درد دل های مربوط به ام اس - نسخه قابل چاپ +- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir) +-- انجمن: ام اس (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3) +--- انجمن: بحث هاي تخصصي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7) +--- موضوع: درد دل های مربوط به ام اس (/Thread-%D8%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3) |
RE: درد دل های مربوط به ام اس - sama - 2011/04/30 پریسا جان بازم خدارو شکر این کورتونه هست غصه نخوریم ................... من دارم میرم کلاس رانندگی پا واسم نمونده اینقدر استرس کلاج و ترمز دارم میترسم گواهی نامه دوچرخه هم بهم ندن دیشب هم رفتم شهره بازی دوست داشتم رنجر سوار شم و ترن هوایی ولی میترسم ام اس بهم حمله کنه ازشون گذشتم . (2011/04/09, 08:16 PM)PARASTOO8080 نوشته است: بچه ها من خودم کردم که لعنت بر خودم باد:38::38: وای چه تفاهمی RE: درد دل های مربوط به ام اس - Narges - 2011/04/30 وقتی که يه آدم ديگه بايس بيماريت باشه يه کم فرق ميکنه مخصوصا اگه مثل من به انرژی آدما اعتقاد داشته باشی و حتی این انرژی بعد بيماری ولت نکنه سختمه RE: درد دل های مربوط به ام اس - montazer - 2011/05/01 (2011/04/30, 11:49 PM)Narges نوشته است: وقتی که يه آدم ديگه بايس بيماريت باشه يه کم فرق ميکنه شما هم انرژی منفی بهش بدید تا منفی در منفی بشه مثبت. من هم فکر میکنم اگه آدمهای اطرافم کمتر بهم انرژی منفی میدادند شاید این مشکل برام پیش نمیومد. RE: درد دل های مربوط به ام اس - Mahdieh - 2011/05/01 بچه ها من هم همين احساس رو دارم براي بيماريم دارم احساس ميكنم براي استرسهايي كه بعضي از اقوااااااااااااااااااااام البته متوجه شديم كه منظور كيا هستن دچار اين بيماري شدم RE: درد دل های مربوط به ام اس - baran - 2011/05/01 دوستان خواهشا این کرو نکنین یه مدت بود که این فکر رو داشتم اوایلش فقط ناراحت بودم اما کم کم این فکر منو عصبانی کرد بعد خشن و ظالم شدم حس فوق العاده بدیه آدم از خودش ناامید میشه به یه آدم سنگ دل تبدیل میشه کلی باخودم تمرین کردم تابرگردم به حال قبل شماها دیگه این مسیر رو طی نکنین RE: درد دل - sama - 2011/05/01 [quote='marmar' pid='15619' dateline='1271565531'] دكتر به من گفتن التهاب مغزي داري با كورتون برطرف مي شه. 5 ماه بعد كه دوباره MRI دادم ، با جواب MRI تنها رفتم دكتر ، باز دكتر نگفتن MS دارم. فقط گفتن بايد دارو عوض بشه و سينووكس تجويز شد. كفتن چون داروي خاص احتياج به انجام مراحل اداري داره. تا خونه گريه كردم . نمي تونستم رانندگي كنم.شب اسم دارو رو تو اينترنت سرچ كردم و تازه اسم MS رو ديدم. داشتم سكته مي كردم. دنيا رو سرم خراب شده بود. هنوز هم كه ياد اون لحظات مي افتماحساس بدي بهم دست مي ده.اگه دكتر برام توضيح مي داد خيلي به سلام من هم دقیقا همینطر شدم دکتر بهم نگفت و من هم برای کورتون عجله نکردم ولی تو اینترنت که سرچ کردم تا صبح گریه کردم ولی خودمو گول میزدم که اگر ام اس داشتم دکتر میگفت تا این که 3 تا حمله پاهام بی حس شد و بالاخره پالس کورتونو گرفتم اگر دکتر بهم میگفت الان خیلی شرایطم بهتر بود RE: درد دل های مربوط به ام اس - leili - 2011/05/01 من مسيرو برعكس طي كردم.اولش خيلي راحت با اسم ام اس كنار اومدم طوري كه همه تعجب كرده بودن از اينهمه منطق! اما هرچي ميگذره بيشتر ميفهمم كه اونموقع داغ بودم نفهميدم بايد غصه بخورم! شايدم اونموقع منطقي تر بودم!! RE: درد دل های مربوط به ام اس - نازلی - 2011/05/01 منم معمولا در مورد هر مسئله ای یا بیماری هائی که برام نا اشنا باشه تحقیق می کنم در اینترنت مجله ها ،به همین دلیل در مورد ام اس خیلی خونده بودم و کاملا باهاش اشنا بودم و برای بیماران ام اس ناراحت بودم و همیشه فکر میکردم که چگونه تحمل می کنند .وقتی ام اس در من تشخیص داده شد اول شوکه شدم چون فکر میکردم ام اس مال دیگران است وامکان ندارد من دچار شوم با بیحس شدن پاها و از دست دادن تعادل کم کم باور کردم که نه بابا انگار واقعا ام اس دارم و باید خودم را جمع وجور کنم واجازه ندهم ام اس بر من غلبه کند والان بعد 8 سال توانسته ام هم بر تعادلم وهم بر بیحسی پاهایم غلبه کنم درست است بعضی از عوارض ام اس غیر قابل تحمل است ولی سعی می کنم در ظاهرم نمایان نشود به خاطر روحیه بچه ها وهمسرم .پدر ومادرم هم خیلی غصه می خورند ونمی خواهم انها در عذاب باشند RE: درد دل های مربوط به ام اس - i3aran - 2011/05/02 (2011/05/01, 10:29 PM)ليلي نوشته است: من مسيرو برعكس طي كردم.اولش خيلي راحت با اسم ام اس كنار اومدم طوري كه همه تعجب كرده بودن از اينهمه منطق! اما هرچي ميگذره بيشتر ميفهمم كه اونموقع داغ بودم نفهميدم بايد غصه بخورم! شايدم اونموقع منطقي تر بودم!! درست مثل من كه بعد از يك سال تازه دارم حسش مي كنم RE: درد دل های مربوط به ام اس - parisa2087 - 2011/05/02 بچه ها من نميدونم چرا همتون ناراحتين؟؟ من روزي كه فهميدن خانوادم اين چهار سال ازم مخفي كردن نشستم زار زار گريه كردن اما عصرش رفتم با دوستم بيرون عين خيالم هم نبود!!! الان هم به همه تفريحاتم ميرسم دوستان قانون جذب رو يادتون نره!!! هي كه به مريضيتون فكر كنيد بيشتر مريض ميشيد!!! به سلامتي فكر كنيد به روزهاي خوشي كه قراره از راه برسن!! من منكر درد هاي بعد از تزريقمون نميشم...چون خودم هم واسم سخته اين همه تب و لرز و استخون درد شديد حالت تهوع هم كه دارم...اما بعد كه دردم اروم ميشه ميرم دنبال خوشيم...چون ايمان دارم خدا داره امتحانم ميكنه ببينه هنوز دوستش دارم اما من عاشق خدام!!! ايمان دارم كه روزهاي خوشي پيش رو دارم...مطمينم خدا يادش نرفته كه سلامتيم رو بهم بده...بچه ها ايمان داشته باشيد به اينكه سلامتيمون توي راهه و بايد منتظرش باشيم |