•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26(current)
  • 27
  • 28
  • ...
  • 44
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امیتازات : 3.92
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آيا از برخورد و رفتار پزشك مغزواعصاب خود راضي هستيد؟
من دکترم اهواز دکتر بهرامیه ازاون راضیم بماند ولی بیشتر از اون از دکتر مامانم راضیم دکتر شالبافان اصلا خانمی به این با شخصیتی تابه حال ندیدم چه قدر دلسوز مث اینکه دختر مامانمه چه قدر مهربان باشخصیت چی بگم از خواهرم عزیرتره خیلی خیلی اگه بچه ها کسی اهوازه بهش توصیه می کنم به دکتر شالبافان یه سری بزنه من خودم هم پیشش رفتم ولی چکنم بیمارستان نفت نیست خیلی خاکی مودب و باسواده مهربون مهربون مهربون و چه قدر صمیمانه به حرفات گوش میده و برات توضیح میده تقدیم به خانم دکتر بیتاشالبافانlove51HeartHeart
 تشکر شده توسط : چکاوک , پریا حقیقت پور
(2012/01/19, 08:08 PM)negar7783 نوشته است: من عاشق دکترم هستم.دکترنوریان خیلی ماهه.فرشته استicon_questionicon_questionicon_question

از حریرچیان راضی هستید؟

(2013/04/19, 09:15 AM)آقا صادق نوشته است: از دکترم راضیم.... فقط یه مشکل هست خوب توضیح نمیده و زیاد حرف نمیزنه
ام آر آی رو میبینه میگه خیلی هم خوب...عالیagreement2
آزمایش : خیلی خوب عالیagreement2
معاینه : خیلی خوب و عالیagreement2
ای بابا! کلافه میشم بضی وقتا.confused2...میخواد در مورد یه چیزی توضیح بده جونت بالا میاد باید هی سوال کنی تا جواب بگیری

آره حریر چیان خیلی مرموزانه حرف میزنه.
منشی هاش که افتضاحن!!!
 تشکر شده توسط : پریا حقیقت پور
دوستان یه سوال؟

شما از رفتاره پزشکتون راضی هستید ؟

همینکه مثلا تو بیمارستان سینا امروز بهت وقت میده و میره تا 4 ماه دیگه و اصلا براش تو این مدت مهم نیستی و حتی گیرشم نمیاری یا جوابتو انچنانی نمیده (شاید

خیلی ها بدونن چه کسی را میگم)

خیلی بده که ام اس برای دکترا عادی شده و هیچگونه عکس العملی ندارنangry3
فعلا سکوت را برگزیدیم ............
 تشکر شده توسط : سمیرا67 , glassheart , پریا حقیقت پور
دکتر من دکتر احمدی کاملا قبولشون دارمlove28 حرفامو کامل گوش میکنه بعد خودشم سوال میپرسه ونهایتا راهنماییم میکننagreement2 همیشه هم میگن:شما که خوبین
به اندوه خود لبخند بزن...
 تشکر شده توسط : پریا حقیقت پور
من که دکترم گفت دیگه پیش من نیا laughing3
خیلی آدم پولکی هستش

هی بهم می گفت باید همه آزمایش عصب چشم و گوش و EER را بدی (هر 6 ماه - 2 بار تا الان دادم و خدا رو شکر یک سال هیچ علائمی ندارم)

منم گفتم تو دفترچم بنویس ولی اینجا توی بیمارستان شما نمیدم(حداقل 500 تومان در میاد هر بار)، میرم یه جایی که حداقل بیمه من را قبول کنند.icon_cry
گفت برو بیمارستان سینا که همه چی برات ارزون در بیاد!!! Undecided

واقعا آدم می مونه
الانم در ب در دنبال دکترم
 تشکر شده توسط : پریا حقیقت پور
من یه عالمه برخوردهای مختلف از پزشکان دیدم تا حالا. گاهی خوب، گاهی بد... همیشه تو محیط های درمانی وقتی برخورد بد میبینم خیلی راحت میبخشم، خودم رو میذارم جاشون و میگم خب گاهی شنیدن ناله های مریضها ادم رو خسته میکنه، خب آدمن اونها هم. اما یه موردی بود که هنوز نتونستم ببخشمش چون هیچوقت نتونستم خودم رو بذارم جاش و بفهمم که آدم چطور میتونه این شکلی برخورد کنه... کلا برخوردهایی که من دیدم از این قرار بودن:

اولین دکتری که دید منو استادم بود، شهرستان. برام پالس نوشت که برم پیش یه دکتری که دوستش بود تهران انجام بدم، و یه نامه داد برای دکتر صحرائیان که ام آر آی منو ببینه و نظر بده. از اون روز دیگه ندیدمش چون دیگه درسم اون شهر تموم شد، اما یه خاطره خوب ازش تو ذهنم مونده و اونم جمله ای که چنان از صمیم قلب و محکم بهم گفت که بی برو برگرد پذیرفتمش: "ببین دختر مطمئن باش ام اس هیییچ تاثیر منفی بر زندگی تو نمیذاره"....

بعد رفتم پیش دکتری که دوستش بود و قرار بود تحت نظرش پالس تراپی انجام بشه. صحبت tina_b منو یاد اون انداخت. دکتر بیمارستان خصوصی بود و پالس تو بیمارستان هر شب 1500000 تومن در میومد. ما هم اونوقت یه مریض دیگه داشتیم تو خونه و اصلا از پس مخارج برنمی اومدیم. من خیلی ناامید برگشتم خونه و گفتم من اصلا پالس نمیخوام. هرچی میخواد بشه بشه. مامانم گفت من باهاش حرف میزنم. رفت تو اتاقش و گفت دکتر نمیشه رامنا پالس توی خونه بگیره؟! داد کشید سر مامانم که مریض ام اس خطرناکه تو خونه کورتن بگیره خاااانوووووم بفرمائید بیرون... بیرون... مامان بدبختم تازه اونجا بود که فهمید من ام اس دارم و تازه اونجا بود که کلی هم از ام اس ترسید... هیچوقت صورتشو وقتی از اتاق اون لعنتی اومد بیرون یادم نمیره. من کلا سریع میبخشم. زیاد هم کینه ای نیستم ولی هنوز نتونستم ببخشم ش برای برخورد اونروزش.

بعدش همینطور گریه میکرد مامان بینوا و منم الکی گفتم دوستم تو بیمارستانی که کار میکنه برام جا جور کرده، که با این دروغ حالش کمی بهتر بشه. فرداش صبح زود رفتم کلینیک بیمارستان دولتی که مریضمون اونجا بستری بود. رفتم کلینیک نورولوژی بیمارستان و یه آقای دکتری منو دید. بهش گفتم من دانشجو ام، شرایط خانواده م هم در حال حاضر اینه و یه مریض بستری بدحال تو فلان بخش همین بیمارستان داریم. برای من پالس نوشته ن اما نمیدونم کجا میتونم انجامش بدم راستش. بیمارستان دولتی منو قبول میکنن؟ بعد اون خدا خیرش بده گفت آره دخترم چرا قبول نکنن... ولی اگه علائمت شدید نیست قرص پردنیزولون بخور و پالس نگیر چون ضرر داره. منم گفتم که عضلات تنفسیم درگیر شده و تنفسم سخته. گفت اینجا سانتر نورولوژی نداریم اما برات معرفینامه مینویسم برای بیمارستان دیگه که ببیننت. اونقدر هم هی میگفت دخترم دخترم که چند بار دلم خواست تو بغلش گریه کنم ashamed0006.gif

بعدش رفتم اون بیمارستان دولتی که گفته بودن... پرستارها همه کلی تحویلم گرفتن و همه چیز هم عالی بود... خداییش با خصوصی هیچ فرقی هم نداشت... تمیز و مرتب و خوب... مامانم به اون یکی مریضمون باید میرسید و نمیتونست به من سر بزنه اما با این وجود چنان با پرستارها دوست شدیم که خیلی هم بد نگذشت. فقط دکتری که اونجا ویزیتم کرد وقتی راجع به بیماری ام اس با اینترن ها حرف میزد با کلمات انگلیسی و به گمان اینکه من نمیفهمم چی میگه اونقدر آینده سیاهی ترسیم کرد که با وجود اینکه اونقدرها هم با ام اس بیگانه نبودم و قبلا مریضهای ام اس رو دیده بودم و ام اس برای من وحشتناک نبود، داغون شدم با حرفهاش. اما فقط برای چند ساعت... . پیرزن تخت بغلی بیمار سکته مغزی بود. وقتی دید حالم خراب شده سرم داد کشید که اینجوری نکن با خودت... از اینجا برو بیرون... برو گردش و زندگی کن... شوهر کنی خوب خوب میشی... منم دیگه حرفهای دکتر رو فراموش کردم و چسبیدم به زندگی Blush

