سلام دوستان.
میخواستم ازتون کمک بگیرم. من یک بیمار مبتلا به ام اس تو خونه دارم که تازه متوجه بیماریش شده و خیلی روحیه اش بده.
به نظرتون چطور میتونم کمکش کنم؟
سلام
آخه از چه لحاظ حالش بده؟؟؟ جسمانی یا روحی؟؟؟
اگه جسمانیه که ایشاله بهتر شه ولی گه روحی هستش که بهش بگید نزدیک به یک میلیون نفر عین تو هستن نه کمتر نه بیشتر
درسته جا خورده از مریضیش ولی تا خودش نخواد کسی نمی تونه کمکش کنه باید بیشتر تو جمع بچه های ام اسی باشه اون فکر میکنه تنها همون یه نفره
توصیه من اینکه بیشتر به سایت و انجمن سربزنه خودش نه از طرفش
چون باور نمیکنه باید حضوری خودش ببینه
این نفری که بقول خودتون توی خونه دارید خانمتونه یا دختر تون ؟
بستگی داره اگه از جنس مونث باشه یکم براش سخت میشه ولی من همیشه از همون روز اول که فهمیدم هیچ هیچ عکس العملی نشون ندادم و مثل قبل هستم و بودم آخه میخوام کسی نفهمه
حالا ایشون که خیلی روحیشون رو باختن بنظرم اون کتابچه هایی که بچه ها گذاشتن رو ببینید و به اون طرف مقابل نشون بدید دقیقا از شناسایی و تشخیص ام اس و زندگی بعد از اونه شاید با خوندن این کتابها بفهمه که خودش تنها نیست که مشکل داره خیلی ها هستن
بعدشم مگه الان چه مشکلاتی دارن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی بنظرم بذارید مدتی تو حال خودش بمونه بعدش مجبوره این بیماری رو بپذیره و بفهمه که تنها اون نیست و البته باید با چند نفر آشنا بشه مثلا همین سایت بعد میبینه که خیلی ها هستن که مشکلات وحشتنماکی دارن ولی اینقد روحیه دارن که ادم از خودش خجالت میکشه پس بنظر من اول روحیه دادن منطقی
دوم اشنایی با بیماران دیگه
سوم قبول کردن اینکه من ام اس دارم
چهارم شاد بودن و بقیه زندگی به همین سادگی
دوست عزیز به نظر من با محبت و توجه و همچنین برطرف کردن نیازهای روحی ایشون یه نحو چشمگیری میتونیدعزیزتونو کمک کنید به شرط اینکه مقطعی نباشه و بصورت دائم باشه
نباید از محبت کردن خسته بشید شاید درعوضش محبتی هم نبینید
و به علائق ایشون توجه خاصی نشون بدید و لحظات شادی بخشی برای ایشون ترتیب بدید
امیدوارم هر چه زودتر موفق بشید
بهش بگید از چی میترسی؟؟؟
از فلجی ؟
ببخشیدا از مردن؟
از چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب این موارد که تو همه هست خدانکرده ادم سالم میره تصادف میکنه یا میمیره یا فلج میشه
بگید اگه تونست تو مریضی روحیه اش رو شاد نگه داره بهش میگن قهرمان نه اینکه با گریه و ناراحتی میخاد به خانواده اش کمک کنه
بگید بیاد تو سایت به نفعشه وگرنه همش حمله داره
من خودم هم دستام مثل ایشونه (خوب میشه نباید بهش فکرکنه اجازه بده بدن کاره خودشو بکنه-البته نه اینکه دکتر نره
)
من در کل بگم اولشه .باید حق بهش داد ناراحت باشه من خودم وقتی دکتر گفت جته از پلهای مطب افتادم ونشستم داد میزدم وگریه میکردم.ولی بامرور زمان برام عادی شد
فقط بگم دلسوزی وتوجه الکی بهش نکنیدو.همون توقعها همون رفتار گذشته را ادامه بدید.که فکر نکنه چی شده. واقعا هم چیزی نشده
من فکر می کنم که علت بیشتر ناراحتی های روحی که اول پیش میاد ناآگاهی یا کمی آگاهی در مورد بیماریه. بهتره که اول ازش بخواهید که در مورد بیماری اطلاعات کسب کنه.خود من تنها دلیلی که باعث ناراحتیم می شد عدم آگاهی بود. مخصوصا چون اوایل بستری شده بودم و کلی از وقتم تو بیمارستان و آزمایشگاه و مطب پزشک سپری می شد و از کار و زندگی افتاده بودم فکر می کردم که تا آخر وضعم همینه و این قدر ضعیف می شم و بلاخره زمین گیر و از کار افتاده میشم خلاصه سرنوشت شومی تصور می کردم اگرچه به خاطر خانوادم خودم رو شاد و قوی نشون می دادم. اما الان به تصوراتم می خندم. شما هم می تونید در شروع کار کمکش کنید و فکر می کنم که این سایت بهترین مکان باشه اطلاعات بیماری به زبان ساده اینجا بیان شده و اخبار مربوطه هم وجود داره ولی بهتره که ازش بخواید خودش عضو سایت بشه وقتی یه کمی با همدرد های خودش درددل کنه یه کم راحت تر میشه و بهتر می تونه با مساله کنار بیاد. برای من که ورود به سایت خیلی تاثیرگذار بوده و هست بهش بگید بیاد اینجا خودمون حالشو جا میاریم
بهش بگید بیاد اینجا خودمون حالشو جا میاریم
--------------------------------------------------------------------------------
اینو هستم خوب اومدی
من اگر گفتم بهش توجه کنید منظورم توجه بیش از حد نبود بلکه توجهی که فرد به داشتن تکیه گاهی مطمئن ، امیدوار باشه اینکه احساس سرباربودن نکنه