ارسالها: 2
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
تشکر های اهدا شده: 1
تشکر های دریافت شده :8 بار در 2 پست
سال تشخيص بيماري : 1389
دكتر معالج : دکتر فلاحی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
سلام دوستان.من هم با موضوع قانون جذب کاملا موافقم و وقتی که برنامه مربوط به بیماران خاص رو تو تلویزیون میدیدم فکر میکردم که من هم یه روزی یه نوع بیماری خاص میگیرم و گرفتم و حالا میخوام فقط به بهبودی فکر کنم و بس
ارسالها: 471
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Aug 2011
تشکر های اهدا شده: 6698
تشکر های دریافت شده :4383 بار در 1017 پست
سال تشخيص بيماري : ۸۶
دكتر معالج : دکتر ترمه چی
داروي مورد استفاده : سینومر
محل سکونت : تهران
یه بار برنامه هزار راه نرفته مربوط به یه خانمی بود که ام اس داشت و کارشون به طلاق کشیده بود..وقتی اون زن رو دیدم همه فکر و ذهنم شد ام اس ..حالام ام اس دارم!!!البته این مربوط به چیزای خوبم هستاااااا...همیشه دوست داشتم کلاه بذارم برم سر ساختمون

دوست داشتم معمار بشم.همش تو فکرم این بود.
به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد..
ارسالها: 139
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 675
تشکر های دریافت شده :627 بار در 230 پست
سال تشخيص بيماري : 89
دكتر معالج : بهروز نیکنام
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
راستش من هم از بچگی منتظر یک بیماری صعب العلاج بودم .

ولی یکی دوسال پیش نظرم کاملاً عوض شده بود و منتظر چیزهای بهتری بودم ! نمیدونم چرا ام اس توی این کشاکش پیروز شد؟!

البته اون چیزهای بهتر هم اتفاق افتادها
ارسالها: 128
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Apr 2011
تشکر های اهدا شده: 363
تشکر های دریافت شده :1216 بار در 454 پست
سال تشخيص بيماري : مهر ماه 86
دكتر معالج : دکتر محمدیان نژاد
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : اهواز
منم همین طور

خیلی مسخره است اما همیشه از بچگی میگفتم مریضی صعب العلاجی میگیرم


اما باهاش مبارزه میکنم و همه انگشت به دهن میمونن

نمیدونم چرا؟؟؟؟اما به اینا فکر کردم...نه که عمداً ناخوداگاه میومدن تو فکرم منم بال و پرشون دادم
بالخره هم که جذب شد

