2012/10/09, 01:13 PM
آقا مهدی عزیز اولا سلام گرم منو به همسر گرامیتون برسونید .
بعدشم واقعا من با حرفای دوستان موافقم . منم وقتی فهمیدم که ام اس دارم خیلی پذیرشش برام سخت بود ولی یه مدت که گذشت دیدم واقعا میشه با ام اس هم زندگی خوبی داشت همش بستگی به طرز فکر خودمون داره و اینکه در هر شرایطی امید وتوکلمون رو به خدا از دست ندیم. والبته در بین همه اطرافیانم خدایی تنها از برخورد همسرم با این مسئله خیلی خوشم اومد. ما حدود 12 ساله که با هم زندگی می کنیم وبا پیش آمدن این مسئله کوچکترین تغییر ی وترحمی تو رفتارش ندیدم همونطور با من رفتار می کرد که همیشه بود واین منو خیلی خوشحال می کرد پس خواهش می کنم شما هم گرچه ناراحتید ولی نگار شما با دیدن ناراحتی شما بیقرار تر خواهد شد . شما وظیفه سخت تری دارید .
اگر شما مطمئن باشید که ام اس چیزی نیست ومیشه تا حد زیادی با کنترل الگوو رفتار ها وعادات زندگی کنترلش کنیم خود به خود این حس شما به نگار جونم منتقل خواهد شد .
بعدشم واقعا من با حرفای دوستان موافقم . منم وقتی فهمیدم که ام اس دارم خیلی پذیرشش برام سخت بود ولی یه مدت که گذشت دیدم واقعا میشه با ام اس هم زندگی خوبی داشت همش بستگی به طرز فکر خودمون داره و اینکه در هر شرایطی امید وتوکلمون رو به خدا از دست ندیم. والبته در بین همه اطرافیانم خدایی تنها از برخورد همسرم با این مسئله خیلی خوشم اومد. ما حدود 12 ساله که با هم زندگی می کنیم وبا پیش آمدن این مسئله کوچکترین تغییر ی وترحمی تو رفتارش ندیدم همونطور با من رفتار می کرد که همیشه بود واین منو خیلی خوشحال می کرد پس خواهش می کنم شما هم گرچه ناراحتید ولی نگار شما با دیدن ناراحتی شما بیقرار تر خواهد شد . شما وظیفه سخت تری دارید .
اگر شما مطمئن باشید که ام اس چیزی نیست ومیشه تا حد زیادی با کنترل الگوو رفتار ها وعادات زندگی کنترلش کنیم خود به خود این حس شما به نگار جونم منتقل خواهد شد .