موسيقي درماني پروسهاي است كه نحوة عملكرد آن در تخفيف درد و اضطراب محل بحث و مطالعه است. اگرچه توجيهاتي منطقي در اين خصوص وجود دارد ولي تا بحال دليلي قطعي براي آن ارائه نشد ه است. اما آنچه مسلم است اين است كه موسيقي تأثيري مثبت در كاهش درد و اضطراب دارد كه طبق تحقيقات انجام شده اين اثر مثبت هم در بيماريهاي سو ماتيك و هم سايكولوژيك مشاهده ميشود. اينكه چه ملوديهايي با چه ريتم و آهنگ خاصي استفاده شود امري سليقهاي است و تاكنون در تمام مطالعات استاندارد مشخصي را بكار نگرفتهاند، اما عمدتاً از موسيقيهاي بيكلام استفاده شده است. نكته جالبي كه طي برخي مطالعات مشخص شده اين است كه موسيقي درماني فعال (Active music therapy) يعني اينكه خود فرد با يك آلت موسيقي آهنگي هر چند غير اصولي و غير حرفهاي بزند، از دريافت غيرفعال موسيقي بصورت شنيداري اثر بهتري دارد همانطور كه اشاره شد. يكي از آلاتي كه تقريباً در بسياري از مطالعات استفاده شده آلت چنگ ميباشد، كه تاكنون هيچ توجيه علمي خاصي براي اين استفاده مطرح نشده است و منحصراً از طريق مشاهدات تجربي اين نتيجه حاصل شده است.
تئوريهائي كه در مورد فيزيولوژي اثر موسيقي مطرح است شامل موارد زير ميباشد:
- برخي روانپزشكان معتقدند كه گوش دادن به موزيك باعث ترشح اندورفينها در بدن ميشود كه اين مولكولها باعث تسكين درد ميشوند. همچنين موزيك با انرژيزائي در بدن از طريق تأثير بر نرونهاي مغزي ميتواند بر تعداد تنفس و ضربان قلب كه خود نمودي فيزيولوژيك از آرامش يا استرس هستند اثر بگذارد.
- در سال 1983 ، دو محقق به نامهاي Melzain �و Wall در تئوري خود اعلام كردند كه احساس درد و پردازش آن يك روند پيچيده از ارسال و پردازش سيگنالهايي است كه در طي يكسري نرون خاص به مغز ميرسند. آنها اين مسير را تحت عنوان دروازه درد ناميدند، حال اگر اين دروازه باز باشد، يك محرك دردآور ميتواند باعث ايجاد احساس درد شود، اما يكسري مكانيسمها وجود دارند كه با اين مسير پردازش تداخل پيدا ميكنند و در اصطلاح دروازه درد را به صورت كامل يا ناقص ميبندند و موسيقي هم با اين مكانيسم باعث ساپرشن درد ميشود.
-موسيقي در طرف چپ مغز يعني همانجايي كه محل پردازش زبان است، درك ميشود. موزيك با اثر بر روي سيستم ليمبيك باعث تنظيم و اداره احساسات فردي ميشود و به علاوه بعضي از مسائل فيزيولوژيك غيرارادي از قبيل يأس، احساس درد، فشارخون، را هم تنظيم ميكند.
اين تئوري كه به نظر قانع كننده تر است براساس Centry Fugal Control �استوار است يعني تمركزي كه از CNS به يك امر خاص ميشود سبب مهار اطلاعات رسيده از محركهاي ديگر و تشديد ايمپالسهاي آن محرك مورد توجه ميگردد. افرادي كه درد دارند اگر بر روي درد خود تمركز كنند، گذر زمان را كمتر احساس ميكنند و به نظر آنها زمان ايستاده است كه اين امر در تشديد درد آنها فوق العاده مؤثر است. موسيقي با جلب كردن حواس فرد به خود، و خود فرد نيز با تمركز ارادي و عمدي روي موسيقي ميتواند با توجه به مكانيسم ذكر شده سبب كاهش درد شود.
با توجه به مسائل ذكر شده، پيشرفت سريع موسيقي درماني در دو دهه اخير امري دور از ذهن نيست و توجه بيشتر به اين شاخه طب حاشيه ميتواند نتايج بسيار خوبي داشته باشد.
موسيقي، روي احساس و انديشه ي انسان تأثيراتي بر جاي ميگذارد كه از عهده ي زبان و كلام ساخته نيست. موسيقي ميتواند دفاعهاي قدرتمند احساس را درهم فرو ريخته و ابراز احساسات را ميسر سازد. به همين دليل، روانشناسان و روانپزشكان براي تخليه ي بسياري از هيجانات پنهان هم چون خشم، از موسيقي استفاده ميكنند.
ترديدي نيست كه موسيقي، روي احساسات در سطح هشيار و ناهشيار تأثير فراوان دارد. انواع مختلف موسيقي، ميتواند روي برافروختگي و نيز آرامش انسان تأثير گذارد.
وقتی نیستی،همه نیستن
نه که نیستن،هستن
مثل تو نیستن
نه که نیستن،هستن
مثل تو نیستن