وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس
درد دل های مربوط به ام اس - نسخه قابل چاپ

+- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir)
+-- انجمن: ام اس (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)
+--- انجمن: بحث هاي تخصصي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)
+--- موضوع: درد دل های مربوط به ام اس (/Thread-%D8%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49


RE: درد دل های مربوط به ام اس - mehdernet2 - 2011/10/10

صلا نگران نباش خدا بزرگه


RE: درد دل های مربوط به ام اس - مولتی ام اس - 2011/10/10

خدارو شکر هنوز از ام اس خسته نشدم سعی کردم باهاش کنار بیام ولی نمیدونم چرا اینقدر خسته و کسلم یعنی دلم خیلی گرفته راستش دلم تنگه ولی نمیدونم واسه کی یا چی؟؟؟؟ Huh؟؟؟؟


RE: درد دل های مربوط به ام اس - negar_ka84 - 2011/10/10

[/b][/color][/size][size=large][color=#0000CD][b]
(2011/10/10, 12:10 PM)مولتی ام اس نوشته است: خدارو شکر هنوز از ام اس خسته نشدم سعی کردم باهاش کنار بیام ولی نمیدونم چرا اینقدر خسته و کسلم یعنی دلم خیلی گرفته راستش دلم تنگه ولی نمیدونم واسه کی یا چی؟؟؟؟ Huh؟؟؟؟

مولتی ام اس جونم نبینم دلت گرفتهlove51
اون شب خیلی بهم خوش گذشت. مخصوصا کنار توwink2
کاش بشه باز ببینمت.دلم برات تنگ شد love51love51
من از دست خودم شاکیمangry3
خیلییییییییییییییییییی شاکیangry2
داشتم درست حسابی درس می خوندما.... این حمله ی آخر بد روم اثر گذاشتfighting0030.gif
خوده حمله نه ولی حرفای دکت صحراییان که بهم گفت نباید تخصص قلب یا نورولوژی یا این چیزا رو بخونی از پس استرسش بر نمی یای
گفت یه چیزه آسونی پوستی پاتولوژی رادیولوژی بخونsad
یهو انگار با پتک زدن تو سرم
من با ام اسم خوب کنار اومدم ولی هیچ دلم نمی خواد مسیرم رو عوض کنه
ورزش می کردم...قوی بودم... به خودم خوش می گذروندم...کلی تو همه جا پایه بودم...خوب درس می خوندم....سحرخیز بودم...اما نمی دونم چی شده که
هم چین ول دادم خودم رو....
همش می خورمو می خوابم.درس خوب نمی خونم (ولی همه فک می کنن می خونم). قرارها رو می پیچونم....الکی روزم و می گذرونمangry2
بعد همش از خودم ناراضیمو وقتم رو از دست می دم و این سیکل معیوب ادامه دارهangry
.
.
انگار یکی باید دعوام کنه. تکونم بده. از این وضع درم بیاره fighting0030.gif


RE: درد دل های مربوط به ام اس - مولتی ام اس - 2011/10/10

(2011/10/10, 12:24 PM)negar_ka84 نوشته است: [/b][/color][/size][size=large][color=#0000CD][b]

مولتی ام اس جونم نبینم دلت گرفتهlove51
اون شب خیلی بهم خوش گذشت. مخصوصا کنار توwink2
کاش بشه باز ببینمت.دلم برات تنگ شد love51love51
من از دست خودم شاکیمangry3
خیلییییییییییییییییییی شاکیangry2
داشتم درست حسابی درس می خوندما.... این حمله ی آخر بد روم اثر گذاشتfighting0030.gif
خوده حمله نه ولی حرفای دکت صحراییان که بهم گفت نباید تخصص قلب یا نورولوژی یا این چیزا رو بخونی از پس استرسش بر نمی یای
گفت یه چیزه آسونی پوستی پاتولوژی رادیولوژی بخونsad
یهو انگار با پتک زدن تو سرم
من با ام اسم خوب کنار اومدم ولی هیچ دلم نمی خواد مسیرم رو عوض کنه
ورزش می کردم...قوی بودم... به خودم خوش می گذروندم...کلی تو همه جا پایه بودم...خوب درس می خوندم....سحرخیز بودم...اما نمی دونم چی شده که
هم چین ول دادم خودم رو....
همش می خورمو می خوابم.درس خوب نمی خونم (ولی همه فک می کنن می خونم). قرارها رو می پیچونم....الکی روزم و می گذرونمangry2
بعد همش از خودم ناراضیمو وقتم رو از دست می دم و این سیکل معیوب ادامه دارهangry
.
.
انگار یکی باید دعوام کنه. تکونم بده. از این وضع درم بیاره fighting0030.gif



