(2015/12/25, 12:18 AM)مُنا_منتظر المهدی نوشته است: وای چقدر درددل..درد دلایی ک فقط خودمون میفهمیم...چون از جنس همیم
منم تو این مدت خیلی دلم شکسته...نزدیک ۲ساله ک درگیر بیماریمم...
بیماریمو هیچکی نمیدونه جز افراد نزدیک زندگیم.
نمیخوامم بفهمن.من خودم یادم میره ک ام اس دارم.نمیخوام ک بقیه یادم بیارن.
یادمه یه بار سینووکس تزریق کرده بودم.قبل خواب با داداشم بحثم شده بود.روی تخت از سر دردو بدن درد ب خودم میپیچیدم.مامانمو صدا کردم گفتم برام مسکن بیاره ک داداشم گف این فیلمشه هیچیشم نیس ادا درد میاره ک دلمون بسوزه.اون لحظه خدا میدونه ک چی کشیدم.چقدر دلم شکست.داداشم ک اونقدر دوستم داره و هوامو داره تو عصبانیت اونجوری گف چ برسه بقیه.تو دلم گفتم خدایا چرا من؟؟چرا منو اینجوری امتحان کردی؟؟منی ک میمردمم آمپول نمیزدم الان هفته ای یه بار دارم آمپول میزنم..آمپول اونم با اون همه دردای بعدش
بعد اون قضیه چند وقت بعدش ک تزریق کردم یه تب و لرز و بدن درد عجیبی گرفتم...مردم و زنده شدم.تب و لرزی ک با ۴ تا پتو گرمم نمیکرد.اون صحنه با اون حالم فقط تو دلم گفتم داداش ببین بازم فیلممه یا نه...طفلی مامانم...از ترس اون شب هروقت تزریق میکنم تند تند میاد تو اتاقم..هی میگه خوبی ؟؟استامینفون خوردی...
همین الانش ک دارم مینویسم اشک تو چشمامه...ما ام اسیا خودمون فقط همو درک میکنیم...اعتماد ب نفسم زیاده ولی تو خودم میشکنم گاهی...ما هم دل داریم دیگه
خدایا بهمون توان بده ...صبر بده...ظرفیت بده..
فقط ازت میخوایم ما رو محتاج کَسی نکنی
سلام دویت عزیز من یک ماه دیگ میشه یک سال!برامم هم خیلی سخت بودچون تو15سالگی کمرم عمل کردم والانم با ام اس درگیرم
فقط هم خانواده ام میدونن!داداشات ی حرف زده خب اونک واقعا جای تو نیست پس ناراحت نباش!این ی زندگی جدید هست!
فقط نا امید نباش
یاعلی
(2015/07/02, 07:24 PM)majid1 نوشته است: از وقتی ام اس گرفتم قادر به انجام دادن کار قبلیم نیستم چون قدرت و تعادلم خیلی کم شده.روم نمیشه زیاد راه برم.
ینی میشه باز به روزهای قبل از ام اس برگردم.
اخه چرا نشه!من خودمم گاهی تعادلم از دست میدم!اما من دیگ ترسی ندارم!فقط میترسم بدتر شم و قول ب کسی ک دوسش دارم دادم زیرش بزنم! فکر و خیال بدترت میکنه
سلام
خیلی ماهم دوران سختی گذروندیم
شب هایی سخت روزهای سخت
ی چیزش خوبه هر چ بگم شماها درک می کنید!ولی گاهی خیلی میترسم
بخدا خسته شدم لبخند بزنم وفتی میترسم وقتی میخورم زمین وقتی پام خاب میره
...........حالام تعادلم.....
دکتر میگه خفیفه و دوتا حمله کوچیک داشتم یکبار صورتم و بار دوم فقط دوتا انگشتم
دکتر میگه دوتا پلاک هام پاک شده و دوتاش کوچیک .........اما حمله دومی خرابش کرده .....
واس خودم نمیترسم واس مامانم و بابام و ......
سلام
خیلی ماهم دوران سختی گذروندیم
شب هایی سخت روزهای سخت
ی چیزش خوبه هر چ بگم شماها درک می کنید!ولی گاهی خیلی میترسم
بخدا خسته شدم لبخند بزنم وفتی میترسم وقتی میخورم زمین وقتی پام خاب میره
...........حالام تعادلم.....
دکتر میگه خفیفه و دوتا حمله کوچیک داشتم یکبار صورتم و بار دوم فقط دوتا انگشتم
دکتر میگه دوتا پلاک هام پاک شده و دوتاش کوچیک .........اما حمله دومی خرابش کرده .....
واس خودم نمیترسم واس مامانم و بابام و ......
Hich vaght donbal ziba tarin star nabashim
Donbal on star bashim k kenaresh zibatarin va roshan tarin bashim
Donbal on star bashim k kenaresh zibatarin va roshan tarin bashim