بعد از بیمارستان رفتم پیش دکتر صحرائیان که ام آر آی رو نشون بدم... و در نهایت شدم مریض دستیار ایشون... هر دو شون خوبن و دلسوز... همیشه سعی میکنم با لب کاملا خندون باهاشون روبرو بشم. میگم شاید وقتی ببینن مریض میخنده خستگی شون در بره... ما که کاری از دستمون براشون بر نمیاد... اما من میدونم گاهی دیدن مریض از صبح تا شب برای دکترها کسالت میاره. برای همینم هر وقت میبینمشون با لبخند از در میرم تو تا شاید یه ریزه انرژی بگیرن...

ایندفعه هم که به دکترم گفتم میشه پلاکهامو به منم نشون بدی... گفت ای بابا واسه چی میخوای ببینی... برو زندگیتو بکن. گفتم عجبا! خب میخوام یاد بگیرم! بعد کلی خندیدیم و یه چند تاییش رو نشونم داد که ... یاد بگیرم laughing3
... I'm a fighter ...
"از پیش غصه خوردن ، دوبار غصه خوردن است."
 تشکر شده توسط : neda.n , بی تـــا , nahid , اميدوار , پریا حقیقت پور
راستش وقتی میبینم بعضی از دوستانمون چه برخوردهای بدی با خودشون یا خانوادشون شده خیلی برام عجیبه .رامنا جون منم نمیبخشم اون دکتر بیمارستان خصوصی رو که گفتی. اون فقط به فکر پول بوده ، یک و نیم میلیون برای هرشب پالس خیلی گرون بوده ،حتی نمیتونست راهنماییت کنه بری یه جای دولتی ؟!
پالس کوتون که عمل خیلی مهمی نیست ، فقط در مورد شما باید پرستار مواظب تنفس شما می بود.
خوشبختانه اینها رو پشت سر گذاشتید.
خدا همه پزشکان با وجدان رو حفظ کنه و پزشکان بی وجدان رو هم به راه راست هدایت کنه.
تینا جون ، بهتر که دکترت رو میخوای عوض کنی ، یه دکتر دیگه عزیزم.
چشم ها را بـایـد شست  . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد
 تشکر شده توسط : رامنا , kamyab , پریا حقیقت پور
من هم قدیمها که سابق پالس می گرفتم می رفتم بیمارستان .اون موقع بیمارستان جم.دکتر لطفی بهم می گفت باز اومدی به این هتل ؟می گفتم آره.چون مثل هتل هالیدی این هست هوس کردم بیام این جا.بعد خیلی خوشش اومد.گفت هتل جم این.به من می گفت تو وقتی می آی اینجا من احساس می کنم که ویزیتور هتل هستم.برای همه قرص و آزمایش و همه رو به من می کی که من تنها می نویسم چون خودت همه چیز رو میدونی.بعدها که پیش دکتر صحراییان رفتم دیگه بیمارستان نمی رفتم و تو خونه می زدم.بار اول گفت که درمانگاه محلتون ای کار رو انجام می ده ؟گفتم .آره.تو خونه زدم .دیگه پوستم هم کلفت شده بود.Tongueدر کل 3 بار زدم.تو خونه.البته اون بهم گفته بود که الان دیگه پالس بهت اثر نمی کنه چون مریضیت شدید شده .بعد از 3 بار دیگه مطمئن شدم و خیالم برای همیشه بابت پالس زدن راحت شد و یک نفس به راحتی کشیدم.Smile (52)
اینها رو فقط در پاسخ رامنا نوشتم.اگر با اون دکتر اولی که نوشتی برخورد می کردم حسابی از خجالتش در می اومدم.گاهی وقتها در مقابل دیگران سکوت می کنی اونها نمی فمن که این ناشی از بزرگواریت هست.فکر می کنن که زبان نداری که جوابشون رو بدی.
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
 تشکر شده توسط : رامنا , silent , kamyab , پریا حقیقت پور
(2013/12/05, 10:31 AM)nahid نوشته است: حتی نمیتونست راهنماییت کنه بری یه جای دولتی ؟!
پالس کوتون که عمل خیلی مهمی نیست ، فقط در مورد شما باید پرستار مواظب تنفس شما می بود.
آره ناهید جون گذشت. اونوقت ها من حمله اولی بودم و چیز زیادی از پالس نمیدونستم. تنفسم اونقدرها هم بد نبود، فقط وقتی میخواستم حرف بزنم به سرفه می افتادم و نفس کم میووردم. اما چون یک ماه از شروع حمله گذشته بود گیرم انداخت که فوری باید بستری بشی و اینها... جوری که من احساس کردم حتی اگه دو روز بخوام دنبال بیمارستان دولتی بگردم فاتحه م خونده ست. همون شب صمیمی ترین دوستم این سایت رو پیدا کرد و گفت بچه ها پالسشون رو تو خونه میگیرن و اصلا چیز مهمی نیست. واسه همین ازش خواستیم که پالس تو خونه بگیرم که عصبانی شد. خدا رو شکر که زود راهنمایی شدم و بیمارستان دولتی بهم جا داد. اولین علامتی هم که خوب شد بعد از پالس همون تنفس بود.

