2012/09/06, 02:02 PM
اينا رو مينويسم واسه اينكه بفهمين تو كلتون فرو بره كه تنها نيستين البته خيليا ميدونن
دو سال پيش كه ام اسمو تشخيص دادن خيلى داغون شدم.از لحاظ جسمى خوب بودم اما روحيمو باختم.ازونجايى كه تك بچه بودم سنگ صبورم مامانم بود
عاشق هم بوديم.يه. عشق واقعيه دو طرفه. حتى طاقت نداشتيم يه روز از هم دور باشيم
تا اينكه پارسال عيد بطور كاملا ناگهانى مامانم بر اثر ايست قلبى فوت كرد و من خودم موندم وخودم با يه ام اس لعنتى
منه ترسو حالا شبا تنها ميخوابيدم با يه عالمه غصه. اشك ميريختم تا خوابم ببره. هيچ دلخوشى تو دنيا نداشتم.
هيشكى نميتونه اون تنهايى كه من كشيدم رو درك كنه.اما به اين فكر كردم كه من زندم باايد زندگى كنم
حس تنهايى رو از خودم دور كردم روحيمو تغيير دادم.كسى كه تازه باهام اشنا ميشد باور نميكرد اينهمه تنهام.خودم خواستم و به حس تنهايى پايان دادم.تا وقتى كه يه فرشته اومد تو زندگيم
ما هيچ وقت قدر چيزايى رو كه داريم نميدونيم.پدر و مادر خواهر و برادر يا همسر و بچه
چرا چشمامونو رو داشته هامون ميبنديم
دو سال پيش كه ام اسمو تشخيص دادن خيلى داغون شدم.از لحاظ جسمى خوب بودم اما روحيمو باختم.ازونجايى كه تك بچه بودم سنگ صبورم مامانم بود
عاشق هم بوديم.يه. عشق واقعيه دو طرفه. حتى طاقت نداشتيم يه روز از هم دور باشيم
تا اينكه پارسال عيد بطور كاملا ناگهانى مامانم بر اثر ايست قلبى فوت كرد و من خودم موندم وخودم با يه ام اس لعنتى
منه ترسو حالا شبا تنها ميخوابيدم با يه عالمه غصه. اشك ميريختم تا خوابم ببره. هيچ دلخوشى تو دنيا نداشتم.
هيشكى نميتونه اون تنهايى كه من كشيدم رو درك كنه.اما به اين فكر كردم كه من زندم باايد زندگى كنم
حس تنهايى رو از خودم دور كردم روحيمو تغيير دادم.كسى كه تازه باهام اشنا ميشد باور نميكرد اينهمه تنهام.خودم خواستم و به حس تنهايى پايان دادم.تا وقتى كه يه فرشته اومد تو زندگيم
ما هيچ وقت قدر چيزايى رو كه داريم نميدونيم.پدر و مادر خواهر و برادر يا همسر و بچه
چرا چشمامونو رو داشته هامون ميبنديم
براى تو
براى چشمهايت..
براى من
براى دردهايم..
براى ما
اى كاش خدا كارى بكند...
براى چشمهايت..
براى من
براى دردهايم..
براى ما
اى كاش خدا كارى بكند...