وقتی احساس میکنی داری به بن بست میرسی و زندگی خیلی تخیلی شده به یاد بیار که قبلا هم اینطوری شده بود ولی گذشت. این لحظات فرصتهایی برای بزرگ شدن هستند.
ارسالها: 102
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Mar 2011
تشکر های اهدا شده: 263
تشکر های دریافت شده :213 بار در 76 پست
سال تشخيص بيماري : 83
دكتر معالج : آیراملو
داروي مورد استفاده : رسیژن
محل سکونت : تبریز
من مخلص قانون جذبم.وقتی چیزی رو می خوام با یه عشق وانرژی بهش نیگا می کنم که خودش میاد تو بغلم.باور کنین.
تا شقایق هست زندگی باید کرد.
ارسالها: 84
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2011
تشکر های اهدا شده: 241
تشکر های دریافت شده :641 بار در 178 پست
سال تشخيص بيماري : .
دكتر معالج : .
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
2011/09/11, 07:49 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/09/11, 07:51 PM، توسط Yitzak.)
و اعتراف من:
وقتي خيلي كوچيك بودم، و مهموني خونه ي ... مي رفتيم، خيلي وقتها پسر همسايه شون رو مي ديدم كه روي ويلچره! بارها و بارها اين سوال در ذهنم تكرار شد كه چرا روي ويلچره؟ و آيا اگر هر كس بزرگ بشه، ويلچرنشين ميشه؟ چرا همسر و فرزند نداره؟ چرا مدام توي خونه است؟ چرا بزرگترهاي خانواده ي ما مثل اون نيستن؟ آيا من هم روزي مثل ايشون ميشم؟
از كسي سوالم رو نپرسيدم! مي ترسيدم بپرسم! مي ترسيدم بپرسم و بزرگترها جوابي بي ربط بدن، يا درست جواب ندن و حقيقت رو پنهون كنن! و خلاصه اين سوال هم در ذهنم خاك شد و فراموشش كردم!
تا اينكه يازده، دوازده ساله شدم! چندين مرتبه در خواب ديدم، بالاخره بزرگ شدم، روي ويلچر، كنار پنجره نشستم!
وقتي با هراس از خواب مي پريدم، پاهام بي حس و بي حركت بود! كلي گريه و تقلا مي كردم كه حركتشون بدم! و بالاخره حركت ميدادم! اين قضايا هم بعد از مدت كوتاهي به فراموشي سپرده شد!
ظاهرا، فراموش كرده بودم! اما تمامش در ناخودآگاهم باقي مونده بود! تا روزي كه بدون علايم قبلي خاصي (شايد هم بي توجهي خودم به علايم)، سمت چپ بدنم كم كم از كار افتاد! از كودكي تا حالا،فكر فلج شدن، من رو رها نكرده بود، شايد هم من دستش رو گرفته بودم و با خودم به هر سو مي بردم! و جزئي از وجودم شده بود!
خلاصه كه بهش فكر كرده بودم!
ارسالها: 49
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Sep 2011
تشکر های اهدا شده: 344
تشکر های دریافت شده :265 بار در 89 پست
سال تشخيص بيماري : 87
دكتر معالج : اشجع زاده
داروي مورد استفاده : دیفوزل
محل سکونت : شیراز
اره . من دقیقا احساس میکردم که یه مریضی میگیرم و بعدش با دعا پیروز میشم. فکر میکنم این به خاطر برنامه های تلویزیون هست . همش غم و غصه و ناراحتی . ماه رمضون - محرم انگار وحی اومده که باید یه برنامه ساخته بشه سراسر مریضی و مرگ و میر باشه . من هم که بچه بودم تاثیر میگرفتم . شنیدین که یه بچه به خاطر سریال ماه رمضون خودشو دار زد و ............این نوع شدیدش بود .
ترس دیگه ام هم این بود که مامان و بابام از هم جدا شن . موضوع ثابت همه سریالای اون رمان
مریضی رو که با قانون جذب گرفتم تا ببینم قسمت دومش هم میشه
ارسالها: 1,027
موضوعها: 15
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 7451
تشکر های دریافت شده :7213 بار در 2370 پست
سال تشخيص بيماري : مهر 89
دكتر معالج : دکتر صحراییان
داروي مورد استفاده : سینووکس
محل سکونت : تهران
من هم
به خود آی,خود تو جان جهانــــــی...
ارسالها: 616
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2011
تشکر های اهدا شده: 7936
تشکر های دریافت شده :9655 بار در 3933 پست
سال تشخيص بيماري : 84
دكتر معالج : torabi
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
[ثبت احوال در شناسنامه ام همه چیز را ثبت کرده است جز احوالم را .. !![
ارسالها: 558
موضوعها: 67
تاریخ عضویت: Jul 2011
تشکر های اهدا شده: 4235
تشکر های دریافت شده :2443 بار در 630 پست
سال تشخيص بيماري : 1362
دكتر معالج : طباطبائی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
من در سن نوجوانی فکر کنم 13 یا 14سالگی در زمان شهادت حضرت علی داشتم بصورت پنهانی از خانواده ترانه های داریوش را گوش میکردم که پدرم سر رسید و کلی دعوایم کرد و من با کلی احساس کناه منتظر جزای اینکارم بودم که مدتی بعد ام اس نصیبم شد و این خاطره هیچوقت از خاطرم نمیره و بعضی اوقات به خدا میگم خدایا من که داشتم آهنگهای غمگین گوش میدادم
مهم این نیست که در کجای این دنیا ایستاده ایم
مهم اینست که در چه راستائی گام برمیداریم.