ارسالها: 76
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2014
تشکر های اهدا شده: 1018
تشکر های دریافت شده :917 بار در 152 پست
سال تشخيص بيماري : 1393
دكتر معالج : دکتر مقدسی
داروي مورد استفاده : کوپامر
محل سکونت : گیلان سرسبز
ارسالها: 88
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2014
تشکر های اهدا شده: 1027
تشکر های دریافت شده :1166 بار در 353 پست
سال تشخيص بيماري : 1392
دكتر معالج : دکتر حسين اشرفيان
داروي مورد استفاده : زادیوا - نانوفناوران دارویی الوند
محل سکونت : کرج
خانواده ی منم بابی حسی پای چپم حساس شدن و اوایلش مسخره میگرفتیم ومیخندیدیم تا اینکه موقع راه رفتن عدم تعادل داشتم و وقتی با مشاوره پزشکی صحبت کردیم اونام گفتن سریع ببریدش پیش دکتر مغزواعصاب و دکتر اشرفیان رو معرفی کردن و واقعا جدی نمیگرفتم و سربه سر خانوادم میزاشتم وشوخی میکردم اما اونا بیخیال نشدن و وقتی بدون ام ار ای دکتر حدس زد که ام اس دارم فقط هنگ کردم و لال وشکه شدم اخه من کسی بودم که فقط همیشه همراه و دلخوش درد خانواده و اشنا بودم اما باورم نمیشدایندفعه خودم بیمارم و خانوادم همراهم بودن و بهم دلداری میدادن وبستری داخل بیمارستان و گریه زاری خانوادمو و... شناختیم درمورد ام اس نداشتیم ،بره و برنگرده.اما الان چنان سالمم و سرپا خودم که خانوادم فراموش کردن من همون مژگان 5سال پیشم وبیمار بستری شده بیمارستان.خدایا شکرت.
من خدا را در نگاه آنانی دیدم که، خود نیاز محبت بودند، ولی بازهم محبت می کردند…
ارسالها: 76
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2014
تشکر های اهدا شده: 1018
تشکر های دریافت شده :917 بار در 152 پست
سال تشخيص بيماري : 1393
دكتر معالج : دکتر مقدسی
داروي مورد استفاده : کوپامر
محل سکونت : گیلان سرسبز
تشکر شده توسط : | مژگان68 , javad6788 , hyd69hyd , یاسی , nahid , niloofary , laleh , معصومه عباسی , جلال علایی موسوی , niloofarh , mahsa24 , مُنا_منتظر المهدی |
|
ارسالها: 1
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2015
تشکر های اهدا شده: 0
تشکر های دریافت شده :5 بار در 1 پست
سال تشخيص بيماري : 1392
دكتر معالج : a
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
سلام خدمت همه شما منم یک بیمار ام اس هستم یک سال آ زارام مصرف کردم بهتر نشدم دیگه امیدی ندارم نمیدونم چکار کنم کار م رواز دست دادم برام دعا کنید
ارسالها: 2
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2016
تشکر های اهدا شده: 6
تشکر های دریافت شده :9 بار در 3 پست
سال تشخيص بيماري : 1395
دكتر معالج : دکتر منوچهر ایلخانی,منوچهر ایلخانی
داروي مورد استفاده : سینووکس - سیناژن
محل سکونت : تهران
2016/11/02, 02:01 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/11/02, 02:17 PM، توسط melodi.)
ارسالها: 82
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Mar 2015
تشکر های اهدا شده: 297
تشکر های دریافت شده :390 بار در 105 پست
سال تشخيص بيماري : 1393
دكتر معالج : دکتر وحید شایگان نژاد
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ماب
محل سکونت : اصفهان
2016/11/02, 10:47 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/11/02, 10:50 PM، توسط javad6788.)
یادمه یه شب بازوی چپم یه کم بی حس میشد ولی زود خوب شد.از فردا سر انگشتای دست راستم شروع کرد بی حس شدن بعد چند روز انگشتای دستم کامل بی حس شد.همه میگفتن برو دکتر منم به شوخی میگفتم بی خیال فوقش ام اس دارم دیگه!تا به گوش بابام رسیده زنگ زد به دکتر گفت فردا بیاد بیمارستان کاشانی.منم رفتم MRI گردن نوشت.وقتی جواب MRI گرفتم شوکه شدم چون اون آخرش نوشته بود demyelinating deases as MS ! رفتم پیش دکتر یه MRI مغز نوشت.بعد یه هفته دستم خوب شد و منم رفتم تهران واس پایان نامه و بدترین دوران زندگیمو اون یه ماه گذروندم تا این که دفاع کردم و حمله دوم شروع شد.این بار کل سمت چپ بدنم بی حس شد.MRI مغزو دادم بازم جواب همون بود.رفتم پیش دکتر گفت مغزت ملتهبه باید سریع دارو رو شروع کنی!
