2012/03/14, 11:28 PM
حیوانات به سادگی به ما نشان میدهند که چطور میتوان محدودیت های ذهنی تحمیل شده را پذیرفت:
ککها حیوانات کوچک جالبی هستند آنها خیلی خوب ميپرند و به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند اگر يک کک را در ظرفی قرار دهيم از آن بيرون می پرد پس از مدتی روی ظرف را سرپوش ميگذاريم تا ببينيم چه اتفاقی می افتد کک ميپرد و سرش به در ظرف می خورد و با کمی سردرد پايين مي ايد دوباره ميپرد و همان اتفاق می افتد اين کار مدتی تکرار ميشود سر انجام در ظرف را بر می داريم کک دوباره ميپرد ولی فقط تا همان ارتفاع سرپوش برداشته شده!
فيل ها را می توان با محدوديت ذهنی کنترل کرد پای فيل های سيرک را مواقعی که نمايش نمی دهند می بندند بچه فيل ها را با طنابهای بلند و فيلهای بزرگ را با طناب های کوتاه به نظر بايد برعکس باشد چون فيل های پر قدرت به سادگی می توانند ميخ طناب ها را از زمين بيرون بکشند ولی اين کار را نميکنند علت اين است که آنها در بچگی طنابهای بلند را کشيده اند و سعی کرده اند که خود را خلاص کنند سر انجام آنها روزی تسليم شده اند از آن پس تا انتهای طناب می روند و می ايستند.
نوعی دلفين در تانک بزرگی از آب قرار می گيرد و نوعی ماهی که غذای مورد علاقه اين دلفين است در تانک ريخته ميشود دلفين به سرعت ماهی ها را ميخورد وقتی گرسنه ميشود تعدادی ماهی ديگر داخل تانک قرار ميگيرند و اين بار در ظروف شيشه ای دلفين به سمت آنها می آيد ولی هر بار پس از برخورد با محافظ شيشه ای به عقب رانده ميشود پس از مدتی دلفين از حمله دست ميکشد سپس محافظ شيشه ای برداشته ميشود و ماهيها در تانک به حرکت در می آيند غذای مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولی دلفين از گرسنگی ميميرد محدوديتی که دلفين مي پذيرد او را از گرسنگی ميکشد.
ما دلفين نيستيم فيل و کک هم نيستيم ولی می توانيم از اين آزمايشات درس بگيريم زيرا ما هم محدوديت هايی را می پذيريم که واقعی نيستند يا ديگران به ما ميگويند و يا ما به خود ميگويیم که مثلا نمی توان فلان کار را انجام داد و اين برای ما يک واقعيت ميشود محدوديت ذهنی به محدوديت واقعی تبديل می شود و به همان مستحکمی.
ککها حیوانات کوچک جالبی هستند آنها خیلی خوب ميپرند و به نسبت قدشان قهرمان پرش ارتفاع هستند اگر يک کک را در ظرفی قرار دهيم از آن بيرون می پرد پس از مدتی روی ظرف را سرپوش ميگذاريم تا ببينيم چه اتفاقی می افتد کک ميپرد و سرش به در ظرف می خورد و با کمی سردرد پايين مي ايد دوباره ميپرد و همان اتفاق می افتد اين کار مدتی تکرار ميشود سر انجام در ظرف را بر می داريم کک دوباره ميپرد ولی فقط تا همان ارتفاع سرپوش برداشته شده!
فيل ها را می توان با محدوديت ذهنی کنترل کرد پای فيل های سيرک را مواقعی که نمايش نمی دهند می بندند بچه فيل ها را با طنابهای بلند و فيلهای بزرگ را با طناب های کوتاه به نظر بايد برعکس باشد چون فيل های پر قدرت به سادگی می توانند ميخ طناب ها را از زمين بيرون بکشند ولی اين کار را نميکنند علت اين است که آنها در بچگی طنابهای بلند را کشيده اند و سعی کرده اند که خود را خلاص کنند سر انجام آنها روزی تسليم شده اند از آن پس تا انتهای طناب می روند و می ايستند.
نوعی دلفين در تانک بزرگی از آب قرار می گيرد و نوعی ماهی که غذای مورد علاقه اين دلفين است در تانک ريخته ميشود دلفين به سرعت ماهی ها را ميخورد وقتی گرسنه ميشود تعدادی ماهی ديگر داخل تانک قرار ميگيرند و اين بار در ظروف شيشه ای دلفين به سمت آنها می آيد ولی هر بار پس از برخورد با محافظ شيشه ای به عقب رانده ميشود پس از مدتی دلفين از حمله دست ميکشد سپس محافظ شيشه ای برداشته ميشود و ماهيها در تانک به حرکت در می آيند غذای مورد علاقه او در اطرافش فراوان است ولی دلفين از گرسنگی ميميرد محدوديتی که دلفين مي پذيرد او را از گرسنگی ميکشد.
ما دلفين نيستيم فيل و کک هم نيستيم ولی می توانيم از اين آزمايشات درس بگيريم زيرا ما هم محدوديت هايی را می پذيريم که واقعی نيستند يا ديگران به ما ميگويند و يا ما به خود ميگويیم که مثلا نمی توان فلان کار را انجام داد و اين برای ما يک واقعيت ميشود محدوديت ذهنی به محدوديت واقعی تبديل می شود و به همان مستحکمی.
قرار نیست من اونجوری زندگی کنم که دنیا دوست داره ...
خب طبعا قرارم نیست دنیا هم اونجوری بچرخه که من دوست دارم...
خب طبعا قرارم نیست دنیا هم اونجوری بچرخه که من دوست دارم...