که توانایی تهیه آمپول روندارند میگم خدایا منو ببخش بازم شکر RE: درد دل های مربوط به ام اس - kami - 2011/10/10 به سراغ من اگر مي آييد با پتک و تبر بياييد!! مسابقه است بر سر شکستن چيني نازک تنهايي من RE: درد دل های مربوط به ام اس - zenith - 2011/10/10 (2011/10/10, 03:12 PM)بهرنگ نوشته است: خوب راست می گه.اصلا کشیک موندن واسه بیمار ام اس خیلی بده.تو ایران همه دوست دارن رشته های بالینی بخونن.هیچ کسی پایه نمی خونه آخه دکتر صحرائیان کجا راست میگن منم با نگار موافقم چون دقیقأ دکتر همین حرفها رو به منم زد !!! گفت برای تخصص باید بری یه رشته آسون که شیفت نداشته باشه و از اینجور حرفها... اما آدم وقتی داره درس میخونه به یه امیدو آرزویی درس میخونه منم از وقتی این حرفها رو از دکتر شنیدم خیلی ناراحت شدمو روی درس خوندنم هم خیلی تأثیر بدی گذاشته دکتر هم فهمید... فعلأ نورولوژی رفتن کنار اومده من فعلأ سپردم همه چی رو به خدا تا بعد... کاملأ با همه وجود نگار جونو درک میکنم... RE: درد دل های مربوط به ام اس - negar_ka84 - 2011/10/11 سمانه جونم تو هم پزشکی؟ دکترت صحراییانه؟ پس کلا به همه همین رو می گن آخه قبلش یکی دو تا دکتر دیگه تو شورای دانشگاهمون خیلی بد باهام حرف زده بودن فک کنم حساس شدم:یکی که بهم گفت اصلا نمی خواد درس بخونی برو خوش گذرونی. دانسینگ...دکتره ناتوان به درد ما نمی خوره . ولی سمانه جونم یه روزی میاد که ما ثابت میکنیم که از همشوووون تواناتریم RE: درد دل های مربوط به ام اس - zenith - 2011/10/11 (2011/10/11, 01:57 AM)negar_ka84 نوشته است: سمانه جونم تو هم پزشکی؟ دکترت صحراییانه؟ من دارم پزشکی میخونم هنوز اول راهم... 6ماه هم بیشتر نیست ام اس دارم اما تمام این حرفهایی رو که میگید تا حالا شنیدم نگار جونم... دکتر صحرائیان گفتن یکی از رزیدنتهای خودشون هم ام اس دارن... پس هر کاری امکان داره با نظرت موافقم نگار جون ماثابت میکنیم که از همه اووووووووووووووووووونا تواناتریم |