2009/08/16, 06:43 PM
سلام به روی گل دوستان
حمیدجان من که گفتم از 3هفته پیش بلیط رفت و برگشت رو گرفتم تا چشمام به دیدن شما روشن �و روشن تر بشه.
البته من با کمی دلتنگی باید عرض کنم با این جا زدن های دوستان احتمالا تعداد ما در دیدار بین 5 تا 8 نفر بیشتر نباشه،هر چند حضور شیرزنانی مثل خاتون و شهرزاد عزیز در دیدار،ذهنیت آدم رو نسبت به اجتماعی بودن خانومهای ایرانی و برابری اونا �با مردها تقویت می کنه،ولی ما از دوستان ام اسی خیلی بیشتر از اینا �انتظار داشتیم! و البته ما تا آخرین لحظه منتظر فرشته خواهیم بود چون توی مسافرت هست و احتمال حضورش قوی.
رستم پهلوان ایران زمانی در منطقه سمنگان حضور پیدا می کنه و تهمینه دختر حاکم سمنگان،که متوجه حضور او می شه با نقشه ای او رو به خانه شاه سمنگان می کشونه و شاه هم با کمال افتخار از او پذیرایی میکنه که در پایان هم تهمینه رو به عقد رستم در میاره،رستم بعد از ازدواج به دلیل موقعیت ویژه ای که داشت نمی تونست اونجا بمونه و در شرف ترک اونجا، زیوری قیمتی به تهمینه میده و گفت اگر فرزندم پسر به دنیا اومد اونرو به بازوش ببند،و اگه دختر بود به گیسوش.
فرزندی که از این ازدواج متولد می شه نامش سهراب بود که شبیه پدرش بود در نیرومندی،بعد از بزرگ شدن قصد ایران می کنه که بیاد و پدرش رو ببینه،که هنگام رسیدن به مرز با پهلوانی رشید مواجه میشه که نمی ذاره سهراب از مرز رد بشه،بعد از درگیری و نبردی مفصل بالاخره سهراب با ضربه ای حریف رو از اسب به زمین انداخت،که با افتادن او از اسب و افتادن کلاه خود از سر پهلوان،گیسوان او
از زیر کلاه بر روی شانه هاش می افته.........سهراب که متوجه میشه این پهلوان(گردآفرید) یک زن ایرانی بوده
هاج و واج می مونه! و میگه اگر ایرانیها زنانشون اینطوری می جنگند پس مرداشون چطوری خواهند بود؟
حمیدجان من که گفتم از 3هفته پیش بلیط رفت و برگشت رو گرفتم تا چشمام به دیدن شما روشن �و روشن تر بشه.
البته من با کمی دلتنگی باید عرض کنم با این جا زدن های دوستان احتمالا تعداد ما در دیدار بین 5 تا 8 نفر بیشتر نباشه،هر چند حضور شیرزنانی مثل خاتون و شهرزاد عزیز در دیدار،ذهنیت آدم رو نسبت به اجتماعی بودن خانومهای ایرانی و برابری اونا �با مردها تقویت می کنه،ولی ما از دوستان ام اسی خیلی بیشتر از اینا �انتظار داشتیم! و البته ما تا آخرین لحظه منتظر فرشته خواهیم بود چون توی مسافرت هست و احتمال حضورش قوی.
رستم پهلوان ایران زمانی در منطقه سمنگان حضور پیدا می کنه و تهمینه دختر حاکم سمنگان،که متوجه حضور او می شه با نقشه ای او رو به خانه شاه سمنگان می کشونه و شاه هم با کمال افتخار از او پذیرایی میکنه که در پایان هم تهمینه رو به عقد رستم در میاره،رستم بعد از ازدواج به دلیل موقعیت ویژه ای که داشت نمی تونست اونجا بمونه و در شرف ترک اونجا، زیوری قیمتی به تهمینه میده و گفت اگر فرزندم پسر به دنیا اومد اونرو به بازوش ببند،و اگه دختر بود به گیسوش.
فرزندی که از این ازدواج متولد می شه نامش سهراب بود که شبیه پدرش بود در نیرومندی،بعد از بزرگ شدن قصد ایران می کنه که بیاد و پدرش رو ببینه،که هنگام رسیدن به مرز با پهلوانی رشید مواجه میشه که نمی ذاره سهراب از مرز رد بشه،بعد از درگیری و نبردی مفصل بالاخره سهراب با ضربه ای حریف رو از اسب به زمین انداخت،که با افتادن او از اسب و افتادن کلاه خود از سر پهلوان،گیسوان او
از زیر کلاه بر روی شانه هاش می افته.........سهراب که متوجه میشه این پهلوان(گردآفرید) یک زن ایرانی بوده
هاج و واج می مونه! و میگه اگر ایرانیها زنانشون اینطوری می جنگند پس مرداشون چطوری خواهند بود؟