راستش وقتی مطمئن شدم MS دارم دو سه روز شوکه بودم ولی خیلی زود باهاش کنار اومدم الان به خوبی و خوشی با هم زندگی میکنیم.
(2016/11/02, 10:47 PM)javad6788 نوشته است: یادمه یه شب بازوی چپم یه کم بی حس میشد ولی زود خوب شد.از فردا سر انگشتای دست راستم شروع کرد بی حس شدن بعد چند روز انگشتای دستم کامل بی حس شد.همه میگفتن برو دکتر منم به شوخی میگفتم بی خیال فوقش ام اس دارم دیگه!تا به گوش بابام رسیده زنگ زد به دکتر گفت فردا بیاد بیمارستان کاشانی.منم رفتم MRI گردن نوشت.وقتی جواب MRI گرفتم شوکه شدم چون اون آخرش نوشته بود demyelinating deases as MS ! رفتم پیش دکتر یه MRI مغز نوشت.بعد یه هفته دستم خوب شد و منم رفتم تهران واس پایان نامه و بدترین دوران زندگیمو اون یه ماه گذروندم تا این که دفاع کردم و حمله دوم شروع شد.این بار کل سمت چپ بدنم بی حس شد.MRI مغزو دادم بازم جواب همون بود.رفتم پیش دکتر گفت مغزت ملتهبه باید سریع دارو رو شروع کنی!
راستش وقتی مطمئن شدم MS دارم دو سه روز شوکه بودم ولی خیلی زود باهاش کنار اومدم الان به خوبی و خوشی با هم زندگی میکنیم. اصلا یادم نبود قبلا تو این تاپیک چیزی گفتم الان داشتم میخوندم رسیدم به پست خودم!!!
ارسالها: 47
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2015
تشکر های اهدا شده: 56
تشکر های دریافت شده :274 بار در 60 پست
سال تشخيص بيماري : 1392
دكتر معالج : دکتر پویا زندی
داروي مورد استفاده : فینگولیمد - داروسازی ابوریحان
محل سکونت : تهران
پدرم دارومو گرفت و داد بهم منم سرچ کردم سینووکس صاف رفتم تو سایت سینووکس و در موردش خوندم... خیلی قوی برخورد کردم من قبلا خودم حدس ميزدم که این بیماری رو دارم دنیا رو سرم آوار شد اما به روی خودم نیاوردم
ارسالها: 39
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Feb 2016
تشکر های اهدا شده: 276
تشکر های دریافت شده :474 بار در 96 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : دکتر مهرداد کریمی
داروي مورد استفاده : رسیژن
محل سکونت : تهران
من اول که چشمام تار شده بود فکر میکردم دارم کور میشم حس میکردم تو دنیا هیچکس مثل من نیست و خیلی حالم بد بود رفتم چشم پزشکی گفت چشمات سالمه باید بری پیش دکتر مغز و اعصاب رفتم پیش دکتر بهم نگفت ام اس داری گفت یه هفته بری بیمارستان خوب میشی پدرم پرسید دکتر بهمون بگید چی شده گفت اورژانسی نیست بعد از اینکه شش ماه یه ام آر آی دیگه هم از سرش ببینم مطمئن میگم رفتم بیمارستان چشمام ک خوب شد انگار دنیا مال من بود دیگه هیچی برام مهم نبود بعد از ام آر آی دوم دکتر گفت ام اس داری اصلا ناراحت نشدم در لحظه حالم خوب بود خوشحال بودم البته دکترم یه جوری اصولی و حساب شده بهم گفت ک ام اس چیز مهمی برام نبود واقعا ازش ممنونم خیلی دوسش دارم
میان هزاران دیروز امروز وشاید میلیون ها فردا فقط یک امروز هست امروز را بخند و شاد باش ...
ارسالها: 120
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2015
تشکر های اهدا شده: 4695
تشکر های دریافت شده :2399 بار در 438 پست
سال تشخيص بيماري : اردیبهشت 93
دكتر معالج : ♡♡دکتر نوریان♡♡
داروي مورد استفاده : سینووکس
محل سکونت : مشهد
2016/11/23, 01:36 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/11/23, 02:25 AM، توسط مُنا_منتظر المهدی.)
بدترین روزای عمرمون مربوط به همون بازه ی زمانیه بیماریم و دکتر و آزمایش و تشخیصشه
یه ماهی طول کشید
نوار چشم و ام آر آی و آزمایش دکتر دکتر دکتر
همش درگیر بودیم
وای خدا چقدر بد بود اون روزا
چقدر تلخ بود
چقد روحیمو از دست داده بودم
جسمی داغون
روحی داغون تر
مامانم چقدررر داغون شد چقد پیر شد
دوروبریام....
تلخیش الان برام شیرین شده
ولی برا مامانم و دوروبریام نه
حتی نمیخوان راجب اون روزا حرف بزنن اما من دوس دارم
گاهی ادا خودمو براشون در میارم.اون موقعی که دستم خواب رفت و بعدم مث چوب خشک شد و میخواستم غذا بخورم قاشق بجای دهنم میرف تو دماغم: )))))اون موقع ها عذابمون بود ولی الان برا من خاطره خنده دار شده
خودم که به هرچیزی فکر میکردم جز ام اس
آخه منو چه به ام اس
اونم دوماه مونده به کنکور
فکرشم نمیکردم یه روز مهرش بخوره روی پیشونیم
فقط تو زیست خونده بودمش
تو ماه عسل دیده بودمش!
توی نت که سرچ کردم ^گزگز دست^نوشته بود ک ممکنه ام اس باشه.گفتم اصن و ابدا امکان نداره.هرچیزی ممکنه جز ام اس
یادمه بعد اینکه دکتر آزمایش و ام آر آیمو دید تو دلم گفتم الان دکتر میگه همش از اعصابت بوده پاشو برو خونه
ولی...!!
کلمه به کلمه ی حرفاش یادمه
چقدر مهربون حرف زد باهم
گف بیین دخترگلم اسمت چی بود؟؟آها آها مناجون
برات سه تا سرم مینویسم میری فلان بیمارستان
4ساعت باید زیر سرم باشی
بستریت نمیکنم ک راحت باشی
بعدم هفته ای یه آمپول
گفتم ینی ام اس...؟
پرید وسط حرفم و گفت دیگه حتی اسمشم نیار تو از منم سالم تری
آزمایشاتو بیین همش سالمه فقط یه التهاب کوچیک داری تو توی مغزت
اینارو بزنی خوب خوب میشی فقط به هیچکی نگو
هرکی پرسید بگو ویتامین د کم بود فقط
ممنونشم خیلی خوب گف
با اینکه اینقد خوب گف منو مامانم خشکمون زده بود
اگه بد میگف صد در صد غش میکردم:|
با این حال من که دلم میخواس بمیرم
مامانم گف تا کی باید آمپول بزنه؟دکترم گف چرا شما اینقد نگرانی آخه.فک کنین واسه پیشگیریه این.
هفته ای یه آمپول که چیزی نیس
ب منم گف پاشو برو ب زندگیت برس دخترم پاشو.سرم هارو که زدی بیا دوباره برات آمپولاتو بنویسم
خلاصه نسخه نوشت و اومدیم بیرون
منگ بودم
هنگ بودم
داغون بودم
نای راه رفتن نداشتم
چیزی نمیشنیدم
چیزی نمیدیدم....
شوک خیلی بدی بود
ب عبارتی تو افق بودم: ))
یادمه از همونجا رفتیم مطب دخترعموم
چقد نگرانم بود...طفلی تا منو دید مدارکمو گرف گف تو هیچیت نیس دختر فقط همین التهابته ک خوب میشه
تو کاغد برام میلینو کشید تا التهابو بفهمم: )گفت خودت که قراره دکتر شی این چیزا رو میدونی دیگه.استرس سمه برات.خودت کمک کن تا زود خوب شی
آرومم کرد و برگشتم خونه
مدام تو نت سرچ میکردم
تا کم کم فهمیدم فقط اسمش ترسناکه
طول کشید تا کنار اومدم
خیلی هم طول کشید
ضربه ی بدی بود
ولی الان دیگه عادی شده برام
اصن یادم میره ام اس دارم
خدایا شکرت حتی بابت اون روزای سخت
میتونست خیلی بدتر باشه
ولی نذاشتی
ممنونتم...
حَـسْـبُــنَــا الــلّــهُ وَ نِــعْــمَ الْــوَکِـيــلُ
تشکر شده توسط : | nilan , nahid , i_am , hadisss , delaram22 , hyd69hyd , glassheart , mahsa24 , silent , alireza1111 , سارا ی , 111reza , *MoNa* , kamran.k , امیر سام |
|
ارسالها: 6
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2016
تشکر های اهدا شده: 3
تشکر های دریافت شده :8 بار در 5 پست
سال تشخيص بيماري : 89
دكتر معالج : دکتر
داروي مورد استفاده : کوپامر
محل سکونت :
منم اولین بار یک دکتر چشم پزشک برگه ی ام ار ای رو بهم داد منم خوندم روش نوشته بود سنم کم بود و کم بیش میدونستم خوب بشو نیستم...تنها هم که بودم بغضم گرفت و از مطبش رفتم بیرون..بعد بابا و مامانم هم که دیدن اشکم داره همین طور میاد نمیتونم حرف بزنم دوید سمت مطب دکتر دکتر هم گفت من که چیزی بهش نگفتم فقط مشکوکه همین...
|