•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11(current)
  • 12
  • 13
  • 14
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امیتازات : 3.4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خاطرات من و ام اس
مدتی بود که تنگی نفس داشتم. دیروز رفته بودم مطب یه فوق تخصص آسم و آلرژی, بهش گفتم من ام اس دارم و رسیژن مصرف میکنم؛ داخل بروشورش هم نوشته از عوارضش تنگی نفس هست. دکتره به محض اینکه اسم ام اس رو شنید یه خنده همراه با ترحم روی لبش نشست, لپ من رو کشید و با تعجب گفت: الی تو ام اس داری!؟ و اصلاً کاری به تنگی نفس من نداشت و همش درباره ام اس از من میپرسید؛ گفت چی شد که برات تشخیص ام اس دادند؟ گفتم خودم تشخیص دادم!!! به من گفت تو چرا با این هوش بالا نرفتی پزشکی بخونی!؟smiling
خلاصه... آخرش هم شماره موبایل منو ازم گرفت؛ گویا خیلی براش جالب بودمwink2
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز !؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنمsmiling
 تشکر شده توسط : ehsan 10054 , سمیرا , maryam.N , FBF , سمیرا67 , peli , آرزو , glassheart
یه روز وسط خیابان خسته شدم نشستم
رو واکرم یه پیر مرد اومد کمکم کرد تا خونه ر فتم
تو دلم گفتم چراااااااا خدا
...
 تشکر شده توسط : سمیرا , موناامیدوار , maryam.N , مریییم , FBF , سمیرا67 , peli , arezooo82 , آرزو , paeazan , sina25 , ساسان , glassheart , khatereh:)
از ام اس خاطره زیاد دارم...همین که هروز باهاش از خواب بیدار میشم...
کاش اطرافیانم میدونستن که کوچکترین کارا انجامش واسه من سخته...کاش
چون میگذرد غمی نیست
 تشکر شده توسط : maryam.N , ehsan 10054 , سمیرا , FBF , سمیرا67 , peli , minoshka , arezooo82 , برگ 7 , آرزو , paeazan , khatereh:) , مینا غلام نژاد
تلخه یادآوری خاطرات روزهایی که خیال میکردم بهترین آینده ها رو در پی دارن اما تنها حسرت تلخی شد که رو دلم موندsad2sad2sad2 اما با همه ی این ها از ام اس ممنونم، سخته اما...
اولین روز گزگز پاهامو و وحشت و حال بدمو هیچوقت یادم نمیره، خیلی برام گرون تموم شد اما لابد مصلحتم در این بوده پس شکایتی ندارم اما دلم میخواست تقدیر جور دیگه ای رقم میخوردsad2
خدای درهای باز، خدای درهای بسته، ما را از این آستانه بگذران.
 تشکر شده توسط : مریم۷۲ , FBF , سمیرا67 , peli , minoshka , موناامیدوار , آرزو , paeazan
تا دلتون بخاد خاطره دارم ولی نمیدونم از کدومش بگمconfused2confused2confused2
چند سال پیش وقتی دانشجو بودم سر کلاس یکی از اساتید حس کردم ممکنه در مورد ضعف پا و پرش عضلاتم بتونه بهم کمک کنه اخه استادم متخصص مغز و اعصاب بود angry2angry2angry2angry2angry2
اسمش و نمیگم چون همتون میشناسیدشangry2angry2angry2angry2angry2angry2angry2angry2angry2angry2angry2angry2
دقتی رفتم مطبش تا بهش گفتم ام اس دارم طوری برخورد کرد انگار یه ادم کاملا نا اشنا با ام اسهangry2
چون من و تو دانشگاه میشناخت کاملا و دانشجوش بودم
کلی غصه خوردم که ای کاش پیشش نمیرفتم
نه تنها کمکم نکرد بلکه.................................
اللهم صل علی محمد و ال محمدوعجل فرجهمHeart ............
 تشکر شده توسط : minoshka , سمیرا , موناامیدوار , آرزو , FBF , محبوب64 , paeazan , glassheart , khatereh:)
یک ماه پیش در خیابون خوردم زمین همه دور من جمع شده بودن بهشون گفتم که من ام اس دارم و نمیتونم خودم بلند بشم چند نفر کمک کردن تا من بلند بشم خیلی خجالت کشیدم وقتی رسیدم خونه رفتم توی اتاقم و تا میتونستم گریه گردم و از خدا میپرسیدم که چرا؟؟؟ خودت خوب میدونی که این حق من نبوده حالا از بیرون رفتن میترسم
 تشکر شده توسط : minoshka , موناامیدوار , peli , آرزو , nahid , FBF , محبوب64 , paeazan , مینا غلام نژاد
7 بهمن 91 بود
من و دوستم مطب دکتر و MRI توی دستم
دکتر دید و سکوت کرد
گفت آماده شو ازت نوار عصب چشم بگیرم
بعد از جواب نوار بازم سکوت کرد
و شرو کرد به نوشتن یه دو تا معرفی نامه
نگاش کردمو گفتم دکتر ام اسه؟
گفت آره اما شبیه ام اس شاید. دویک! گفت مشکوکی
توی دفترچه م یه چیزی نوشت گفت اینو از داروخانه بگیر و بخور و این معرفی نامه ها رو هم ببر دکترایی که معرفی کردم
با بغض از مطلب زدیم بیرون
دوستم گفت واییی حدیث داروها ام اس خیلی گرونن ها و الان بریم داروخانه؟
گفتم آره بریم. حالا جیبمم تقریبا خالی ولی گفتم بریم بپرسیم
متصدی داروخانه دارو رو گذاشت روی میز و صدام کرد
رفتم گفتم چقدر میشه؟ گفت دو تومن!
