امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات : 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
چگونه به اين فرشته ام ميتونم بگم كه ام /اس داري
#21
تنها جان ، تو تنها نیستی ! icon_question
چشم ها را بـایـد شست  . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد
 تشکر شده توسط : عمومهربان
#22
(2011/04/12, 06:10 PM)عمومهربان نوشته است: با سلام
تا حالا خيلي به وسيله پيامها و... اطلاعات زيادي در خصوص اين بيماري
بدست آوردم ولي با توجه به پيشنهاد بعضي از دوستان لازم ديدم اين موضوع را بصورت يك تاپيك جديد مطرح كنم اصولآ بهترين راه براي اينكه كمترين آسيب به بيمار بخصوص دختران جوان كه درگير اين مشكل ميشن ولي هنوز بصورت قطعي مريضي شون بهشون گفته نشده چيست ؟ و جگونه مطرح بشه بهتره ؟ويا اصولآ گفته بشه بهتره يا نه ؟
البته تمام جوانب را يجورايي بايد در نظر گرفت مثلآ خوب معمولآ دختر ها خيلي حساس ميباشند و ممكن كه آسيب جدي پيدا كنند و يا هر چه به نطرتون مي ياد و......
تشكر

ما هم 1 روز سالم بودیم! و هیچ گناهی در ام اس نداشتیم.امیدوارم ، دخترتون حمله جددی نداشته باشه و 1 درمان جدیدی کشف بشه برای همه بیماران ام اس !
 تشکر شده توسط : عمومهربان , بی تـــا
#23
سلام
به نظر منم سینا کار درست رو پیشنهاد داداه..حداقل از اطلاعات بیماری بهش بگید...
فقط تو رو خدا این تصمیمو نگیرید که ازش پنهان کنید..
وقتی نیستی،همه نیستن
نه که نیستن،هستن
مثل تو نیستن
 تشکر شده توسط : سحــــــــر , عمومهربان , بی تـــا
#24
این سایت و اعضای دوست داشتنیش خیلی موثرن، امیدوارم ام اس خیلی خفیف باشه و هیچ مشکلی توی زندگیش ایجاد نشه.
شما هم سعی کنید خودتون آرومتر باشید .
بهترین آرزوهارو برای شما و دخترگلتون دارم.
آنقدر باورت دارم که وقتی میگویی باران، خیس می شوم
 تشکر شده توسط : سحــــــــر , عمومهربان , بی تـــا
#25
ولی واقعا میخوام به پای همچین پدری بیافتم که اینقدر داره با احتیاط حرکت میکنه تا به بهترین نحو دخترش و با ام اس آشنا کنه
عموی مهربون ... شما عموی مهربون همه بچه های ام اسی ها هستی ... اول هم عموی من
از ته دل دعا میکنم که بتونی بهترین راه رو انتخاب کنی ... البته بازم میگم زیاد سخت نگیر ... زیاد چیزه مهمی نیست
خاطرخواتیم شدیدا
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2

 تشکر شده توسط : MAHDI , anaram , سحــــــــر , Prime , عمومهربان , بی تـــا , khatoon25 , BanOoOo , forooghm , آیدا
#26
همسر عزیزتر از جون مم همین مشکل رو داره
خدا به همه کمکم کنه
به عزیزای ما هم همینطور
فقط برای همه دعا کنید
 تشکر شده توسط : عمومهربان , بی تـــا
#27
عمو مهربون دختر گلتون چند سالشونه؟icon_cry
ما اینقدر باهاش دوست می شیم که اصلا بیماریشو احساس نکنه و توی شادیاش غرق بشهicon_question
smile , be happy and enjoy life
 تشکر شده توسط : عمومهربان
#28


من به عموی مهربون پیشنهاد دام به دخترشون بگن حتما icon_question

این خیلی خوبه که یهو بهش نگین که توی روحیش تاثیر بذاره بعضی دکترا خیلی بی وجدانن خیلی sad2

