من :دلم گرفته...
مدتیه حس میکنم پیدا کردن یه نفر که بتونم درد دلم رو بگم کار سختیه!!!!
تو:گوش میدم...
من:فکر میکنم دارم خواب میبینم حدودا 6 ماه و 2 هفته گذشته.چرا من بیدار نمیشم؟ممکنه خواب باشه؟
تو:هر چیزی ممکنه!
من:اگه خواب باشه و بیدار بشم میگم خداجون ممنونتم.کمکم کن بتونم جبران کنم.
دلم میخواد بیدار شم و ببینم که ام اس ندارم نه فقط من ...همه ی اونایی که این کلمه ذهن و زندگیشون رو پر کرده و برچسب بیمار دارن.
میدونی...دلم میخواد زمان رو برگردونم.
تو:اگه بشه برمیگردی به کی؟
من:اون زمانی که دکتر گفت مولتیپل اسکلروزیس و من گفتم خب خدا رو شکر هر چی هست چیز بدی نیست...
من:نه اون موقع دیره
اون زمانی که MRI دادم و مغزم لایه لایه اسکن میشد...کاش میشد اون لکه های سفید رو پاک کرد...
من:نه اون موقع هم دیره
.
.
.
اون زمان که داشتن تقدیر مینوشتن کاش یکی بود میگفت دست نگه دارین ...
تو:میدونم سخته هر چیزی بگم واست تکراریه.
من:دیدی گفتم پیدا کردن یه نفر واسه درددل سخته!!
تو:به تقدیر اعتقاد داری ولی شاکی هستی.خب این دوتا کنار هم جمع نمیشن
صبر داشته باش...شاید همونطور که گفتی یه روز بیدار شدی.
من:آره هر چیزی ممکنه
ولی بازم میگم....................دلم گرفته!