سلام بچه ها من برای اولین بار این صفحه رو باز کردم وبا حرفاتون پاک حالم بد شد
چرا اینقدر منفی
کی فردارو دیده با این حرفاتون هر کی که تازه مریض شده باشه فقط به این فکر میفته که مرگ موش بگیره وخودشو بکشه
!!!اگه کسی جای من باشه چی ؟؟
از1سالگی تو سانحه تصادف یه پام به طور80٪ازدست دادم وفقط میتونم بشینم وراه برم وتو بچگی بازی نکردم مامانم همیشه از ترس پام به بچه ها میگفت نزدیکش نشید واز طرفی سوختگی هایی که بعد از اون جریان برام یه عمره باقی مونده تا حالا که شدم24 ساله و....یه مرد مهربون پیداشد ومنو با اون شرایط گرفت وحاضر شد با اینکه کاملا سالمه با من زندگی کنه زمینو زمان می گفتن اینو نگیر برات دردسر میشه وبماندو....تازه 2ماه از جشن عروسیمون گذشت که چشمم تار شد انگار یکی بهم میگفت ام اسه بماند که تو این سالها چقدر رفتم اتاق عمل وساعت ها موندم
یادم رفت بگم دوباره اون پا شکست وشد به دردسر بزرگ یکسال از کار وزندگی ودرس ودانشگاه وا موندم
بعدش رسیدم به حالا وتو این مدت اصلا شکوه نکردم وشاکر خداهم بودم بخدا همه ما آدم ها یه جورایی درد کشیده ایم اما این اجازرو نداریم که ناله کنیم توروخدا یکم فکر کنید من با این حرفای شما دق میکنم
الانم سرحال وامیدوار رفتم دکتر تا صاحب یه فرشته الهی بشم وبحول قوه الهی بتونم امانت خدارو بزرگ کنم
حالا هرکی این پیام نو خوند خواهشا نظرتون رو برام بفرستید منتظرم
!!!!!
متنت خیلی خوب بود فتح اله (گلناز!
) و مبارزه تو در طول زندگی واقعا قابل تحسینه و من همواره اتز این نوشته های امید بخش در سایت استقبال میکنم.
به نظر من اینکه یک نفر دز کودکی مساله ای براش اتفاق بیفته شاید راحت تر بتونه با شرایط کنار بیاد و در طول سالیان خودشو وفق بده. اما اینکه شخص در این سالها با پیشرفت تکنولوژی و در ثبات نسبی ام اس بگیره میتونه خبر خیلی خوبی باشه. ۲۰ سال پیش اگه یکی ام اس میگرفت میبستنش به کورتون و فقط نظاره گر نابودیش بودن! خدا رو شاکر باشیم که در این دوره زندگی میکنیم.
راستی از همین الان زایمان آینده تون رو تبریک میگم و امیدوارم سالهای سال در کنار شادی در کنار خانواده زندگی کنید.
سلام گلنازعزیزم امیدوارم خدابهت یه بچه سالم و نازبده عزیز زیرسایوس پدرومادربزرگ بشه اره خانمی همه مون مشکلات زیادی داشتیم اما به امیدادمی زنده است پایان شب سیه سپیداست من که همیشه به خودم میگم صبرکن مریم یه روزی سربالایی های زندگیت به سرازیری میرسه اگه من بخوام درد دل کنم همه تون میگیدخوشبختید و ناشکر
گلناز واقعا تحسینت میکنم با این همه مشکل باز هم امیدوارانه زندگی میکنی
من نصف مشکلات تورو هم نداشتم ولی شش سال تموم افسردگی شدید گرفتم
الان یه مدته که خوب شدم!!
خوش بحالت که اینقدر خوب بودی
خداروشکر که ازدواج کردی
من گاهی از اینکه کسی شرایط منو قبول کنه و بامن ازدواج کنه ناامیدمیشم چه برسه به بچه
ولی پست تورو که خوندم حسابی امیدوار شدم
خدا حفظت کنه انشالله مادر بشی
من يكي از علت هايي كه نمي خوام بچهدار شم اينه كه مي بينم خيلي وقتها من جون ندارم خودمو از روي تخت بلند كنم فكر كن حالا يكي هم باشه كه هي بخوام بهش برسم وااي اصلا نمي تونم اصلا بجه برا چيمه!؟ من حوصله خودمم ندارم البته خيلي خوبه كه بعضيا واقعا بچه دوس دارن و مي خوان بيارن من واقعا تحسينشون مي كنم و معتقدم آدم كاري رو كه بهش عشق بورزه جون و انرژي و تواناييش هم به دست مياره ولي جزو اولويت هاي مم نيست
سلام بچه ها
من تازه ۵ ماهه عقد کردم ۷ سال که ام اس دارم هیچوقت امید به ازدواج نداشتم اما یهو یکی اومد ناباورانه شرايطمو قبول کرد ، اما خیلی بچه دوست داره امیدوارم این بیماری سدی برای بچه دار شدن نباشه ، من خیلی تحقیق کردم اما ما فرشته های ام اس مشکلی برای بچه دار شدن نداریم ،
منم از وقتی عقد کردم امیدم به زندگی چندبرابر شده اما یه شبايي مثل امشب که سينووکس زدم همش میگم ازدواجم اشتباه بوده، باید همسرمو منصرف کن از ادامه دادن و خیلی فکراي دیگه....
به هر حال امیدوارم خدا پشت و پناه همه ما فرشته های ام اس باشه
(2015/12/01, 12:21 AM)hani نوشته است: [ -> ]سلام بچه ها
من تازه ۵ ماهه عقد کردم ۷ سال که ام اس دارم هیچوقت امید به ازدواج نداشتم اما یهو یکی اومد ناباورانه شرايطمو قبول کرد ، اما خیلی بچه دوست داره امیدوارم این بیماری سدی برای بچه دار شدن نباشه ، من خیلی تحقیق کردم اما ما فرشته های ام اس مشکلی برای بچه دار شدن نداریم ،
منم از وقتی عقد کردم امیدم به زندگی چندبرابر شده اما یه شبايي مثل امشب که سينووکس زدم همش میگم ازدواجم اشتباه بوده، باید همسرمو منصرف کن از ادامه دادن و خیلی فکراي دیگه....
به هر حال امیدوارم خدا پشت و پناه همه ما فرشته های ام اس باشه
سلام دوست عزیزم
من وقتی بیمار شدم با اینکه یکسال عقد کرده بودم ولی شوهرم تنهام گذاشت و طلاقم داد ولی این تتهایی به یکسال هم طول نکشید حالا دوساله که از عقد دومم میگذره این دفعه ازدواجم واقعا عاشقانه ست، کسی که با وجود بیماری منو قبول کرده پس حتما دوستم داره،
پس دوست خوبم سعی نکن یک زندگی پر از عشق رو از همسرت دریغ کنی