2010/05/16, 07:40 AM
سعيده جون منو كه ديدي چقدر مشتاق بودم تا تو رو وارد يه دنياي جديد بكنم
همه شاهدن
همه شاهدن
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
سفر كاشان
|
||||||
2010/05/16, 07:40 AM
سعيده جون منو كه ديدي چقدر مشتاق بودم تا تو رو وارد يه دنياي جديد بكنم
همه شاهدن
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
2010/05/16, 09:28 AM
(2010/05/16, 07:40 AM)nazaninn نوشته است: سعيده جون منو كه ديدي چقدر مشتاق بودم تا تو رو وارد يه دنياي جديد بكنم نازنین جون احیاناً اون دورو برا منو ندیدی که دو روز نیومدم تو سایتا، نکنه فراموشم کردی؟!:38::38:
شخصيت منو با برخوردم اشتباه نگير!
شخصيت من چيزيه كه "من" هستم اما برخوردِ من بستگي به اين داره كه "تو" كي هستي...!
سلام به همه دوستان عزیزم که با تشکرهای خودشون واقعاً منو شرمنده کردن
آخه ما که کاری نکرده بودیم که قابل شماها رو داشته باشه امیدوارم کمی و کاستیهای ما را به بزرگواری و خوبیه خودتون ببخشید از سینا، علی و مرتضی عزیز که از راه دور تشریف آورده بودن خلی تشکر میکنم، امیدوارم بهشون خوش گذشته باشه، واقعاً حضورشون باعث دلگرمیه از مریم عزیزم هم که با اینکه اصلاً برنامش جور نشده بود بیاد و قرار نبود بیاد ولی با اصرارهای زیاد من اومد تشکر ویژه دارم که روی منو زمین ننداخت و اومد، تازه کلی هم با خودش انرژی آورده بود از مجید هم به خاطر رعایت سکوت، ممنونم. البته فکر کنم نوبت حرف زدنشو به مریم داده بود تا خودش خسته نشه، آخه مجید کلی تو فکره بود، آخی ایشالله که به هم برسید از مهسا هم به خاطر همه خوبیهاش ممنونم، مهسا جون فکر میکنی نازنین چرا دست از سره رئیست بر نمیداره از حمید هم که مثل همیشه خیلی ساده و مهربان در جمعمون حاضر شد ممنونم، امیدوارم به حسابا خوب رسیدگی کنه سعیده عزیزم که دیگه سنگ تموم گذاشته بود، کلاً از وجودش آرامش و تجربه می بارید، شربته آبلیموش هم خیلی خوشمزه بود دستش درد نکنه ماتیلات هم که مثل همیشه مهربون و دوست داشتنی بود با اینکه حضور فیزیکی نداشت اما یادش تو دل و فکر هممون بود مخصوصاً که زحمت کشید زنگ زد و با هممون تلفنی صحبت کرد. عزیزم می بوسمت و اما حمید مدیر محترم سایت که همش دوست داشت برای اینکه تنها نباشه یکیمونو ببره تو ماشینش ولی خب هیشکی ماشین به این خوبیو ول میکنه بره بشینه تو ماشین حمیددرست حدس زدید، ما هم هیچ کدوم نرفتیم تو ماشینش تا بدونه هیشکی...... آقا مهدی هم مثل همیشه پرانرژی و مصمم حضورش اطمینان قلب به جمع میداد، از اینکه مجبور شدید به اندازه یه عمر سالاد الویه بخورید ببخشید، قول میدم دفعه بعد یه غذای بهتر درست کنم نازنین جان تو هم که دیگه آخرشی خانومی، مهربون و خنده رو و بشاش و عاشقاز اینکه اومدی ممنونم، از اینکه سالاد الویه و خوردی بیشتر ممنونم، از اینکه جدت به صفویه بر میگرده و پدر بزرگت انقدر خوش ذوق بوده و حمام به این قشنگی ساخته بی نهایت ممنونم، از اینکه به فکر رئیس مهسا هستی به جای رئیسش ازت ممنونم، از اینکه پات درد گرفت ناراحت شدم، از اینکه تو رو دارم خوشحالم علی عزیز از اینکه حلقه گل خریدی برامون ممنوم، از اینکه هوای نازنینو داری بیشتر ممنونم، از اینکه هستی بی نهایت منونم، از اینکه با نازنین یهو غیب میشدین ناراحت میشدم، از اینکه دوباره پیدا میشدین خوشحال میشدم سینا مرسی که از دستپختم تعریف کردی، آفرین که دماغتو عمل کردیکار خوبی کردی که با وی آی پی رفتی و ممنون که اومدی آقا مرتضی خیلی زحمت کشدید که اومدید، خیلی نارحت شدم که شکست عشقی خوردید آقا مجتبی هم زحمت زیاد کشیدن و تشریف آوردن ولی خیلی زود رفتن به خاطر موزها منونم و از اینکه اومدید بیشتر ممنونم و مرسی از حامد عزیزم که هر کاری کردم تنها با کمک او بود و مثل همیشه در تمام کار ها در کنار من بود
شخصيت منو با برخوردم اشتباه نگير!
شخصيت من چيزيه كه "من" هستم اما برخوردِ من بستگي به اين داره كه "تو" كي هستي...!
پريا جونم عزيزم بيشتر از اين خجالت زده نكن منو
دوست دارم منم از تو خيلي ممنونم واز داشتن تو خوشحالم عزيزم راستي امروز ميري اونجايي كه بايد؟ من كه نميتونم بيام چي؟ (2010/05/16, 09:28 AM)pariya نوشته است: نازنین جون احیاناً اون دورو برا منو ندیدی که البته لازم به ذكر است كه من به همراهي و تلاش و كوشش پريا جون وبود كه داشتم سعيده رو وارد يه دنياي ديگه ميكردم
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
از همتون ممنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــون
ترکیدم از خوشحالی از خوبی همتون همه دارن یکی یکی تعریف میکنن من میخوام بعد از تمجید چند تا ساختار شکنی هم بکنم حامد و پریا که دیگه واقعا خفن تا نصفه زمین ما رو فرو کردن و نصف دیگمون هم آب شد .... تا ۳ نصف شب بیدار بودن که سالاد الویه درست کنن میوه ها چه مرتب تو ظرف یک بار مصرف موز ها چقدر خوشمزه بود ... تخمه هم که تو پر و شکستنی بود .... عالی بود دستتون رو میبوسم -------------- سعیده جان هم با آجیل های خوشمزه اعم از تخمه کدو ... پسته .. بادام .. بادام هندی و .... شیرینی گردویی و پسته ای خوشمزه و شربت آبلیمو و سکنجه بین . وااااااااااااااای چقدر خوراکی ......... یه تیکه کوچولو هم با هم آب بازی کردیم که من معذرت میخوام .... خیلی مهربون و صمیمی و ...... شاد -------------- مهسا هم که چی بگم آخه .... آخرش قبول نکرد ... منم بی خیال شدم ولی بهترین سوژه برای گیر دادن .... خیلی نوکرتم که خیلی اذیتت کردم ... شوخی بود همش به دل نگیر ------------- مریم خانوم هم که با 206 اومدن دستی کشیدن کل تهران یه لحظه کپ کرد بعد رفتیم پارک کردیم اومدیم رفتیم ... چقدر من خندیدم بهش :35::35::35: نخندیدیم هااااا ولی اونقدر گفت که آخرش خندیدم خوشحالم شدیم که برای بار اول با جمع خوب صمیمی شدی ------------- حمید حسابساز هم کلی از حسابسازی هاش تعریف کرد و از عجایب حسابداری برامون گفت و گفت که چقدر راحت میشه سر دارایی و عوارض و شهرداری کلاه گذاشت و بعدشم چقدر توی شرکتی که کار میکرده پول بالا کشیده و الان اینجوریه و پشیمون :35::35::35::35: ....... به ما لطف بسیار داره و خوشحالیم در کنارش (به این میگن غیبت هااااا یا بهتم شایدم بهتن شایدم بطم یا بهطن حالا شایدم بحتم و ... خلاصه الکی پشت طرف صحبت کردن) ------------ یه نفر که صحبت میکرد من احتمال میدادم به خاطر صدای مافوق صوتش پنجره های مینی بوس ریز ریز بشه مرتضی بود. آرومه هااااااااااااااااا ولی یا آرومه یا زیاد آروم نیست .... بازم خوشحالیم در کنارشیم ----------- علی که ساکت بود به سختی میشد صداش و شنید و ما رو هم شرمنده کرد و شب بهم تلفن کرد که بیا هتل من یه هتل کرایه کردم که ۴ تخته تو اول سعادت آباد (۱ تخته نبوده ) که منم گفتم پول اینهمه هتل و ندارم و نتونستم برم و وسط همون میدون آزادی زیر آزادی خوابیدم ------------- نازنین هم که سعادت قدم زدن باهاش نصیبمون شد خیلی کف کردیم ... پاهاشم خوابیده بود و پریای مهربون داشت پاش و ماساژ میداد که من یاد رینگ بکس مینداخت خیلی مهربون بود که همون اول صبحی ما رو از سوء تغذیه نجات داد ------------- حمید عزیز هم که زحمت بیشتر هماهنگی گردنش بود و زحمت کشیده بود افتخار داده بود و خوشحالم کرده بود ... با هم میرفتیم قدم میزدیم و بعد ـــــــــــــــــــ .... آره خلاصه خیلی دوسش دارم و مخلصشم ------------ مجید جون .... خوبی عزیز دلم ... فکر کنم من هزار بار حالش و ازش پرسیدم و اونم آروم و راحت جواب داد .... اون وسطا هم میخواستم برا سرگرمی ازش برم بالا تا بچه ها ببینن از پارکور چی یاد گرفتم که نشد .... ---------- مهدی هم که دانشجوی شریف بود ... از نظر مغزی و هوشی کم میاوردیم هیچی نمیگفتیم ولی پسر آروم