2012/01/06, 07:12 PM
من برگشت خونه
جای همه دوستانی که نبودند سبزی خوردن، سبزی کوکو ،سبزی آش، اسفناج بورانی خونه دارو بچه دار ظرف و زنبیل و بردار بیار
خلاصه این دیدار هم مثل دیدار های گذشته بود
نه مثل دیدار های گذشته نبود مثل هیچ دیداری نبود
من اول از همه بگم :
اولین نفر من رسیدم
نه دروغ گو سگه
اولین نفر من نرسیدم من چندمین نفر رسیدم
اولین نفر یکی دیگه رسید اون من نبودم به خدا اینا منو اوردن من نمیخواستم بیام اصلا ما با اینا نبودیم ،شما اصلا خودت به ما نگاه کن ببین ما شکل این حرفها نیستیم به خدا آقا اشتباه شده
نه بزارید من توضیح بدم از اول ماجرا :
اول یه نفر زودتر از بقیه رسید بعدش دو سه نفر دیگه رسیدن نه نشد از اول
اول من چندم رسیدم بعد اونها اول رسیدن ،اهان حالا شد
بعد رفتیم یه محل مناسب با تدابیر بنده انتخاب کردیم برای جلوس کردن
تلفن من هی زنک میخورد من جواب نمیدادم بچه ها هی التماس میکردن تورو خدا تورو خدا جواب بده منم میگفتم که ابدا اصرار نکنید التماسم کنید جواب نمیدم
خلاصه القصه :
ما بودیم بیست سی نفر تنها اونا بودن دو سه نفر همراه ،زدیم به تیپ هم
خانومها یک طرف اقایان یک طرف دیگه یکو اونطرف وایسا دارم حرف میزنم با شما هستم با شما نه شما نه شما که دستت تو دماغته خجالت بکش برای شما صحبت میکنم
خوب کجا بودیم یادم رفت
کلاغه به خونش نرسید
بالا رفتیم دوغ بود قصه ما دروغ بود
پایین اومدیم ماست بود نبود برو یه سطل ماست بگیر بیا میخوایم شام بخوریم
بعد وسطی بازی کردیم
بازی ما انقدر جدی بود که مهسا مسدوم شد از ناحیه (شکم ،روده ،کبد ،کلیه ،صفرا،قلب،و.....) حالش خیلی بد بود همه گریه میکردن
منم خونسردی خودمو حفظ کردم ،یه نفس عمیق کشیدم و زنگ زدم 115 آمبولانس آمد مهسا را برد بیمارستان بعدش چون توی بیمارستان باید سکوت رو رعایت کرد، تا حال مهسا خوب نشه دیگه من هیچی نمیگم
الانم پشیمونم مثل هاپو
ادامه دارد ...
جای همه دوستانی که نبودند سبزی خوردن، سبزی کوکو ،سبزی آش، اسفناج بورانی خونه دارو بچه دار ظرف و زنبیل و بردار بیار
خلاصه این دیدار هم مثل دیدار های گذشته بود
نه مثل دیدار های گذشته نبود مثل هیچ دیداری نبود
من اول از همه بگم :
اولین نفر من رسیدم
نه دروغ گو سگه
اولین نفر من نرسیدم من چندمین نفر رسیدم
اولین نفر یکی دیگه رسید اون من نبودم به خدا اینا منو اوردن من نمیخواستم بیام اصلا ما با اینا نبودیم ،شما اصلا خودت به ما نگاه کن ببین ما شکل این حرفها نیستیم به خدا آقا اشتباه شده
نه بزارید من توضیح بدم از اول ماجرا :
اول یه نفر زودتر از بقیه رسید بعدش دو سه نفر دیگه رسیدن نه نشد از اول
اول من چندم رسیدم بعد اونها اول رسیدن ،اهان حالا شد
بعد رفتیم یه محل مناسب با تدابیر بنده انتخاب کردیم برای جلوس کردن
تلفن من هی زنک میخورد من جواب نمیدادم بچه ها هی التماس میکردن تورو خدا تورو خدا جواب بده منم میگفتم که ابدا اصرار نکنید التماسم کنید جواب نمیدم
خلاصه القصه :
ما بودیم بیست سی نفر تنها اونا بودن دو سه نفر همراه ،زدیم به تیپ هم
خانومها یک طرف اقایان یک طرف دیگه یکو اونطرف وایسا دارم حرف میزنم با شما هستم با شما نه شما نه شما که دستت تو دماغته خجالت بکش برای شما صحبت میکنم
خوب کجا بودیم یادم رفت
کلاغه به خونش نرسید
بالا رفتیم دوغ بود قصه ما دروغ بود
پایین اومدیم ماست بود نبود برو یه سطل ماست بگیر بیا میخوایم شام بخوریم
بعد وسطی بازی کردیم
بازی ما انقدر جدی بود که مهسا مسدوم شد از ناحیه (شکم ،روده ،کبد ،کلیه ،صفرا،قلب،و.....) حالش خیلی بد بود همه گریه میکردن
منم خونسردی خودمو حفظ کردم ،یه نفس عمیق کشیدم و زنگ زدم 115 آمبولانس آمد مهسا را برد بیمارستان بعدش چون توی بیمارستان باید سکوت رو رعایت کرد، تا حال مهسا خوب نشه دیگه من هیچی نمیگم
الانم پشیمونم مثل هاپو
ادامه دارد ...
خدایا حواست هست؟
صدای گریه ام از گلویی در میاید که تو از رگ به آن نزدیکتری
صدای گریه ام از گلویی در میاید که تو از رگ به آن نزدیکتری