سلام نگار جونم
منم دلم برات تنگیده گلمlove28
ایشالا به زودی بتونیم دوباره همدیگرو ببینیمlove51
دختر جون چرا درس نمیخونی؟؟؟icon_cryicon_cry
مجبورم نکن تنبیه بدنیت کنم ها....fighting0030.gif
خوب دعوات کردم؟؟؟evilgrin0039.gifsmiling


RE: درد دل های مربوط به ام اس - بهرنگ - 2011/10/10

(2011/10/10, 12:24 PM)negar_ka84 نوشته است: [/b][/color][/size][size=large][color=#0000CD][b]

مولتی ام اس جونم نبینم دلت گرفتهlove51
اون شب خیلی بهم خوش گذشت. مخصوصا کنار توwink2
کاش بشه باز ببینمت.دلم برات تنگ شد love51love51
من از دست خودم شاکیمangry3
خیلییییییییییییییییییی شاکیangry2
داشتم درست حسابی درس می خوندما.... این حمله ی آخر بد روم اثر گذاشتfighting0030.gif
خوده حمله نه ولی حرفای دکت صحراییان که بهم گفت نباید تخصص قلب یا نورولوژی یا این چیزا رو بخونی از پس استرسش بر نمی یای
گفت یه چیزه آسونی پوستی پاتولوژی رادیولوژی بخونsad
یهو انگار با پتک زدن تو سرم
من با ام اسم خوب کنار اومدم ولی هیچ دلم نمی خواد مسیرم رو عوض کنه
ورزش می کردم...قوی بودم... به خودم خوش می گذروندم...کلی تو همه جا پایه بودم...خوب درس می خوندم....سحرخیز بودم...اما نمی دونم چی شده که
هم چین ول دادم خودم رو....
همش می خورمو می خوابم.درس خوب نمی خونم (ولی همه فک می کنن می خونم). قرارها رو می پیچونم....الکی روزم و می گذرونمangry2
بعد همش از خودم ناراضیمو وقتم رو از دست می دم و این سیکل معیوب ادامه دارهangry
.
.
انگار یکی باید دعوام کنه. تکونم بده. از این وضع درم بیاره fighting0030.gif


خوب راست می گه.اصلا کشیک موندن واسه بیمار ام اس خیلی بده.تو ایران همه دوست دارن رشته های بالینی بخونن.هیچ کسی پایه نمی خونهHuh


RE: درد دل های مربوط به ام اس - Hasty - 2011/10/10

سلام به نگار ..مریم..و سمانه عزیزم وخیلی از دوستان خوبم که بتا فرون یا آمپولهای دیگه میزنند.....منم الان بتا فرون میزنم.....فقط روی شکم وباسنم میزنم چون حوصله توضیح کبودی روی پاهام ودستم رو به دیگران وقتی استخر میرم ندارمsadsadآخه خودتون میدونیدبعضی ها فقط مرده سوال کردن هستند ومن چون خودم از کسی چیزی نمی پرسم از جواب دادن وتوضیح هم خوشم نمیادangry3angry3angry3
گلهای من من حدود 20 وخورده ای ساله که ms دارم اینقدر آمپولهای مختلف زدم که همیشه میگم اگه یک لیوان آب بخورم مثل آبکش از همه جای بدنم میزنه بیرونlaughing3laughing3 اما چاره ای نیست باید ساخت..وخیلی زیبا گفتید خدا ما رو خیلی دوست دارهlove51love51 باورتون نیمیشه بعد اینهمه سال وقتی روز زدن آمپولم میشه تردید تو زدنش دارم...واقعا خسته ام واز درد متنفرم..از بیحالی و خوردن مسکنهای جورواجور بدم میاد...وقتی باکس آمپولم تموم میشه خوشحال میشم اما خدا همسرم رو نگه داره تموم نشده بعدی رو میخره میاره میشه آینه دق منsadsadangry3angry3 اما وقتی میبینم توی سایت خیلی ها هستند که توانایی تهیه آمپول روندارند میگم خدایا منو ببخش بازم شکرlove51love51love51icon_biggrinicon_biggrinicon_biggrin


RE: درد دل های مربوط به ام اس - kami - 2011/10/10

به سراغ من اگر مي آييد با پتک و تبر بياييد!!

مسابقه است بر سر شکستن چيني نازک تنهايي من


RE: درد دل های مربوط به ام اس - zenith - 2011/10/10

(2011/10/10, 03:12 PM)بهرنگ نوشته است: خوب راست می گه.اصلا کشیک موندن واسه بیمار ام اس خیلی بده.تو ایران همه دوست دارن رشته های بالینی بخونن.هیچ کسی پایه نمی خونهHuh


آخه دکتر صحرائیان کجا راست میگنHuh
منم با نگار موافقم چون دقیقأ دکتر همین حرفها رو به منم زد !!!
گفت برای تخصص باید بری یه رشته آسون که شیفت نداشته باشه و از اینجور حرفها...
اما آدم وقتی داره درس میخونه به یه امیدو آرزویی درس میخونه
منم از وقتی این حرفها رو از دکتر شنیدم خیلی ناراحت شدمو روی درس خوندنم هم خیلی تأثیر بدی گذاشته
دکتر هم فهمید...
فعلأ نورولوژی رفتن کنار اومدهsmiling
من فعلأ سپردم همه چی رو به خدا تا بعد...

کاملأ با همه وجود نگار جونو درک میکنم...sad2




RE: درد دل های مربوط به ام اس - negar_ka84 - 2011/10/11

سمانه جونم تو هم پزشکی؟ دکترت صحراییانه؟icon_question
پس کلا به همه همین رو می گنicon_cry
آخه قبلش یکی دو تا دکتر دیگه تو شورای دانشگاهمون خیلی بد باهام حرف زده بودن فک کنم حساس شدم:یکی که بهم گفت اصلا نمی خواد درس بخونی برو خوش گذرونی. دانسینگ...دکتره ناتوان به درد ما نمی خورهsad
.
ولی سمانه جونم یه روزی میاد که ما ثابت میکنیم که از همشوووون تواناتریمfighting0030.giffighting0030.gif



RE: درد دل های مربوط به ام اس - zenith - 2011/10/11

(2011/10/11, 01:57 AM)negar_ka84 نوشته است: سمانه جونم تو هم پزشکی؟ دکترت صحراییانه؟icon_question
پس کلا به همه همین رو می گنicon_cry
آخه قبلش یکی دو تا دکتر دیگه تو شورای دانشگاهمون خیلی بد باهام حرف زده بودن فک کنم حساس شدم:یکی که بهم گفت اصلا نمی خواد درس بخونی برو خوش گذرونی. دانسینگ...دکتره ناتوان به درد ما نمی خورهsad
.
ولی سمانه جونم یه روزی میاد که ما ثابت میکنیم که از همشوووون تواناتریمfighting0030.giffighting0030.gif

من دارم پزشکی میخونم
هنوز اول راهم...
6ماه هم بیشتر نیست ام اس دارم اما تمام این حرفهایی رو که میگید تا حالا شنیدم نگار جونم...
دکتر صحرائیان گفتن یکی از رزیدنتهای خودشون هم ام اس دارن...
پس هر کاری امکان داره

با نظرت موافقم نگار جون
ماثابت میکنیم که از همه اووووووووووووووووووونا تواناتریمlove28love28love28