2012/10/09, 07:46 PM
این خبر را با 2ماه تاخیر برایتان ارسال می کنم چون خودم در تابستان حالم خوب نبود و بتازگی از این موضوع مطلع شدم
برگرفته شده از مطالب میر حسین یکی از اعضای انجمن ام اس آذربایجان غربی
از زمان کودکی رویای سفر همیشه در ذهن می پروراندم همیشه آرزوی سفر به سرزمینهای دور و نزدیک و جاهای ناشناخته فکر مرا به خود مشغول کرده بود . از هر فرصت اندکی که بدست می آوردم برای گشت و گذار در طبیعت بکر اردبیل استفاده می کردم .
همیشه طبیعت برایم تازگی داشت . کوه ، دشت ، جنگل ، دریا ... آوای زندگی در گوشم زمزمه می کرد . روزی که تصمیم گرفتم به دیدار سبلان این نماد آذربایجان ، اسوه صبر و استقامت بروم 18 سال داشتم . مانند آهویی تیزپا صخره ها را با تمام قدرت زیر پا می گذاشتم . مثل هر جوان سرشار از شور جوانی و امید به آینده و در پی آرزوهایم بودم . تا اینکه یک روز صبح با بی حسی دست و پا از خواب برخاستم و همین آب سردی شد بر شعله آتش امید ها و آرزوهایم .
طوری که حتی از گفتن و شنیدن کلمه ام اس اِبا داشتم . تا اینکه با انجمن ام اس آذربایجان غربی از طریق اینترنت آشنا شدم و با دیدن روحیه شاد و سرزنده دوستان ، من نیز روحیه از دست رفته خود را بازیافتم ، آرزوها و رویاهایی که با شنیدن نام ام اس برایم مرده بودند ، دوباره زنده شدند .
تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم به یاد روزهای قبل از ام اس و اعتقاد به اینکه من می توانم و
با شعار " قله ام اس را فتح خواهم کرد "
عزم خود را جزم کردم و در روز 25 مرداد ماه سال 91 مصادف با 26 رمضان با همراهی تعدادی از دوستان کوهنورد به سوی سبلان به راه افتادیم.
گزارش صعود تیم کوهنوردی انجمن ام اس آذربایجان غربی به قله سبلان
منطقه صعود : اردبیل –مشکین شهر –لاهرود –آب گرم شابیل
زمان شروع:24و25 مرداد
پایان صعود: 30 مرداد (عید سعید فطر)
مسیر صعود : جبهه شمال شرقی
ارتفاع سبلان : 4811 متر
ارتفاع مبدا صعود : شابیل 2700 متر
ارتفاع پناهگاه : 3700 متر
طول مسیر : 10.6 کیلومتر
طول مسیراز شابیل تا پناهگاه : 6.4 کیلو متر
طول مسیراز پناهگاه تا قله : 4.2 کیلومتر
زمان صعود از شابیل تا پناهگاه : حدود 4 الی 5:30 ساعت
درتاریخ 24/05/1391 طی یک برنامه از پیش تنظیم شده و هماهنگی با اداره هوا شناسی جهت اطلاع از وضعیت جوی در روز صعودحرکت کردیم .
بنا بر گزارش اداره هوا شناسی استان اردبیل در روز 25 مرداد هوای قله مه آلود همرا با وزش شدید باد گزارش شد .
با این اوصاف برای اینکه از برنامه عقب نمانیم روز 24 مرداد ابتدا به سمت ارو میه حرکت کردیم و بعد از یک روز توقف در ارومیه که مهمان انجمن ام اس بودیم در روز 25 مرداد ساعت 8:30 صبح با بدرقه مدیر انجمن ام اس آذربایجان غربی خانم مهندس زارع به سوی میعادگاه حرکت کردیم . وسیله مسافرت ما یک دستگاه لندور بود که روی کاپوت ماشین پارچه نویسی تیم کوهنوردی انجمن ام اس آذربایجان غربی نصب شده بود و هرجا میرسیدیم آن جلب توجه می کرد .
مسیر حرکت بدین شرح بود : ارومیه – تبریز – بوستان آباد – سراب – نیر – اردبیل – لاهرود – فخرآباد – شابیل
در تاریخ 25 مرداد موقعی که فخرآباد را به طرف شابیل رد کردیم هوا شدیدا" مه آلود بود به طوری تا یک متری جلویمان قابل دیدن نبود ولی با این وجود به خاطر هدفی که داشتیم مشکلات را به راحتی پشت سر می گذاشتیم .
ساعت 5 عصر 26 مرداد از جبهه شمال شرقی به نقطه اول صعود که شابیل نام دارد رسیدیم .
مسیر رفتن به پناهگاه طوری بود که فقط با ماشینهای دو دیفرانسیل شاسی بلند امکان پذیر بود .
از شابیل تا پناهگاه در آن هوای مه آلود و جاده صعب العبور با سنگهای بزرگی که در سر راه بود ، با ماشین یک ساعت طول کشید .
ساعت 6 عصر بود که به پناهگاه رسیدیم . آنجا هم سرد همراه با وزش شدید باد بود . متاسفانه در داخل پناهگاه به علت اینکه کوهنوردانی قبل از ما در آنجا اسکان یافته بودند جایی برای ما نبود . از بد شانسی آن روز در اطراف پناهگاه هم پر از چادر کوهنوردان بود .
به علت اینکه در معرض وزش مستقیم باد بودیم و جایی برای چادر زدن نداشتیم ، مجبور شدیم برای پیدا کردن یک تخته سنگ که سدی در برابر وزش باد باشد و چادرمان را در کنار آن برپا کنیم به طرف قله حرکت کنیم .
به محض حرکتمان بچه های جمعیت هلال احمر مانع پیشروی ما شدند و با پرسیدن مشخصات ما نام و شماره تماس اجازه رفتن دادند . دلیل ممانعت آنها یکی زمان نامناسب برای صعود و حمله حیوانات وحشی و سقوط سنگ و وقوع حوادت غیر مترقبه دیگر بود . ولی با این حال ما برای پیدا کردن یک صخره که در کنار آن چادر بزنیم حرکت کردیم .
30 یا 40 متر بالاتر جای مناسبی پیدا کردیم ، در یک لحظه با مشاهده خرس در اطراف دامنه کوه ترس بر ما مستولی شود و این موضوع نگرانی ما را دو چندان کرد. ولی چون من آگاهی از این داشتم که در سبلان خرس زندگی میکند با خود مواد منفجره که از چهارشنبه سوری مانده بود همراه خودم داشتم که اگه با حمله خرس مواجه شودیم با انفجار موجب فرار خرس شویم . برای جلوگیری از وزش باد با سنگهای اطراف تخته سنگ جان پناهی درست کردیم و چادرمان را برپا کردیم با روشن کردن چراغ فضای چادر کمی گرم و قابل تحمل شد .
ساعت 20:30 26 مرداد ماه با غروب خورشید نماز جماعت را به اتفاق دوستان خواندیم .
بعد نماز شام خوردیم و بعد مجددا" سنگهای اطراف چادر را مرتب کردیم و رفتیم داخل چادر برای استراحت و تجدید قوا برای فردا .
با آن هوای سرد خوابیدن کمی مشکل بود . یکی از بچه ها سر صحبت را راجع به ام اس باز کرد و همه اعضا دانسته های خودشان را راجع به ام اس گفتند . هر کسی از آنچه دیده و شنیده بود مطالبی گفت . من هم سعی کردم تا آنجایی که می توانستم اطلاعات صحیحی راجع به این بیماری به آنها بدهم . بالاخره با این صحبتها شب طولانی و سرد سپری شد .
صبح ساعت 5 بیدار شدیم وبعد از نماز و خوردن صبحانه حرکت خود را به سمت قله آغاز کردیم . بعد از حدود 5/1 ساعت پیاده روی خورشید آرام آرام از پشت ابرها طلوع کرد . طلوع خورشید در بالای کوه از پشت ابرها منظره با شکوهی بود .خورشیدی که همیشه طلوع آن را از پشت کوه و از روی زمین دیده بودیم این بار از کنار خودمان از زیر ابرها سربر می آورد.
در حین بالا رفتن با تیمهای مختلفی از مکانهای مختلف برخورد می کردیم و اعضا بعد از سلام واحوال پرسی و گفتن خداقوت بهم بعد از دیدن پلاکارد تیم ما اظهار تعجب می کردند که مگر بیمار ام اس هم می تواند کوهنوردی کند و من با کمال افتخار می گفتم " من آمده ام که ثابت کنم یک بیمار ام اس هیچ کم از دیگران ندارد " .
مسیر صعود به قله توسط هیئت کوهنوردی استان با پرچمهای قرمز علامتگذاری شده بود و مسیر برگشت با پرچمهای نارنجی .
برخی از بچه ها از جمله خودم به علت افزایش ارتفاع علایم سردرد دیده می شد که با نفس عمیق کشیدن و لیمو خوردن سعی کردیم بر آن غلبه کنیم، کم کم رسیدیم به برف هایی که از دور آن ها را مشاهده کرده بودیم پس با دقت و همکاری بیشتری عبور کردیم، شیب در حال تند شدن بود کم کم سوالاتی از این قبیل که در چه ارتفاعی هستیم، چقدر تا قله مانده، آیا سر دردمان خطرناک است و .... شروع شد. من خودم منتظر بودم هرچه زودتر به سنگ محراب برسیم و اتفاقا به منطقه ای رسیدیم که پر از سنگ های بزرگ بود اما هیچ کدام سنگ محراب نبود.
هرچه بالاتر می رفتیم ، از غلظت هوا کاسته می شد و اکثر دوستان در طول مسیر با سردرد مواجه می شدند. گفته می شد یکی از علل اصلی مرگ و میر در این قله و سایر قلل مرتفع همین نرسیدن اکسیژن کافی به مغز و سکته مغزی می باشد وروش پیشگیری از آن صعود بسیار آهسته و نفسهای عمیق در حین حرکت می باشد .
بعد چند ساعت پیاده روی نزدیکهای ساعت 10 به سنگ محراب یا " خسته نباشی " رسیدیم ،
سنگ محراب حدودا ۱۵ دقیقه با قله فاصله دارد که سمت جنوب آن رل کوبی شده و قابل صعود با ابزار سنگ نوردی است)
قبل از سنگ محراب مسیر یک شیب نسبتا تند داشت وبعد از آن مسیر صاف بود . در مسیر بعد از سنگ محراب جای پای یک خرس کاملا مشخص بود.
بعد از پیمودن مسیر هموار بعد از سنگ محراب که بعضی از نقاط پوشیده از برف بود سرانجام به انتهای مسیر صعود یعنی به همان دریاچه معروف رسیدیم .
درياچه زيباي قله سبلان بر فراز اين كوه چشم هر بيننده را نوازش مي داد و خستگي را از جسم وجان تمام آنهايي كه با استقامت خود به قله رسيده بودند، به در مي برد.
هواي مطبوع، طبيعت سرسبز ارتفاعات سبلان و مناظر زيباي اين كوه، سختي ودشواري حركت به سوي قله را هموار مي كرد؛ فتح قله سبلان مستلزم عبور از مسير هاي صعب العبور، سنگلاخي و دشواري است كه عزيزان درمدت 6 ساعت به اين مهم دست يافتند و توانستند در ساعت 10صبح پرچم انجمن ام اس آذربایجان غربی را بر فراز قله سبلان به اهتزاز در آورند.
6 نفر ازكوهنوردان انجمن كه توانسته بودند به قله صعود كنند براي مواجه نشدن با هواي سرد و بارش هاي عصر گاهي بعد از نيم ساعت، خود را آماده حركت به سوي دامنه كردند و پس از 4 ساعت به پناهگاه رسيدند و بدين ترتيب با فتح اين قله يك بار ديگر آمادگي واستقامت خود رادر فتح قلل مرتفع تر به اثبات رسانيدند.
http://uploadtak.com/images/q8993_IMG_1362.jpg
http://uploadtak.com/images/d2718_IMG_1364.jpg
http://uploadtak.com/images/t9289_IMG_1381.jpg
http://uploadtak.com/images/c8379_IMG_1398.jpg
http://uploadtak.com/images/c5767_IMG_1408.jpg
http://uploadtak.com/images/k5567_IMG_1395.jpg
برگرفته شده از مطالب میر حسین یکی از اعضای انجمن ام اس آذربایجان غربی
از زمان کودکی رویای سفر همیشه در ذهن می پروراندم همیشه آرزوی سفر به سرزمینهای دور و نزدیک و جاهای ناشناخته فکر مرا به خود مشغول کرده بود . از هر فرصت اندکی که بدست می آوردم برای گشت و گذار در طبیعت بکر اردبیل استفاده می کردم .
همیشه طبیعت برایم تازگی داشت . کوه ، دشت ، جنگل ، دریا ... آوای زندگی در گوشم زمزمه می کرد . روزی که تصمیم گرفتم به دیدار سبلان این نماد آذربایجان ، اسوه صبر و استقامت بروم 18 سال داشتم . مانند آهویی تیزپا صخره ها را با تمام قدرت زیر پا می گذاشتم . مثل هر جوان سرشار از شور جوانی و امید به آینده و در پی آرزوهایم بودم . تا اینکه یک روز صبح با بی حسی دست و پا از خواب برخاستم و همین آب سردی شد بر شعله آتش امید ها و آرزوهایم .
طوری که حتی از گفتن و شنیدن کلمه ام اس اِبا داشتم . تا اینکه با انجمن ام اس آذربایجان غربی از طریق اینترنت آشنا شدم و با دیدن روحیه شاد و سرزنده دوستان ، من نیز روحیه از دست رفته خود را بازیافتم ، آرزوها و رویاهایی که با شنیدن نام ام اس برایم مرده بودند ، دوباره زنده شدند .
تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم به یاد روزهای قبل از ام اس و اعتقاد به اینکه من می توانم و
با شعار " قله ام اس را فتح خواهم کرد "
عزم خود را جزم کردم و در روز 25 مرداد ماه سال 91 مصادف با 26 رمضان با همراهی تعدادی از دوستان کوهنورد به سوی سبلان به راه افتادیم.
گزارش صعود تیم کوهنوردی انجمن ام اس آذربایجان غربی به قله سبلان
منطقه صعود : اردبیل –مشکین شهر –لاهرود –آب گرم شابیل
زمان شروع:24و25 مرداد
پایان صعود: 30 مرداد (عید سعید فطر)
مسیر صعود : جبهه شمال شرقی
ارتفاع سبلان : 4811 متر
ارتفاع مبدا صعود : شابیل 2700 متر
ارتفاع پناهگاه : 3700 متر
طول مسیر : 10.6 کیلومتر
طول مسیراز شابیل تا پناهگاه : 6.4 کیلو متر
طول مسیراز پناهگاه تا قله : 4.2 کیلومتر
زمان صعود از شابیل تا پناهگاه : حدود 4 الی 5:30 ساعت
درتاریخ 24/05/1391 طی یک برنامه از پیش تنظیم شده و هماهنگی با اداره هوا شناسی جهت اطلاع از وضعیت جوی در روز صعودحرکت کردیم .
بنا بر گزارش اداره هوا شناسی استان اردبیل در روز 25 مرداد هوای قله مه آلود همرا با وزش شدید باد گزارش شد .
با این اوصاف برای اینکه از برنامه عقب نمانیم روز 24 مرداد ابتدا به سمت ارو میه حرکت کردیم و بعد از یک روز توقف در ارومیه که مهمان انجمن ام اس بودیم در روز 25 مرداد ساعت 8:30 صبح با بدرقه مدیر انجمن ام اس آذربایجان غربی خانم مهندس زارع به سوی میعادگاه حرکت کردیم . وسیله مسافرت ما یک دستگاه لندور بود که روی کاپوت ماشین پارچه نویسی تیم کوهنوردی انجمن ام اس آذربایجان غربی نصب شده بود و هرجا میرسیدیم آن جلب توجه می کرد .
مسیر حرکت بدین شرح بود : ارومیه – تبریز – بوستان آباد – سراب – نیر – اردبیل – لاهرود – فخرآباد – شابیل
در تاریخ 25 مرداد موقعی که فخرآباد را به طرف شابیل رد کردیم هوا شدیدا" مه آلود بود به طوری تا یک متری جلویمان قابل دیدن نبود ولی با این وجود به خاطر هدفی که داشتیم مشکلات را به راحتی پشت سر می گذاشتیم .
ساعت 5 عصر 26 مرداد از جبهه شمال شرقی به نقطه اول صعود که شابیل نام دارد رسیدیم .
مسیر رفتن به پناهگاه طوری بود که فقط با ماشینهای دو دیفرانسیل شاسی بلند امکان پذیر بود .
از شابیل تا پناهگاه در آن هوای مه آلود و جاده صعب العبور با سنگهای بزرگی که در سر راه بود ، با ماشین یک ساعت طول کشید .
ساعت 6 عصر بود که به پناهگاه رسیدیم . آنجا هم سرد همراه با وزش شدید باد بود . متاسفانه در داخل پناهگاه به علت اینکه کوهنوردانی قبل از ما در آنجا اسکان یافته بودند جایی برای ما نبود . از بد شانسی آن روز در اطراف پناهگاه هم پر از چادر کوهنوردان بود .
به علت اینکه در معرض وزش مستقیم باد بودیم و جایی برای چادر زدن نداشتیم ، مجبور شدیم برای پیدا کردن یک تخته سنگ که سدی در برابر وزش باد باشد و چادرمان را در کنار آن برپا کنیم به طرف قله حرکت کنیم .
به محض حرکتمان بچه های جمعیت هلال احمر مانع پیشروی ما شدند و با پرسیدن مشخصات ما نام و شماره تماس اجازه رفتن دادند . دلیل ممانعت آنها یکی زمان نامناسب برای صعود و حمله حیوانات وحشی و سقوط سنگ و وقوع حوادت غیر مترقبه دیگر بود . ولی با این حال ما برای پیدا کردن یک صخره که در کنار آن چادر بزنیم حرکت کردیم .
30 یا 40 متر بالاتر جای مناسبی پیدا کردیم ، در یک لحظه با مشاهده خرس در اطراف دامنه کوه ترس بر ما مستولی شود و این موضوع نگرانی ما را دو چندان کرد. ولی چون من آگاهی از این داشتم که در سبلان خرس زندگی میکند با خود مواد منفجره که از چهارشنبه سوری مانده بود همراه خودم داشتم که اگه با حمله خرس مواجه شودیم با انفجار موجب فرار خرس شویم . برای جلوگیری از وزش باد با سنگهای اطراف تخته سنگ جان پناهی درست کردیم و چادرمان را برپا کردیم با روشن کردن چراغ فضای چادر کمی گرم و قابل تحمل شد .
ساعت 20:30 26 مرداد ماه با غروب خورشید نماز جماعت را به اتفاق دوستان خواندیم .
بعد نماز شام خوردیم و بعد مجددا" سنگهای اطراف چادر را مرتب کردیم و رفتیم داخل چادر برای استراحت و تجدید قوا برای فردا .
با آن هوای سرد خوابیدن کمی مشکل بود . یکی از بچه ها سر صحبت را راجع به ام اس باز کرد و همه اعضا دانسته های خودشان را راجع به ام اس گفتند . هر کسی از آنچه دیده و شنیده بود مطالبی گفت . من هم سعی کردم تا آنجایی که می توانستم اطلاعات صحیحی راجع به این بیماری به آنها بدهم . بالاخره با این صحبتها شب طولانی و سرد سپری شد .
صبح ساعت 5 بیدار شدیم وبعد از نماز و خوردن صبحانه حرکت خود را به سمت قله آغاز کردیم . بعد از حدود 5/1 ساعت پیاده روی خورشید آرام آرام از پشت ابرها طلوع کرد . طلوع خورشید در بالای کوه از پشت ابرها منظره با شکوهی بود .خورشیدی که همیشه طلوع آن را از پشت کوه و از روی زمین دیده بودیم این بار از کنار خودمان از زیر ابرها سربر می آورد.