(2013/12/05, 12:32 PM)بهرنگ نوشته است: اینها رو فقط در پاسخ رامنا نوشتم.اگر با اون دکتر اولی که نوشتی برخورد می کردم حسابی از خجالتش در می اومدم.گاهی وقتها در مقابل دیگران سکوت می کنی اونها نمی فمن که این ناشی از بزرگواریت هست.فکر می کنن که زبان نداری که جوابشون رو بدی.
درست میگی بهرنگ عزیز. راستش اونوقتها انقدر همه تو شرایط بدی بودیم که اصلا به دادن جواب فکر هم نمیکردیم. اما درستش همینه که متوجه رفتار نادرستشون بشن.
امیدوارم هیچ کس تو حمله اول اینطوری سردرگم کارهای درمانش نشه.
... I'm a fighter ...
"از پیش غصه خوردن ، دوبار غصه خوردن است."
 تشکر شده توسط : nahid , kamyab , پریا حقیقت پور
من از پزشکم در کل راضی بودم ولی از یک برخوردشون خیر
برخورد پزشک با بیمار خیلی مهمه و می تونه به ادم استرس بده یا استرس رو از بین ببره
وقتی من ام ار ای رو بش دادم ام ار ای اولم رو پرت کرد اون ور.فحشم داد به کسی که رو برگه ام ار ای خط کشیده و گفت یک ام ار ای دیگه بگیرم.
که باعث شد استرسم زیادشه.
ام ار ای دوم که بردم پیشش همکارش رو صدا کرد یادم نیست صدا کرد یا اونهم از اول تو اتاق بود
دو نفری نشستن یک ربع راجع بش بحث کردن با اصطلاحاتی که اصلا من سر در نمی اوردمconfused2angry3
یه حرفایی می زدن با خودم گفتم از همین جا یک راست باید برم بیمارستان
هی این می گفت این هم هست؟اونم نگاه می کرد با تاکید می گفت بله بله بله کلا قلبم تو حلقم بود اون یک ربع
هیچ توضیحی نداد
گفتم چی شده دکتر؟ویروسه ؟سرشو تکون داد به نشونه منفی
گفتم ام اس ؟گفت می تونه باشه
گفتم یعنی هست؟گفت می تونه باشه
دیگه هرچی پرسیدم با حرکات سریع سر جواب میداد که اصلا متوجه نمی شدم منظورش چی هست.
به نظرم به جای اینکه یک ربع با همکارش حرف بزنه بهتر بود یک دقیقه برای من توضیح بده چی شدهangry3
اگر عاشق هستم هنوز که هنوزه

نمیخوام دل تو واسه من بسوزه
 تشکر شده توسط : nahid , حنانه74 , zenith , سها , پریا حقیقت پور
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26(current)
  • 27
  • 28
  • ...
  • 44
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  نحوه برخورد خانواده همسر پس از ازدواج عمومهربان 76 49,344 2017/07/26, 09:57 PM
آخرین ارسال: famoon



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
45 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست