2014/04/29, 07:36 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/04/29, 07:52 AM، توسط همسر یک قهرمان.)
همسر من به قدری حس خستگی داره که واقعاً تعجب مبکنم شبها کلی التماسش میکنم مسواک بزنه یا بره حمام هی میگه 5دقیقه دیگه بعد هم انجام نمیده میگه خستگی نمیذاره حتی یک لیوان آب دستم نگه دارم
چند وقت پیشا رفت کلاس کنگ فو، البته قبل از مریضیش میرفت ولی باز شروع کرد، نتیجه اش این شد که وقتی میامد خانه جای اینکه سرحال باشه خسته تر بود و حسی شبیه تهوع داشت، بعد از یکماه به ناچار ول کرد
جمعه داشت بهم کمک میکرد رو فرشی پهن کنیم چنان نفس نفس میزد و عرق میریخت که من از تعجب شاخ درآورده بودم چون همیشه خودم تنهایی اینکار رو میکردم
موقع بیرون رفتن هم انقدر آروم حاضر میشه که روانی میشم هی خودخوری میکنم
کپسول ول من و کارنیتین هم میخوره ولی تغییر فاحشی حس نکردم
به قول دکتر صحرائیان باور این خستگی برای ما خیلی سخته
چند وقت پیشا رفت کلاس کنگ فو، البته قبل از مریضیش میرفت ولی باز شروع کرد، نتیجه اش این شد که وقتی میامد خانه جای اینکه سرحال باشه خسته تر بود و حسی شبیه تهوع داشت، بعد از یکماه به ناچار ول کرد
جمعه داشت بهم کمک میکرد رو فرشی پهن کنیم چنان نفس نفس میزد و عرق میریخت که من از تعجب شاخ درآورده بودم چون همیشه خودم تنهایی اینکار رو میکردم
موقع بیرون رفتن هم انقدر آروم حاضر میشه که روانی میشم هی خودخوری میکنم
کپسول ول من و کارنیتین هم میخوره ولی تغییر فاحشی حس نکردم
به قول دکتر صحرائیان باور این خستگی برای ما خیلی سخته
هرکه را دیدم از مجنون و عشقش قصه گفت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت
کاش میگفتند در این ره، چه بر لیلا گذشت