و ساکتیه .... ایشالا به زودی همه ایران تبدیل به مترو بشه به همت مهدی سینا هم که از اون ور دنیا از شهر مونترال پا شده اومده تهران فقط به خاطر اینکه همه دوستاش و اندازه دنیا دوست داره ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه . مخلص همتون هستم ------------------------------------------------------------ من این وسط های راه یه فیلمی گرفتم که کسی متوجه نشده ... یعنی همه فکر کردن داشتم با گوشیم صحبت میکردم در حالی داشتم فیلم برداری میکردم منظورم از همه فقط آقایون بودن هاااااااا .... خلاصه عجب فیلمی شده هاااااااااااااااا به صورت مزایده میفروشمش .... واجدین شرایط قیمت اعلام کنن (2010/05/16, 10:28 AM)pariya نوشته است: سینا مرسی که از دستپختم تعریف کردی، آفرین که دماغتو عمل کردیکار خوبی کردی که با وی آی پی رفتی و ممنون که اومدیاولا من غلط بکنم دماغم و عمل کنم ... پولم کجا بود ... مگه چشه ؟؟؟ شوخی کردم یه چیزی گفتم ثانیا من غلط بکنم سوار VIP بشم .... پولم کجا بود ....... به خاطر نمایشگاه کتاب تهران تنها ماشینی بود که با هزار جور التماس و تلفن و نامه نگاری و پارتی بازی گیر آوردیم .... به خدا باورتون نمیشه .... قیمت VIP پانزده هزارتومن هستش من هم اصلا نمیدونستم که کلا ۱۵۵۰۰۰ تومن پول دارم خدا بهم رحم کرد که سیگار اضافی نخریدم و الا تا صبح باید همون آرژانتین میخوابیدم --------------------------------------------------------------------------------------------------- چه اونایی که اومده بودن چه اونایی که نتونستن بیان
دوستتون دااااااااااااااااااااااارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم ... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2
2010/05/16, 02:43 PM
سينا جان خدايي جا داشت يه يادي هم از پدر بزرگ من ميكردي كه به اين خوبي همه چيز رو واسه رفتن ما آماده كرده بودند ببين فكرشون تا كجا ها و چه زمانهايي رسيده بوده خدايي
با تشكر
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
2010/05/16, 03:06 PM
(2010/05/16, 02:31 PM)Sina نوشته است: از همتون و ک جدي ؟ خوب بگو ديگه من ميخواستم همينجوري مجاني بفرستم اونوقت كارو كاسبي تو هم خراب ميشد . اين فيلمي كه سينا واسه فروش گذاشته از يه زاويه ديگه و با گزارش گري من هم وجود داره كه بصورت مزايده بفروش ميرسه قيمت پايه 150.000 تومان هست . شروع كنيد حامد خيلي مخلصيم :55:
مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
2010/05/16, 04:28 PM
نه حمید جان این فیلم با اون فیلم فرق داره
اینجا دیگه همه چی علنی مشخص هستش شما نبودی از مینی بوس پیدا شده بودیم و .................. ... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2
2010/05/16, 04:31 PM
راستی نازنین راست میگه .... اولا باید خدمتتون عرض کنم که شروع سلسله صفوی و همچنین شروع کار پدر بزرگ شما از تبریز بوده و کلا جد شماها همگی برمیگردین به تبریز و بالاخره نهایاتا تشکر میکنم از اسماعیل که این سلسله رو تاسیس کرد ......................
یادم رفت بگم که .............. آخ برم راننده رو اون کلاج و دنده رو .... یه راننده آروم ... ساکت و با مرام ... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2
2010/05/16, 06:44 PM
(2010/05/16, 10:28 AM)pariya نوشته است: از مجید هم به خاطر رعایت سکوت، ممنونم. البته فکر کنم نوبت حرف زدنشو به مریم داده بود تا خودش خسته نشه، آخه مجید کلی تو فکره بود، آخی ایشالله که به هم برسیدپریا یعنی من خیلی حرف زدم من که تازه کلی ساکت بودم سینا شاهده فقط موقع برگشتنی حرف زدم گفتم هوا تاریکه حرف بزنم که شناسایی نشم منم که دارم حرف میزنم
خدا یا کیفیت رو فدای کمیت نکن. کمتر خلق کن ولی آدم خلق کن!
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: |
3 مهمان |