نگفتین سیب زمینی وگرنه من با کله میومدم.منم سیب زمینی زیر آتیش میخوام
...

(2013/11/30, 10:28 PM)chipchip نوشته است: بشکنه این دس که نمکش یددار نیس

بده همش بفکر شیکم بچه ها بودیم بده نمیخواستیم گشنه بخوابین بده میخواستیم قبل خواب با موجود دوسداشتنی و ملوسی به نام لاکپشت آشنا بشین

سجاد تو فقط دوتا کار انجام دادی که نمکش ید داشت یکی قرض دادن قیچی که تازه اونم جونم رو بالا آوردی دوم عکس هایی که ازم گرفتی فقط با زبون خوش و بدون پول عکسام رو بده

اون تعرفه ها واسه بچه های عادیه، بتسه مایه ها تعرفشون به دلار حساب میشه

آقا اون کسی که تو بالکن بود حمید بود
قرار شد ساعت اتاق دامون و بذاریم رو 8، بعد فربود بهمنی خودشو بزنه به خواب، حمید بره تو بالکن ، منم بیام در بزنم بگم ساعت هشته دامون پاشو نی نی بوس منتظره، کله داستان بماند که لو رفت و دامون خودشو زده بود به خواب و نقشه ما لو رفت (خودش که میگه نه )
نکته اینجا بود که من اومدم تو همه جا تاریک بود ، اومدم چراغا رو روشن کنم دیدم حمید تو بالکن داره با گوشیش صوبت میکنه یعنی گوشیشو گرفته بود جلوش داشت صوبت میکرد باهاش بعد منو نیگا میکرد منم که نمیگرفتم چی میگه میگفتم تو فیلمتو بگیر من چراغا رو روشن میکنم اونم هی خودشو با ایما و اشاره داشت میکشت که گوشی فیلم نمیگیره ، حالا نگو شارژش تموم شده من فک کردم تاریکه نمیتونه فیلم بگیره رفتم همه چراغارو روشن کردم

بعد یه چیز دیگه الان یادم افتاد نمیدونم کی آخرین روز زنگ میزد اتاق ما فوت میکرد مردم داداش ندارن زنگ میزنن اتاق پسر مردم مزاحم میشن؟؟؟

خدارو شکر که بهتون گذشته امیدوارم همیشه شاد و پرانرژی باشین به امید روزهایی قشنگتر برای همه

آقای چیپ چیپ نذار بگم یک بنده خدایی رو توی قسمت بار نی نی بوس حبس کرده بودن فیلمش هم هست دست اینجانب

آهان یه چی دیگه

اولین اتاقی رو که رفتیم درشو زدیم اتاق کناریمون بود، مهین گفت اتاق مهزاد ایناس.
آقا منو حمیدو فربود بهمنی رفتیم پشت در واستادیم، بعد حمید در زد. یهو یه صدایی از پشت در گفت کـــــــیـــــــــه (به همین کلفتی) آقا من و فربود مثه چی فرار کردیم حمید موند پشت درو ...........

---

(2013/11/30, 10:58 PM)م.ه نوشته است: آقای چیپ چیپ نذار بگم یک بنده خدایی رو توی قسمت بار نی نی بوس حبس کرده بودن فیلمش هم هست دست اینجانب

خودم رفته بودم ببینم اونجا چه خبره خــــــــایلیم خوب بود حیف شوما ها دلتون واسم تنگ میشد وَاِلآ همونجا میموندم تو نی نی بوس نمیومدم

(2013/11/30, 10:51 PM)chipchip نوشته است: بعد یه چیز دیگه الان یادم افتاد نمیدونم کی آخرین روز زنگ میزد اتاق ما فوت میکرد مردم داداش ندارن زنگ میزنن اتاق پسر مردم مزاحم میشن؟؟؟
[/b]

سجااااد اگه دختري يه فوت اگه پسري دوتا فووووت
سه تا فوت قضيش چيه اونوقت؟!!!

(2013/11/30, 11:03 PM)Maz نوشته است:

(2013/11/30, 10:51 PM)chipchip نوشته است: بعد یه چیز دیگه الان یادم افتاد نمیدونم کی آخرین روز زنگ میزد اتاق ما فوت میکرد مردم داداش ندارن زنگ میزنن اتاق پسر مردم مزاحم میشن؟؟؟
[/b]

سجااااد اگه دختري يه فوت اگه پسري دوتا فووووت
سه تا فوت قضيش چيه اونوقت؟!!!

ینی یه دخترو یه پسر

(2013/11/30, 11:00 PM)chipchip نوشته است: آهان یه چی دیگه

اولین اتاقی رو که رفتیم درشو زدیم اتاق کناریمون بود، مهین گفت اتاق مهزاد ایناس.
آقا منو حمیدو فربود بهمنی رفتیم پشت در واستادیم، بعد حمید در زد. یهو یه صدایی از پشت در گفت کـــــــیـــــــــه (به همین کلفتی) آقا من و فربود مثه چی فرار کردیم حمید موند پشت درو ...........

---

(2013/11/30, 10:58 PM)م.ه نوشته است: آقای چیپ چیپ نذار بگم یک بنده خدایی رو توی قسمت بار نی نی بوس حبس کرده بودن فیلمش هم هست دست اینجانب

خودم رفته بودم ببینم اونجا چه خبره خــــــــایلیم خوب بود حیف شوما ها دلتون واسم تنگ میشد وَاِلآ همونجا میموندم تو نی نی بوس نمیومدم

قبلشم شهرزاد در اتاق يارو رو باز كرده بود رفته بود توووو و منو صدا زده بوووووود مهزاد و يارو هم در حالي كه به گفته ي شهرزاد رو تخت ولووو بوده و با لباس زير گفته بله، بفرماييد

مهین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مهین کیه سجاد؟؟؟
باید میدادم همون آقا سبیل کلفته میزدتتون!