وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس

نسخه کامل: اطلاعیه : اولین فراخوان کوهنوردی ام اس سنتر
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17
ببین چند روز من تو سایت نبودم چه اتفاقا که نیوفتاده کوه نوردی اونم تو بارون confused
ولی خوش حالم که بهتون خوش گذشته love51
ایشالا دفعه ی دیگه منم با دخترم میامagreement2
خیلی خوشحالم که بهتون حسابی خوش گذشته بوده .happy0065.gificon_biggrin
منم از فربد تشکر می کنم .وقتی شنیدم کفش و کلاه اضافه آورده خیلی بسیار زیاد متعجب و اینجوری :
HuhHuhHuh شدم ، آخه کفش چرا آورده بودی ؟ بچه ها خودشون میدونستن که بارندگیه ، بعدشم کفش مردونه آوردی یا زنونه ؟ چند تا ؟ چه سایزی ؟Smile (16)Smile (16)
و در آخر دست تو وعلیرضا درد نکنه که کوله سارا شکلات رو آوردید icon_questionicon_question
بابا جان ناهید خاله!
من کوله کسی رو نیاوردم فقط کوله ی فربود که خیلی گنده بود رو یه چند متری حمل کردم.
اما اتفاقی که افتاد و شما ها نمی دونید این بود
تو اون گیر و دار و بارون من و بهار و ساناز یکم عقب موندیم
که گرگا بهمون حمله کردن و من مجبور شدم از خودمون دفاع کنم
16 تا گرگ بودن 3 تا رو کشتم یکی رو خفه کردم و سه تا رو گاز گرفتم
تا این که در رفتن!
بعد هم برای اینکه بچه ها نترسن قرار شد چیزی نگیم.
با تشکر از همه دوستان به خصوص فربد ...برنامه بسیار عالی بود...جای دوستانی که نبودند خیلی خالی بود...icon_question

علیرضا کی بود میگفت باید دستامو قطع کنن از شدت سرما؟؟؟...laughing3laughing3
جواب همه رو یه جا میدمwink2
واقعا فربرد سرپرست ماهارو دست کم گرفتیا همه اوناییکه اومدن ثابت کردن ورزشکارن تو اون هوا اومدن مخصوصا خودم که اولین نفر کارت زدم بعد خودت رسیدی خواب موندی نه؟بگو خجالت نداره که پسرمN_aggressive (35)N_aggressive (35)N_aggressive (35)N_aggressive (35)
بابا علیرضا غیورانه از هممون محافظت کرددربرابر اون گرگ بدجنسها!!!!!!!!!پس بزنید اون دست قشنگ رو به افتخارشhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
بابا ناهید جون من اصلا کوله ای نداشتم که کسی بخواد حمل کنه ما از تو رختخواب همینجوری زود پریدیم که برسیم پای کوهconfusedconfusedconfusedconfused
(2011/10/29, 04:32 PM)Prime نوشته است: [ -> ]بابا جان ناهید خاله!
من کوله کسی رو نیاوردم فقط کوله ی فربود که خیلی گنده بود رو یه چند متری حمل کردم.
اما اتفاقی که افتاد و شما ها نمی دونید این بود
تو اون گیر و دار و بارون من و بهار و ساناز یکم عقب موندیم
که گرگا بهمون حمله کردن و من مجبور شدم از خودمون دفاع کنم
16 تا گرگ بودن 3 تا رو کشتم یکی رو خفه کردم و سه تا رو گاز گرفتم
تا این که در رفتن!
بعد هم برای اینکه بچه ها نترسن قرار شد چیزی نگیم.
علیرضا!
چرا بقیشو بهشون نمیگی؟؟؟
چرا همه ی واقعیتو نمیگی؟
چرا نمیزاری بدونن؟؟؟
باید بفهمن!

بهار یعنی میگی همه بفهمن که علیرضا لباسشو آتیش زد واسه گرم کردن بچه ها ؟؟
آره بگو دیگه علیرضاwink2wink2wink2
بهار تشویقش کن ازنجات من بعد از سقوط از تله کابین هم بگهwink2wink2wink2 واقعا این پسر خیلی تواضع داره ها یادم نبود نتونست شاهد سقوط من بعد تله کابین باشه وسریع برای نجاتم پیش قدم شدlaughing3laughing3laughing3
بابا ایول اخلاق ورزشکاری ی ی ی یhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gif
خیلی توپین بچه ها.خیلی زیاد.دوست دارم از نزدیک ببینمتون که هنوز قسمت نشده.میگما آقا فربد نمیشه یه برنامه هم تو شهرستان بذارین که بتونیم ما هم بیایم
(2011/10/29, 05:27 PM)ساناز 18 نوشته است: [ -> ]بهار یعنی میگی همه بفهمن که علیرضا لباسشو آتیش زد واسه گرم کردن بچه ها ؟؟

laughing3laughing3
خوبه باز نگفتی علیرضا یهو از مابین کلی مه ظاهر شد و همه ما رو از دست یه سری آدم ربا نجات داد!فیلم زیاد میبینی هاااااااااااااااااا
بهار مبخوای تو تعریف کن تا بدونیم چی بهتون گذشت عسیسم..علیرضا یه کم تو داره انگارagreement2
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17