گفتیم ملیون؟ sad2
خندید و گفت دوهزار تومن، دو هزار تا تک تومنی laughing3
خنده مون گرفت و بهش گفتیم دارو ام اس هستنا icon_cry
گفت نه قرص عادی هستن برا گز گز و ایناس
قرص گاباپنتین بود
اونوقتا گاباپنتین و این چیزا رو نمی شناختم و ما فکر کردیم دکتره برام دارو ام اس تجویز کرده
خلاصه کلی خندیدیم بعدش laughing3
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
 تشکر شده توسط : آرزو , nahid , FBF , محبوب64 , paeazan , Kamyar , peli , omid_nejad , sina gt , مینا غلام نژاد , minoshka
چند سال پیش یه شب طوری دستم خارش گرفت ازخواب پریدم فکرشم عذاب آوره,یادش بخیر وقت امتحانات آخر ترم بودخودکارنمی تونستم تودستم نگه دارم, فقط دعا میکردم که خدا این تحملو بهم بده که تاآخر امتحانام حداقل خودکار تودستم بمونه,خدارو شکر امتحانام تموم شد,
یکی از دوستان میگفت حتما قراره با کامیون پول بیاد دستت:60::60:
بعد دوسه هفته هم دستم خارشش کم شد,البته هنوز هرازگاهی میخاره
چند سال بعد فهمیدم msدارم,فک کنم که اون خارش حمله بود

البت هنوز منتظر هستم کامیون بیاد evilgrin0039.gif
خدا مرا مورد لطفش قرارداده...
 تشکر شده توسط : omid_nejad , عسل راد , مریم۷۲ , shaytoon , محبوب64 , glassheart , nahid , minoshka
امروز یکی از دوستام فهمید ام اس دارم confusedدوست نداشتم تا تو اون دبیرستان درس میخونم کسی بفهمه نه اینکه از فهمیدن دیگران از بیماریم بترسما نه اتفاقا میخواستم بعد از کنکورم به چند تا از دوستام که جنبه دارن بگم تا حداقل نطر چند نفرم که شده راجع به ام اس و ام اسی ها عوص کنم نمیدونم الان باید چجوری کمکش کنم چون میدونم کلی سوال داره که روش نمیشه بپرسهSadSadSad (شاید جای این حرف اینجا نباشه)
باید کاری کنی، آروم بگیرم Blush
 تشکر شده توسط : hadisss , nahid , minoshka
18 سالم بود، آخرای اسفند، نزدیکای عید و البته نزدیکای کنکور!
اصلا حال و حوصله ی درس خوندن و هیچ کار دیگه ای رو نداشتم.
یه هفته بود دست و پام گز گز میکرد، مامانم میگفت از بس هیچی نمیخوری ضعیف شدی!!!
تا این که یه رو صبح دیدم همه چیو 2تا میبینم!!! ما هم بی خبر از همه جا زرت و زرت میرفتیم "متخصص" چشم. اونام که بی خبرتر از ما میگفتن هی درس خوندی چشمت اینطوری شده!!! laughing3
چهارمین "متخصص!" گفت 6 ماه دیگه اگه خوب نشدی باید جراحی بشی!!!! confusedاینو که گفت همونجا گریه ام گرفت! استرس کنکور یه طرف این مشکلی که انگار حالا حالاها خوب نمیشه هم یه طرف...
خدایا من سرمو کجا باید میکوبیدم؟؟؟ آخه پزشک عزیز، تخصصت تو حلقم، اگه نمیفهمی چیه، چرا الکی یه آدم مریضو اینطوری سکته میدی؟
هیچی دیگه بعد یه هفته بالاخره یکیشون گفت باید برم مغز و اعصاب، اینو که گفت کلی خیالم راحت شد. آخه نمیدونید من چقد استرس داشتم فک میکردم یه بیماری ناشناخته ای دارم! که هیچ وقتم نمیخواد خوب بشه انگار...!
هیچی دیگه سال داشت تموم میشد که رفتم بیمارستان و اردیبهشت سال بعدش خوب شدم و آخرشم کنکورمو افتضاح دادم. آخرم موند واسه سال بعدش و من هم شدم پشت کنکوری...rolleyes
خدا رو شکر الان دیگه همه چی آرومه و منم چقد خوشحالمTongue ولی هروقت یاد اون موقعا میفتم، بی دلیل خنده ام میگیره...
از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را...
 تشکر شده توسط : hadisss , nahid , Exhautless , minoshka , hyd69hyd , silent
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11(current)
  • 12
  • 13
  • 14
  • بعدی 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
3 مهمان