وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس

نسخه کامل: بیماری خود را از نظر خودتون کاملا تعریف و معرفی کنید
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8
سلام ،درددل من با MS زیاده فقط یه گوشه ای ازشو برات می نویسم :
من آبان سال 87تو یه برنامه تو تلویزیون بنام شهروند نمونه شرکت کردم وبرنده شدم کلی خوشحال ،کلی پوز ،کلی ...تو خانواده ،محل ،سرکار،دانشگاه ،خلاصه همه جاhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifhappy0065.gifولی اول اسفند ماه دست راستم یهو درد گرفت اول گفتم حتما بد خوابیدم خودش خوب می شه ولی نشد که نشدangry3angry3angry3angry3angry3angry3angry3angry3angry3angry3angry3خلاصه از عید 88شروع کردم رفتن پیش این دکترو اون دکتر .دکتر گیاهی،دکتر استاد دانشگاه ،فال گیر ،جن گیر،....تاحالا.چند بار بیمارستان ویک بار عملو ...خلاصه اینها یه قسمت خیلی خیلی کوچک منو ms بود که هنوز که هنوزه بعداز چند سال دستم خوب نشده که نشده ..ولی از خوبیاش بگم که یه خانواده دارم که مثل کوه پشتمن .از هرکدومشون می تونم یه دفتر 100برگ بنویسم .از ارتباطم باخداکه دیگه واویلاس ،نمی دونی همین جوری داره بهم حال می ده.درخدمتیمicon_smileicon_smileicon_smile


بیماری من از زمستون 62 به مرحله حاد رسید یعنی چشم راستم یکدفعه سفید میدید به چشم پزشکان
زیادی مراجعه کردیم ودر آخر با تزریق آمپولی در تخم چشم راستم بعد از مدتی بینائی ام برگشت .
یادم نیست بعد ار چه مدتی دوباره دوبینی گرفتم که چشم پزشکم منوبه دکتر مغزو اعصاب معرفی کردو
اونجا با یک معاینه سطحی به من گفته شد که بیماری ام اس داری و من هم که این بیماری را نمیشناختم
اهمیتی ندادم و فراموش شد ( ناراحتی نداشتم )
سالها گذشت ومن ازدواج کردم و باز خوب بودم و فرزند اولم به دنیا آمد . اصلا بیماری کاملا فراموشم شده
بود نا اینکه چشمم دچار نیستاکموس شد چون بکی از افوام ام اس گرفته بود و ناتوان شده بود من از ام اس
اطلاعاتی کسب کرده بودم برای همین چشمم که نیستاگموس شد فورا دکتر رفتم و با کورتون خوب شدم
خلاصه ناراحتی های من اوایل فقط چشمی بود تا کم کم پای راستم ستکین شد دخترم اول ابتدائی بود
ومن باید هر روز او را به مدرسه میبردم و می آوردم با کورتورن خوب میشدم ولی باز یعد از مدتی حالم بد
میشد اینراهم بگم که اینترفرونها هنوز کشف نشده بودندو فقط درمان درد کورتون بود.
الان که در خدمتتان هستم بدون کمک چند فدم ناقابل بیشتر نمیتوانم بردارم وبقیه راه را باید با کمک دحترم
بروم ولی خدا رو شکر در خانه همه کارهایم را انجام میدهم ومشکلی ندارم فقط بخاطر خستگی کارها را
کمی آهسته انجام میدهم . من آدم عجول و زود رنجی بودم همه کارهام سر وقت بود وهیچ کاری را پشت
گوش نمی انداختم وقتی شاغل بودم علاوه بر کار خودم کارهای دوستم هم انجام میدادم و در اداره به
مسئولیت پذیر بودن معروف بودم . امیدوارم خسته تان نکرده باشم به امید سلامتی همه دوستان
اولن اسم دوست من بیماری نیست ام اس هست اینو فراموش نکنید

من از 85 با دوبینی این دوستم خودشو نشون دد از اونجایی که استخر زیاد میرفتم دکتر فکر کرد آلودگی آب

بعد از 2 3 ماه استفاده از قطره یهوی دستم بی حس شد پاهام شد که دکتر گفت برم مغز اعصاب

رفتم اون گقن ام ار ای اونم رفتم خودم فکر می کردم سرطانی توموری چیزیه smilingsmilingsmiling

خلاصه تشخیص دادن بله ام اس اومده اونم نا خونده مهمونم شده بعدم که تست چم مایعه نخاع

بعدم گفتن 8تا پلاک ناقابل خلاسه الان 4 5 سالی هست که مهمانمه باهاش مشکلی ندارم

اونم انصافا دمش گرم تا حالا اذیتم نکرد اصلا

دوسش دارمlove51love51love51

این بود انشا من در مورد ام اس
ام اس خیلی مسخرست
خیلی ازش بدم میاد
اگه بخوام ام اس خودمو تعریف کنم می گم بهترین دوستمwink2
ام اس تنها دوستیه که ادمو ترک نمی کنه حتی اگه خودت بهش بگی برو
مگه دست برداره؟wink2
به خاطر همین دوستش دارمlove28
ام اس دوستیه که بعضی اوقات خیلی اذیت می کنه و به قول خودم رو اعصابم داره پیاده روی می کنهSmile
اما دوست داشتنیهicon_question
ام اس تنها چیز باکلاسیه که دوسش ندارمDodgy
(2011/10/01, 12:42 PM)آرزو نوشته است: [ -> ]اگه بخوام ام اس خودمو تعریف کنم می گم بهترین دوستمwink2
ام اس تنها دوستیه که ادمو ترک نمی کنه حتی اگه خودت بهش بگی برو
مگه دست برداره؟wink2
به خاطر همین دوستش دارمlove28
ام اس دوستیه که بعضی اوقات خیلی اذیت می کنه و به قول خودم رو اعصابم داره پیاده روی می کنهSmile
اما دوست داشتنیهicon_question

ببخشیدا اما آخه کجاش دوست داشتنیه؟!Huh

من کلا آدم حساس و دقیقی بودم و کوچکترین ناملایمتی اذیتم میکرد . همیشه سعی میکردم بهترین باشم ، علاوه براین استرسمم خیلی زیاد بود . . .

اواسط تابستان 89 دچار تاری دید خفیف شدم پس از مراجعه به چشم پزشک متخصص و گرفتن ام آرآی هیچ چیزی تشخیص داده نشد ، بعد از 2 ، 3 ماه بهبودی تاری دید ، کمی در پای چپم احساس ضعف میکردم به طوری که کمی تعادلم بهم می ریخت

پاییز 89 به یک دکتر عمومی مراجعه کردم و بعد ازدیدن ام آرآی گفت که مشکوک به ام اس هستم و من رو به دکتر نبوی معرفی کرد و دکتر نبوی پس از گرفتن ام آر آی مجدد تشخیص ام اس دادند .

تنها حمله ام پارسال بود که اولین حمله ام بود در حال حاضر هم هیچ علایم خاصی ندارم بجز خستگی در روزهایی که فعالیتم زیاد بوده .

هیچ شناختی به جز فلج شدن تدریجی اندام ها در ذهنم وجود نداشت، حتی اسم این بیماری هم برام سنگین بود . . .

چون تمام شناختم فلج اندام ها بود به همین دلیل خودمو از همه خواسته ها و آرزوهام دور می دیدم و آینده ی خودم رو اینگونه تصور می کردم که تنها روی ویلچر نشستم . . . rolleyes

عکس العمل مادرم خیلی ناراحت کننده بود ، از همون اول در مطب دکتر که شنید دکتر مشکوک به ام اس است شروع به گریه کرد ، حتی شب ها موقع خواب صدای گریه ی مادرم رو می شنیدم .

پدرم که اصلا حرف دکتر را قبول نداشت و می گفت دکتر اشتباه کرده angry

حال خودم بهتر از اونا نبود ولی بیشتر از ناراحتی مادرم ناراحت می شدم ولی خدارو شکر خودم خیلی زود با این قضیه کنار اومدم .

در بین فامیل کسی خبر نداره . من از اینکه کسی بفهمه هیچ ترسی ندارم اتفاقا دوست دارم همه بدانند و بفهمند که به معنای معلولیت نیست .

رشته ی تحصیلی من تربیت بدنی است و به دلیل فعالیت های ورزشی رشته ام اول تصمیم به تغییر رشته داشتم چون فکر می کردم این امر برام مشکل ساز میشه

ولی بعدا از این کار منصرف شدم . اتفاقا بعد از بروز بیماریم تلاشم بیشتر شد و از آن موقع هر ترم شاگرد اول هستم .

علاقه ام به تحصیل خیلی زیاده تا مدارج بالا و بعد هم فعالیت شغلی در زمینه ی رشته ی تحصیلیم .

در محیط دانشگاه با من همکاری لازم انجام شده و از هیچ کمکی دریغ نمی کنند .

ام اس (CIS ) در تمام ابعاد زندگی من تاثیر داشته ، مخصوصا اوایل بیماریم که خیلی سریع عصبانی می شدم .

الان فقط آینده ی بیماریم خیلی برام نگران کنندست

مسلما من اگر در امر درمان و آرامش روانی و امکانات رفاهی مشکلی نداشته باشم می تونم یک زندگی با کیفیت مطلوب داشته باشم.

تمام نیرو و تلاشم رو هم روی خودم متمرکز کردم چون به این باور رسیدم که همه چیز از خودم شروع می شود و فقط کافیه که به باورهام ایمان داشته باشم .

و در آخر اینم بگم که من و دوستام خواهان این هستیم که دید جامعه نسبت به این عارضه عوض بشه و قبل از پیش داوری های غلط و ترحم های نا به جا اطلاعاتشان را افزایش بدهند . . .

و مسولین در بحث درمان و امکانات رفاهی همکاری لازم را داشته باشند تا ما بتونیم در محیطی آرام و به دور از استرس به فعالیت های خود ادامه بدیم .
من که عاشقشم چون سربازیم معاف شدم بدشم راحتم باهاش اون اذیتم نمیکنه منم کاریش ندارم بنده خدارو کلن دوستیم باهم
من اصلا نمي تونم ام اسو دوست داشته باشم يعني چي كه ام اسو دوست دارم؟ ام اس يه بيماريه‏، درسته الان تا حد زيادي كنترل شده اما نبايد به چشم يه دوست نگاهش كرد اتفاقا بايد هميشه به اين فكر كرد كه در نزديكي ما يه دشمني هست كه هر لحطه ممكنه بهمون ضربه بزنه پس بايد حواسمون بهش باشه. نه بايد، اينقدر باهاش دوست بشيم كه فراموشش كنيم و نه بايد اينقدر بهش فكر كنيم كه خودمون فراموش بشيم.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8