در حین بالا رفتن با تیمهای مختلفی از مکانهای مختلف برخورد می کردیم و اعضا بعد از سلام واحوال پرسی و گفتن خداقوت بهم بعد از دیدن پلاکارد تیم ما اظهار تعجب می کردند که مگر بیمار ام اس هم می تواند کوهنوردی کند و من با کمال افتخار می گفتم " من آمده ام که ثابت کنم یک بیمار ام اس هیچ کم از دیگران ندارد " .
مسیر صعود به قله توسط هیئت کوهنوردی استان با پرچمهای قرمز علامتگذاری شده بود و مسیر برگشت با پرچمهای نارنجی .
برخی از بچه ها از جمله خودم به علت افزایش ارتفاع علایم سردرد دیده می شد که با نفس عمیق کشیدن و لیمو خوردن سعی کردیم بر آن غلبه کنیم، کم کم رسیدیم به برف هایی که از دور آن ها را مشاهده کرده بودیم پس با دقت و همکاری بیشتری عبور کردیم، شیب در حال تند شدن بود کم کم سوالاتی از این قبیل که در چه ارتفاعی هستیم، چقدر تا قله مانده، آیا سر دردمان خطرناک است و .... شروع شد. من خودم منتظر بودم هرچه زودتر به سنگ محراب برسیم و اتفاقا به منطقه ای رسیدیم که پر از سنگ های بزرگ بود اما هیچ کدام سنگ محراب نبود.
هرچه بالاتر می رفتیم ، از غلظت هوا کاسته می شد و اکثر دوستان در طول مسیر با سردرد مواجه می شدند. گفته می شد یکی از علل اصلی مرگ و میر در این قله و سایر قلل مرتفع همین نرسیدن اکسیژن کافی به مغز و سکته مغزی می باشد وروش پیشگیری از آن صعود بسیار آهسته و نفسهای عمیق در حین حرکت می باشد .
بعد چند ساعت پیاده روی نزدیکهای ساعت 10 به سنگ محراب یا " خسته نباشی " رسیدیم ،
سنگ محراب حدودا ۱۵ دقیقه با قله فاصله دارد که سمت جنوب آن رل کوبی شده و قابل صعود با ابزار سنگ نوردی است)
قبل از سنگ محراب مسیر یک شیب نسبتا تند داشت وبعد از آن مسیر صاف بود . در مسیر بعد از سنگ محراب جای پای یک خرس کاملا مشخص بود.
بعد از پیمودن مسیر هموار بعد از سنگ محراب که بعضی از نقاط پوشیده از برف بود سرانجام به انتهای مسیر صعود یعنی به همان دریاچه معروف رسیدیم .
درياچه زيباي قله سبلان بر فراز اين كوه چشم هر بيننده را نوازش مي داد و خستگي را از جسم وجان تمام آنهايي كه با استقامت خود به قله رسيده بودند، به در مي برد.
هواي مطبوع، طبيعت سرسبز ارتفاعات سبلان و مناظر زيباي اين كوه، سختي ودشواري حركت به سوي قله را هموار مي كرد؛ فتح قله سبلان مستلزم عبور از مسير هاي صعب العبور، سنگلاخي و دشواري است كه عزيزان درمدت 6 ساعت به اين مهم دست يافتند و توانستند در ساعت 10صبح پرچم انجمن ام اس آذربایجان غربی را بر فراز قله سبلان به اهتزاز در آورند.
6 نفر ازكوهنوردان انجمن كه توانسته بودند به قله صعود كنند براي مواجه نشدن با هواي سرد و بارش هاي عصر گاهي بعد از نيم ساعت، خود را آماده حركت به سوي دامنه كردند و پس از 4 ساعت به پناهگاه رسيدند و بدين ترتيب با فتح اين قله يك بار ديگر آمادگي واستقامت خود رادر فتح قلل مرتفع تر به اثبات رسانيدند.
http://uploadtak.com/images/q8993_IMG_1362.jpg
http://uploadtak.com/images/d2718_IMG_1364.jpg
http://uploadtak.com/images/t9289_IMG_1381.jpg
http://uploadtak.com/images/c8379_IMG_1398.jpg
http://uploadtak.com/images/c5767_IMG_1408.jpg
http://uploadtak.com/images/k5567_IMG_1395.jpg