2013/12/28, 07:15 PM
لیلی جون واقعاً ناراحت شدم! انشاءالله که روحشون شاد باشه
پدر واقعاً یه نعمت بزرگه؛ بابام رو خیلی دوست دارم.
زمانی که تازه برای من تشخیص ام اس داده بودند واقعاً بابای من ناراحت بودند. البته جلوی من اصلاً ناراحتیشون رو بروز نمیدادند ولی بالاخره من میفهمیدم
بعدها از مامانم شنیدم که اون روزها هردوشون شب تا صبح تو فکر من بودند و بابام برای من اشک می ریختند! خود من که دیگه هیچی!!! شب تا صبح بیدار بودم و نقشه خودکشی میکشیدم! خدا منو ببخشه...
ولی کم کم همه با موضوع کنار اومدند و الآن خدا رو شکر یه زندگی آروم دارم
پدر واقعاً یه نعمت بزرگه؛ بابام رو خیلی دوست دارم.
زمانی که تازه برای من تشخیص ام اس داده بودند واقعاً بابای من ناراحت بودند. البته جلوی من اصلاً ناراحتیشون رو بروز نمیدادند ولی بالاخره من میفهمیدم
بعدها از مامانم شنیدم که اون روزها هردوشون شب تا صبح تو فکر من بودند و بابام برای من اشک می ریختند! خود من که دیگه هیچی!!! شب تا صبح بیدار بودم و نقشه خودکشی میکشیدم! خدا منو ببخشه...
ولی کم کم همه با موضوع کنار اومدند و الآن خدا رو شکر یه زندگی آروم دارم
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز !؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم