موضوع اینه که بهمنی جماعت کلهم شاد و شنگول هستند و این شادی را به جمع تسری میدهند!
تازه! بهمنیها اصولاً از پاها آسیبپذیر تر هستند!
که چی؟
خدایی من شادم، نیستم؟!
نتیجه میگیریم یکی از مواردی که ممکنه آدما ام اس بگیرن شاد بودنه!!
اینم بذارین جزء نکته های مورد سوال در تحقیقاتتون!
جدی میگم، شاید ما غم و غصه هامونو میریزیم توی خودمون و از داخل قاطی می کنیم!!!
ممکن نیست؟
من فکر میکنم داره این ژن ۵ دربدنم روز به روز کمتر میشه
من در شادی و هیجان زبان زد بودم والانم خیلی ها میگن که هستم ولی خودم در درون این حسو ندارم..چراشو نمی دونم واین موضوع داره منو ناراحت می کنه.
ای ژن عزیزم برگرد من تورو دوست دارم زیاد
(2011/05/28, 01:20 PM)prime نوشته است: [ -> ]منو که همه میشناسید. وقتی دکتر داشت منو تو بیمارستان نصیحت میکرد :
" پسر جان شما باید شاد باشی بخندی! افسرده نباش برو نامزد کن"
مادرم بهش گفت:اگر این دلقک افسرده اس ما چی هستیم؟
علی این دکتره هم که با هم رفته بودیم یادته در مورد من چی گفت ؟
نوبر باباشه
من بعضی اوقات با خودم فکر میکنم چرا بیخودی من اینقد شوخ و خندونم
حتی تو اوایل بیماریم و بستری شدنم
با اینکه خیلی مشکل دارم از کار گرفته تا اینکه روم اسم ام اس گذاشتن ولی بقیه با اینکه سرکارن رسمین تو خونن و ... بازم نالانن پس چرا من اینقد شادم خداااااااااااااااااااا
منم قبلا همیشه با اینکه کلی غصه تو دلم بود شاد بودم جوری که بقیه فکر میکردن من از همه خوشبخت ترم
این روحیه رو از مامانم به ارث بردم
متاسفانه جدیدا گاهی یهویی غصه میاد سراغمو ولم نمیکنه
من همیشه چون ساکتم همه فکر میکنن پره غمم همیشه