2013/01/13, 10:52 PM
(2012/12/25, 03:05 PM)m.a1361_2008 نوشته است: سلام دوستان عزیزیم، دل تنگه روزهای گذشته ام، دل تنگه پسرم هستم که یک ماه ندیدمش، از وقتی ام اس مهمونم شد مهمون های زندگیم رفتن خیلی سریع انگاری اگه می موندن می کشتشون، حالا تنها شدم اینقدر که هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم.دلم می خواست با شما ها درد و دل کنم. به امید بهبودی همگیتان،
من متاسفم برای کسانی که که شما رو از پسرتون جدا کردن
یه چیز که این چند ساله اخیر یاد گرفتم اینه که اگه غمی داشتی خیلی ها ازت دور میشن فقط برای اینکه فکر میکنن غصه هات واگیر داره
و بدتر اون کسایی که می مونن ولی کاری که می کنن که میگین کاش هیچ وقت نمی موندن
منم به همین دلیل بیماریم رو مخفی کردم و به شما هم میگم که کمتر در این مورد فکر کنین نزارین بقیه حالتونو خراب کنن و چیزایی رو که دوست دارین مثل بچتون رو ازتون بگیرن