2015/12/27, 08:51 AM
(2015/12/27, 12:34 AM)hadisss نوشته است: این مشکل هممونهسلام.
یه کم از بیماریمون که میگذره انگار بهمون بی تفاوت میشن
انگار خسته مونن
انگار زیادی هستیم
انگار .....
من یکی که اگه بخوام از ام اس درد دل بنویسم باید طومار بنویسم
اولای ام اسم خیلی خوب بود
همه نگرانم بودن هوامو داشتن و ....
دیدین تو این حالت آدم حس خوبی داره
الان جوری شدم که شوهرخواهرم برمیگرده بهم میگه تو هیچیت نیست اینا همش الکیه
یا مثلا در مورد ام اس با خانواده حرفم میشه و دعوا و قهر و ....
قبول کردم گاهی مقصر خودمم
تو همچین شرایطی میگم حدیث لابد تو انتظاراتت زیادیه
روزی که مامانم فوت شد سال اول برام مثل یه کابوس گذشت
دقیقا شیش ماه بعد از تشخیص ام اسم بود
توی بدترین شرایط روحیم این اتفاق برام افتاد
خودمو تنهای تنها دیدم
ولی کم کم یاد گرفتم آدم باید تنهایی گلیم خودشو از آب بکشه بیرون
دیدم حالا زودتر از اون زمانی که باید، بزرگ شد
باور کنید این مشکلاته کمرنگ شدن مریضی توی خونه خیلیامون هست
بگو مگو و ... مخصوصا برا ماها شاید بیشتر از یه زندگی عادی پیش بیاد
گاهی خدا خدا میکنم یکی از خونواده م حالمو بپرسه
بگه چه خبر از ام اس ت؟
اونوقته که چشام برق میزنه و شرو میکنم به صحبت
مدتهاست یاد گرفتم حضورشون برام مهم باشه
یاد گرفتم منم اونا رو درک کنم
یاد گرفتم انتظاراتمو بیارم پایین
یاد گرفتم روی پای خودم وایسم
هر انسانی مشکلات خاص خودشو داره و گرفتار زندگی خودشه
گاهی باید یاد بگیریم که همین حضور افراد در زندگیمون مهم ترین اصله
منم خیلی دلم پره
ولی سعی کردم به خودم تکیه کنم
انصافا خانواده هم کم نمیزارن طفلکا
من خیلی عصبی و بدخلقم توی خونه
باهام راه میان
تحملم میکنم
خلاصه لپ کلامم اینه اگه در مورد ام اس بگو مگویی توی خونه هاتون میشه به دل نگیرید
بگذرید
اونا از ما خسته ترن
حرفام طومارم شد آخرش
امگه چیزیت هست؟مگ ام اس چیزیه؟اونا میخان دلداریت بدن!اما تو چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟تو ک ام اسو میشناسی!هیچی نیست!کم محلیت یا بی اعتنا نشدن ولی مجبورن جلوت اروم باشن!!!!فکرش نکن
Hich vaght donbal ziba tarin star nabashim
Donbal on star bashim k kenaresh zibatarin va roshan tarin bashim
Donbal on star bashim k kenaresh zibatarin va roshan tarin bashim