ولی ایکاش پدر منم مث شما بود پدر من البته سر خوبی بهم میگه هیچ جا نگی ام اس داریا اگه گرمت شد بلند شو از اونجا برو ولی دم نزنیا منم که تا حالا تحمل کردم با اینکه گاهگاهی جایی بودم از گرما شب تا صبح نخوابیدم یا حرفهاییکه مردم در مورد ام اس میگن تحمل کردم ولی rolleyes

چه میشه کرد ؟ پدرم فکر میکنه اگه اینطور بکنیم با ام اسیها در ارتباط نباشیم بهتره البته بفکر اینده منه ولی من که قید ازدواج رو زدم به هر دلیلی . مهم نیست مهم اینکه دوست ندارم سرکوفتهای یه نفر و خانوادش رو با خودم همیشه داشته باشم
خیلی خیلی دوست دارم بعضی اوقات برم و دوستان ام اسی رو ببینم که مثل خودمن ما هم میدویم هم میخندیم هم شادیم هم راه میریم هم هیچ مشکلی نداریم ولی خب بعضیا حتما در جواب میگن حتما بیماریت یه چیز دیگست نه ام اس . ام اس یعنی مردن نابود شدن یعنی بیماری سخت خلاصه ....

نمیدونم چیکار کنم ؟

من 4 سال پیش که این بیماری رو گرفتم اولین بیمار دختر دکترم بودم خودم تک و تنها توی شهرمون ام اس گرفته بودم البته اوناییکه گرفته بودن شاید 50-60 ساله بودن دیگه خلاصه خیلی با احتیاط که کسی نفهمه رعایت کردیم و بازم همون روحیه بخاطر اینکه کسی نفهمه در صورتیکه درسته ام اس برام مهم نبود ولی همش توی فکر بودم فقط فقط بخاطر خانوادم همین

خیلی تنها بودم خیلی rolleyes فقط اومدم توی نت با دوستانی اشنا شدم ولی جرات نداشتم بگم میخوام برم جایی که بچه های ام اس سهتن یا کسیو ببینم ولی یه بار زدم به سیک آخر یواشکی یکی رو دیدم وقتی دیدم خیلی خوب شد برام خیلی icon_biggrin البته بعدش گفتم به خانوادم confused

خلاصه اینکه پیشهاد دادین به عمو مهربون بیاد شما رو ببینه و بعدش به دخترش بگه ام اس داری من دیدم چقدر پیشنهاد خوبیه که هم پدرش با بچه ها اشنا شه هم خودش ایکاش .....................
 تشکر شده توسط : عمومهربان
#29
من فکر می کنم این موضوع رو شما باید هرچه زودتر به دخترتون بگید. چون خودم تجربه اینو داشتم که این موضوع خیلی بد به من گفته شد، هیچوقت فراموشش نمی کنم. از مطب دکتر تا خونه رو گریه کردم (البته اون موقع دکترم جناب صحراییان نبود، سوء تفاهم پیش نیاد). بعد از اون هم اطرافیان سعی می کردند طوری رفتار کنند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و من ام اس ندارم، و این بیشتر از هرچیز ناراحت کننده بود، البته این کار از روی دلسوزی بود ولی حس خوبی رو در من ایجاد نمی کرد. در هر صورت نظر من به عنوان یه دختر اینه که با دخترتون صادقانه با بیماریش صحبت کنید و تمام جوانب و مشکلات رو همون طور که هستند باهاش درمیون بذارید. امیدوارم مفید واقع بشه.

شاد باشید
 تشکر شده توسط : عمومهربان
#30
عمو مهربون این همه پیشنهاد پس چرا یکیشو انتخاب نمی کنین!Sad
من نگرانشم,می ترسماsad2
smile , be happy and enjoy life
 تشکر شده توسط : عمومهربان
  


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  ام اس را برای طرف مقابل (برای ازدواج) چگونه مطرح کنم ؟ AIDA 151 92,732 2022/11/05, 09:37 PM
آخرین ارسال: powerful
Question چگونه خبر ابتلا به ام اس را به كسي بدهيم؟ glassheart 4 3,040 2013/11/08, 02:51 PM
آخرین ارسال: saeid



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان