2010/10/17, 02:06 PM
آخ آخ آخ امان از اين ترس. از آينده، از تنهايي، از بي كسي، از ناتواني در انجام امور شخصي و از ... بي خيال پسرم نقد رو بچسب كي مرده كي زنده از چي مي ترسي بيا تا خودم يادت بدم كه شجاعت چيه اگه بدوني من چه آدم ترسو و الكي هارت و پورتي هستم من بعضي وقتها از سايه خودم هم مي ترسم. ولي دوست خوبم دلم مي خواد اينجا براي تو و هر كس كه دلش مي خواد بنويسم كه بايد بگذاريم زندگي آرام حركت خودشو بكنه نگذاريم هم، همونطوري كه خودش مي خواد بعضي وقتها حركت مي كنه پس بهتره آرام بود. يه شبي مامان من سال 81 سكته قلبي كرد. در واقع يكبار تو دستاي من رفت و برگشت وقتي همه حواسمون به مامانم بود تا جايي كه من مانتو مشكي مجلسي نداشتم روزي كه مامان داشت مي رفت اطاق عمل (مامانم مشكلات زيادي داشت قند چربي و...) روز قبلش من رفتم و يه مانتو مشكي مجلسي خريدم كه اگه خداي نكرده اتفاقي افتاد مانتو داشته باشم اما سر سوزني فكر نمي كردم كه اون مانتو رو در كمتر از سه ماه در مراسم ختم بابام بپوشم. پس دوستم نترس بهتره آدم خودش رو براي چيزهاي خوب آماده كنه.
وقتی تنها شدی تنها تر از تمام غریبان روزگار
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش