ارسالها: 514
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Nov 2012
تشکر های اهدا شده: 833
تشکر های دریافت شده :2024 بار در 653 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : ***فرشته جون***
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ماب
محل سکونت : اصفهان
مدتی بود که تنگی نفس داشتم. دیروز رفته بودم مطب یه فوق تخصص آسم و آلرژی, بهش گفتم من ام اس دارم و رسیژن مصرف میکنم؛ داخل بروشورش هم نوشته از عوارضش تنگی نفس هست. دکتره به محض اینکه اسم ام اس رو شنید یه خنده همراه با ترحم روی لبش نشست, لپ من رو کشید و با تعجب گفت: الی تو ام اس داری!؟ و اصلاً کاری به تنگی نفس من نداشت و همش درباره ام اس از من میپرسید؛ گفت چی شد که برات تشخیص ام اس دادند؟ گفتم خودم تشخیص دادم!!! به من گفت تو چرا با این هوش بالا نرفتی پزشکی بخونی!؟
خلاصه... آخرش هم شماره موبایل منو ازم گرفت؛ گویا خیلی براش جالب بودم
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز !؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم
ارسالها: 562
موضوعها: 15
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 8772
تشکر های دریافت شده :11929 بار در 2632 پست
سال تشخيص بيماري : 1381
دكتر معالج : صحراییان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران - يوسف آباد
2014/02/28, 10:47 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/02/28, 10:48 AM، توسط ehsan 10054.)
یه روز وسط خیابان خسته شدم نشستم
رو واکرم یه پیر مرد اومد کمکم کرد تا خونه ر فتم
تو دلم گفتم چراااااااا خدا
...
تشکر شده توسط : | سمیرا , موناامیدوار , maryam.N , مریییم , FBF , سمیرا67 , peli , arezooo82 , آرزو , paeazan , sina25 , ساسان , glassheart , khatereh:) |
|
ارسالها: 281
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jan 2014
تشکر های اهدا شده: 3519
تشکر های دریافت شده :6831 بار در 2229 پست
سال تشخيص بيماري : 87
دكتر معالج : اقای خانعلی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
از ام اس خاطره زیاد دارم...همین که هروز باهاش از خواب بیدار میشم...
کاش اطرافیانم میدونستن که کوچکترین کارا انجامش واسه من سخته...کاش
تشکر شده توسط : | maryam.N , ehsan 10054 , سمیرا , FBF , سمیرا67 , peli , minoshka , arezooo82 , برگ 7 , آرزو , paeazan , khatereh:) , مینا غلام نژاد |
|
ارسالها: 108
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2013
تشکر های اهدا شده: 2373
تشکر های دریافت شده :1504 بار در 512 پست
سال تشخيص بيماري : بهمن 91
دكتر معالج : دکتر اصغر شریفی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
تلخه یادآوری خاطرات روزهایی که خیال میکردم بهترین آینده ها رو در پی دارن اما تنها حسرت تلخی شد که رو دلم موند اما با همه ی این ها از ام اس ممنونم، سخته اما...
اولین روز گزگز پاهامو و وحشت و حال بدمو هیچوقت یادم نمیره، خیلی برام گرون تموم شد اما لابد مصلحتم در این بوده پس شکایتی ندارم اما دلم میخواست تقدیر جور دیگه ای رقم میخورد
خدای درهای باز، خدای درهای بسته، ما را از این آستانه بگذران.
ارسالها: 23
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2013
تشکر های اهدا شده: 183
تشکر های دریافت شده :295 بار در 60 پست
سال تشخيص بيماري : 1379
دكتر معالج : خانم دکتر ابوالفضلی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : مازندران
اللهم صل علی محمد و ال محمدوعجل فرجهم ............
ارسالها: 13
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2014
تشکر های اهدا شده: 0
تشکر های دریافت شده :138 بار در 32 پست
سال تشخيص بيماري : 1388
دكتر معالج : دكتر صحرائيان
داروي مورد استفاده : آزارام
محل سکونت :
یک ماه پیش در خیابون خوردم زمین همه دور من جمع شده بودن بهشون گفتم که من ام اس دارم و نمیتونم خودم بلند بشم چند نفر کمک کردن تا من بلند بشم خیلی خجالت کشیدم وقتی رسیدم خونه رفتم توی اتاقم و تا میتونستم گریه گردم و از خدا میپرسیدم که چرا؟؟؟ خودت خوب میدونی که این حق من نبوده حالا از بیرون رفتن میترسم
ارسالها: 1,078
موضوعها: 9
تاریخ عضویت: Jun 2013
تشکر های اهدا شده: 28928
تشکر های دریافت شده :27311 بار در 6119 پست
سال تشخيص بيماري : 1391
دكتر معالج : دکتر کمال باستانی
داروي مورد استفاده : فینگولید - داروسازی اسوه
محل سکونت : بهبهان
7 بهمن 91 بود
من و دوستم مطب دکتر و MRI توی دستم
دکتر دید و سکوت کرد
گفت آماده شو ازت نوار عصب چشم بگیرم
بعد از جواب نوار بازم سکوت کرد
و شرو کرد به نوشتن یه دو تا معرفی نامه
نگاش کردمو گفتم دکتر ام اسه؟
گفت آره اما شبیه ام اس شاید. دویک! گفت مشکوکی
توی دفترچه م یه چیزی نوشت گفت اینو از داروخانه بگیر و بخور و این معرفی نامه ها رو هم ببر دکترایی که معرفی کردم
با بغض از مطلب زدیم بیرون
دوستم گفت واییی حدیث داروها ام اس خیلی گرونن ها و الان بریم داروخانه؟
گفتم آره بریم. حالا جیبمم تقریبا خالی ولی گفتم بریم بپرسیم
متصدی داروخانه دارو رو گذاشت روی میز و صدام کرد
رفتم گفتم چقدر میشه؟ گفت دو تومن!
گفتیم ملیون؟
خندید و گفت دوهزار تومن، دو هزار تا تک تومنی
خنده مون گرفت و بهش گفتیم دارو ام اس هستنا
گفت نه قرص عادی هستن برا گز گز و ایناس
قرص گاباپنتین بود
اونوقتا گاباپنتین و این چیزا رو نمی شناختم و ما فکر کردیم دکتره برام دارو ام اس تجویز کرده
خلاصه کلی خندیدیم بعدش
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
تشکر شده توسط : | آرزو , nahid , FBF , محبوب64 , paeazan , Kamyar , peli , omid_nejad , sina gt , مینا غلام نژاد , minoshka |
|
ارسالها: 146
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Mar 2013
تشکر های اهدا شده: 5224
تشکر های دریافت شده :6869 بار در 1929 پست
سال تشخيص بيماري : آخرای اسفند91
دكتر معالج : دکتر قلیانچی
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ماب
محل سکونت : غرب مازندران
چند سال پیش یه شب طوری دستم خارش گرفت ازخواب پریدم فکرشم عذاب آوره,یادش بخیر وقت امتحانات آخر ترم بودخودکارنمی تونستم تودستم نگه دارم, فقط دعا میکردم که خدا این تحملو بهم بده که تاآخر امتحانام حداقل خودکار تودستم بمونه,خدارو شکر امتحانام تموم شد,
یکی از دوستان میگفت حتما قراره با کامیون پول بیاد دستت
بعد دوسه هفته هم دستم خارشش کم شد,البته هنوز هرازگاهی میخاره
چند سال بعد فهمیدم msدارم,فک کنم که اون خارش حمله بود
البت هنوز منتظر هستم کامیون بیاد
خدا مرا مورد لطفش قرارداده...
ارسالها: 982
موضوعها: 23
تاریخ عضویت: Aug 2013
تشکر های اهدا شده: 14810
تشکر های دریافت شده :15238 بار در 3330 پست
سال تشخيص بيماري : 1391
دكتر معالج : دکتر فرشته اشتری
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ماب
محل سکونت : تهران
2014/05/10, 06:18 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/05/10, 06:19 PM، توسط glassheart.)
امروز یکی از دوستام فهمید ام اس دارم دوست نداشتم تا تو اون دبیرستان درس میخونم کسی بفهمه نه اینکه از فهمیدن دیگران از بیماریم بترسما نه اتفاقا میخواستم بعد از کنکورم به چند تا از دوستام که جنبه دارن بگم تا حداقل نطر چند نفرم که شده راجع به ام اس و ام اسی ها عوص کنم نمیدونم الان باید چجوری کمکش کنم چون میدونم کلی سوال داره که روش نمیشه بپرسه (شاید جای این حرف اینجا نباشه)
باید کاری کنی، آروم بگیرم
ارسالها: 13
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Apr 2014
تشکر های اهدا شده: 33
تشکر های دریافت شده :31 بار در 10 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر محمدعلی صحراییان
داروي مورد استفاده : آونکس - Biogen
محل سکونت : تهران
18 سالم بود، آخرای اسفند، نزدیکای عید و البته نزدیکای کنکور!
اصلا حال و حوصله ی درس خوندن و هیچ کار دیگه ای رو نداشتم.
یه هفته بود دست و پام گز گز میکرد، مامانم میگفت از بس هیچی نمیخوری ضعیف شدی!!!
تا این که یه رو صبح دیدم همه چیو 2تا میبینم!!! ما هم بی خبر از همه جا زرت و زرت میرفتیم "متخصص" چشم. اونام که بی خبرتر از ما میگفتن هی درس خوندی چشمت اینطوری شده!!!
چهارمین "متخصص!" گفت 6 ماه دیگه اگه خوب نشدی باید جراحی بشی!!!! اینو که گفت همونجا گریه ام گرفت! استرس کنکور یه طرف این مشکلی که انگار حالا حالاها خوب نمیشه هم یه طرف...
خدایا من سرمو کجا باید میکوبیدم؟؟؟ آخه پزشک عزیز، تخصصت تو حلقم، اگه نمیفهمی چیه، چرا الکی یه آدم مریضو اینطوری سکته میدی؟
هیچی دیگه بعد یه هفته بالاخره یکیشون گفت باید برم مغز و اعصاب، اینو که گفت کلی خیالم راحت شد. آخه نمیدونید من چقد استرس داشتم فک میکردم یه بیماری ناشناخته ای دارم! که هیچ وقتم نمیخواد خوب بشه انگار...!
هیچی دیگه سال داشت تموم میشد که رفتم بیمارستان و اردیبهشت سال بعدش خوب شدم و آخرشم کنکورمو افتضاح دادم. آخرم موند واسه سال بعدش و من هم شدم پشت کنکوری...
خدا رو شکر الان دیگه همه چی آرومه و منم چقد خوشحالم ولی هروقت یاد اون موقعا میفتم، بی دلیل خنده ام میگیره...
از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را...
|