2012/11/21, 05:37 PM
بازم گفتند دوروغ گو كم حافظه است
...
دروغ گویی !
|
|||
هر روز چند دروغ میگویید؟ یك بار از صبح تا شب تعداد این دروغها را یادداشت كنید، قطعا از تعداد آنها متعجب خواهید شد. اما چرا دروغ میگویید؟ اصلا دروغگویی آنطوری كه فكر میكنید به نفع شما هست یا نه؟
وقتی اسم اپیدمی (یا همان همهگیری) میآید، حتما به فكر ویروس و میكروب میافتید و حتی ممكن است بترسید اما گاهی بعضی چیزها كه اپیدمی میشود ظاهرا كسی را به تب و لرز نمیاندازد و كسی هم نگران آنها نمیشود اما واقعیت این است كه خطر آنها حتی از اپیدمیهای میكروبی هم بیشتر است. مثلا «اپیدمی دروغ» یكی از این همهگیریهای خطرناك است. دقت كردهاید كه این روزها دروغ گفتن همهگیر شده؟ انگار این یك عادت اجتماعی شده است و حالا همه به راحتی دروغ میگویند و حتی حس نمیكنند كه دروغی گفتهاند. دروغ گفتن برای برخی افراد مثل غذا خوردن و آب نوشیدن شده است و این اتفاق علتهای متعددی دارد اما شاید یك مسئله مهم این است كه این همه دروغ شاید یكی از علتهای بدحال بودن ما باشد. در این مطلب به علتهای اصلی دروغگویی میپردازیم. با مرور این حالتها شاید اتفاقهای بهتری در زندگی ما بیفتد. دروغ میگوییم تا خودمان را خوب جلوه دهیم تقریبا همه انسانها دوست دارند «خوب» به نظر برسند. در واقع انسانها ذاتا دوست دارند مقبول همه باشند، برای همین است كه در بسیاری از مواقع به جای راست گفتن، دروغهای مهربانانهای به دیگران میگوییم تا آنها حس خوبی داشته باشند یا حداقل دچار حس بدی نشوند. برای مثال شما پس از مدتها با دوستتان قراری میگذارید تا با هم ناهار بخورید، وقتی او را میبینید در ذهنتان این فكر میگذرد: خدای من! چقدر پیر شده، حداقل 01 كیلوگرم به وزنش اضافه شده است، اما چه به او میگویید؟« خدای من، تو اصلا فرقی نكردهای، چقدر جوان و زیبایی.» در واقع دروغ گفتهاید تا به احساسات او صدمه نزنید. اما خب مشكل اینجاست كه كل این دیالوگ تصنعی و غیرواقعی است. اگر رفیق خوبی باشید باید بدانید چه بر سر او آمده كه باعث تغییر حالت چهره و شكسته شدن صورت او شده است. شما باید به عنوان یك دوست بدانید چرا او این همه افزایش وزن پیدا كرده و در صورت امكان به او كمك كنید تا به وزن سابقش برگردد، اگر صحبت را با دروغ شروع كنید شاید هیچگاه نتوانید به او نزدیك شوید تا دوستش باشید. به این فكر كنید كه دوستتان از شما ناراحت نخواهد شد اگر واقعیت را به زبان آوردهاید. در عوض این احساس در او ایجاد میشود كه میتواند به عنوان یك دوست با شما درددل كند. ترس از واكنش خیلی از ما میترسیم كه افكار و عقاید واقعیمان را بیان كنیم، چرا؟ به این دلیل ساده كه از واكنشها و برخوردهای دیگران میترسیم. برای مثال خواستگار شما، شما را به شام دعوت میكند، همراه او به یك رستوران چینی میروید كه انتخاب اوست، اما مسئله این است كه شما اصلا غذاهای چینی دوست ندارید ولی از او پنهان میكنید و تظاهر میكنید كه همه چیز خوب است. مشكل اینجاست كه اگر رابطهتان با او پیشرفت كند و حتی اگر با او ازدواج كنید هم دیگر بسیاری از چیزهایی را كه دوست ندارید را میپذیرید و در مقابل آنها واكنش نشان نمیدهید فقط به این دلیل ساده كه از این میترسید كه او از شما ناراحت شود. اگر از همان اول به او بگویید كه غذاهای چینی دوست ندارید یك رابطه مناسب را با او شروع كردهاید كه در آن نیازی به دروغ گفتن و نقش بازی كردن نیست. برای فرار از گیر افتادن این نوع دروغها برای پنهان كردن چیزی بیان میشود. در واقع این دروغها قرار است مانع از گیر افتادن شما در یك وضعیت سخت یا ایجاد یك مشكل باشد. معمولا این نوع دروغها اینگونه شروع میشود «معذرت میخوام»... و سپس چیزی گفته میشود كه معمولا یك بهانه یا یك عذر است. معمولا انسانهای جوان در این نوع دروغ گفتن تبحر دارند، برای مثال وقتی برای یك قرار كاری دیر میرسند میگویند: ببخشید كه من دیر رسیدم، ترافیك وحشتناك و تمام خیابانها پر از اتومبیل بود یا اینكه مثلا میگویند: ببخشید كه دیر آمدم، فرزندم مریض بود و من كسی را پیدا نكردم كه مواظب او باشد. اما دلیل واقعی تاخیر در رسیدن به جلسهها چیست؟ دیر بیدار شدن یا دیر راه افتادن و تعلل و عدم برنامهریزی. به طور معمول باید گفت كه این دروغها برخلاف ظاهر نجاتبخش خود مشكلزاست. زیرا در صورت ادامه یافتن فرد را دچار مشكل كرده و اعتماد دیگران به او را به راحتی سلب میكند. در ضمن بیشتر این دروغها به سادگی آشكار میشوند و فرد گوینده را خجل میكند. شاید این نوع از دروغها معتادكنندهترین نوع دروغها باشد و هیچ بعید نیست كه ناگهان خودتان را در وضعیتی بیابید كه پشتسر هم از این دروغها میگویید. همه ما انسانهایی را میشناسیم كه طی روز بارها و بارها دروغ میگویند و خیلی از دروغهایشان بیدلیل است. پنهانکاری رازها و دروغها خیلی از انسانها در مقطعی از زندگی خود دروغهای بزرگی گفتهاند كه به «راز» آنها بدل شده است و اینگونه رازها آرامآرام آنها را از درون میخورد، اما خب همیشه از فاش كردن این رازها و گفتن حقیقت میترسند. این افراد با دروغشان زندگی میكنند و سعی میكنند خودشان را متقاعد كنند كه این دروغها مسئله مهمی نیستند و باید آنها را فراموش كنند. فرض كنید شما با یكی از دوستان خودتان شریك هستید، در یك معامله شما سود بیشتری برای خودتان برمیدارید و واقعیت را به دوستتان نمیگویید، سعی میكنید همه چیز مثل قبل باشد اما آیا این امكانپذیر است؟ شاید فكر كنید وقتی كس دیگری راز شما را نداند مشكلی نخواهید داشت اما این واقعیت نیست شما دیگر نمیتوانید رابطه قبلیتان را با دوستتان و شریكتان داشته باشید. احساس عذابوجدان و گناهكاری خواهید داشت و این حس روی رابطه شما سایه خواهد انداخت. شاید سعی كنید تظاهر كرده و وانمود كنید كه همه چیز خوب است اما دیر یا زود سایه شك و تردید و احساس درونی شما خودش را نشان خواهد داد. این را بدانید كه هر انسانی وقتی رازی را پنهان كند و احساس عذابوجدان داشته باشد زندگی خوبی نخواهد داشت. دیوار بلند پنهانكاری زمانی كه واقعیت یا اطلاعات را از كسی پنهان میكنید در واقع دروغ میگویید. خیلیها میپندارند كه نگفتن واقعیت با دروغ گفتن فرق دارد و عمل زشتی محسوب نمیشود، اما واقعیت این است كه این هم یكی از انواع دروغ گفتن است. برای مثال شما دوستی دارید كه رفتار و گفتارش را دوست ندارید، بیشتر افراد در اینطور مواقع هیچ اشارهای به این مشكل طرف مقابل خود نمیكنند و صرفا سعی میكنند از او فاصله بگیرند و رابطهشان را با او كم و كمتر كنند. اما به این فكر كنید كه به دوستتان بگویید: من از این رفتار تو یا از آن حرف تو خوشم نیامد.میگنا دات آی آر.در اینگونه موارد یا رابطه شما بهبود مییابد و مشكل حل میشود یا اینكه به طور قطع تمام میشود. اگر این مشكل حل شود، شما بیشتر از قبل به هم نزدیك شده و ارتباط مناسبتری پیدا خواهید كرد. زمانی كه همیشه سعی كنید پنهانكار باشید و علایق و افكار خودتان را سانسور كنید در ارتباط با دیگران دچار مشكل خواهید شد. حتی اگر طرد نشوید هم كیفیت روابط شما با دیگران افت خواهد كرد. دروغ گفتن به خود تقریبا همه ما در طول زندگیمان تئوریهای منفی میسازیم كه در واقع بر اثر یك دروغ، یا یك ایده نادرست یا بر اساس یك پنهانكاری شكل گرفتهاند اما آرامآرام این تئوریهای منفی و نادرست را به عنوان واقعیت و حقیقت معتبر باور میكنیم. برای مثال هر بار كه رژیم غذایی میگیریم پس از مدتی احساس میكنیم كه مشكل داریم و نمیتوانیم رژیم غذایی را ادامه دهیم، آرامآرام به خودمان میگوییم كه نمیتوانیم رژیم بگیریم، آرامآرام هم این باور را قبول میكنیم و حتی به این یقین میرسیم كه پزشكان رژیم غذایی را برای ما ممنوع كردهاند یا اینكه در درس ریاضی موفق نیستیم و در نهایت به این باور میرسیم كه ضعف ما ریشه ژنتیك دارد و باور میكنیم كه تقصیری در این مورد نداریم اما این واقعیت نیست. اینها تنها بهانههایی است كه ضعفهای خود را بپوشانیم و تنها دروغهایی است كه در مورد خودمان به خودمان میگوییم. این دروغها ما را ضعیف، پنهانكار، محافظهكار و ترسو میكند و مانع از تغییر و تحول و رشد و پیشرفت در زندگی ما میشود.
دردم نهفته به از طبیبان مدعی
باشد که از خزانهء غیبش دوا کنند |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: |
2 مهمان |