[paeazan]

اول از میز بهم ریخته باید عکس بذارم

[paeazan]

فکر نکنین این تاپیک رو بالا آوردم دلتون کباب و کتلت و کو کو بشه هاااااا یه چیز واجب بود که اینو بالا آوزدم

من در فست فود اطلاع رسانی هم کردم در مورد بیماری ام اس
آخرش که همه جمع کردیم بریم من به بچه ها گفتم یه لحظه وایسین الان من میام.رفتم اون آقایی که باهاش هماهنگ کرده بودم برای حضورمون در اونجا رو صدا زدم.آقای حسابدار که پشت کامپیوتر نشسته بود گفت ایشون رفتن امری دارین من در خدمتم.خلاصه با خودش حرف زدم:
ماهایی که اینجا هستیم همه ام اس داریم
- اِ خب باشه خوش اومدین (جملات رو دقیق یادم نیست )
تعجب نکردین؟ آخه دید جامعه بده و فکر میکنن بیمارای ام اس عصا بدست و ویلچری هستن
- نه من اینطور فکر نمیکنم.دوست خودمم ام اس داره و حتی زنگ زدم که بیاد پیشتون اما متاسفانه در دسترس نبود
اگه بگم 6 تا از بیمارای ام اس سایت ما رفتن دماوند باورتون میشه؟
- آره خب هر بیماری یه طوریه و همه مثل هم نیستن
خلاصه ی بحثمون این بود دیگه یادم نیست در مورد چیه ام اس گفتم براش .صحبتمون کوتاه بود.اون هم خیلی خوشش اومد و تحویل گرفت و گفت همیشه بیاین اینجا خوشحال میشیم

[paeazan]

بالا آمدن تاپیک

[hadisss]

زهرا پایه ای همین امشب یه دو تا عکس از میز بهم ریخته شیر کنم؟

[noushin]

سلام بچه ها منم بودم جای همگی خالی بودن تا دلت خواست فست فود خوردیم حدیث و زهرا مخمونو زدن دیگه ماهم نتونستیم از پیتزا بگذریم خیلی روز خوبی بو.د.

---

منم عکس میخوام پس عکسامون کو؟

[paeazan]

سلااااام.به به نوشین گلی
من مخت تو رو زدم؟
حدیث آره کلا توی نخ پیتزا و فست فوده اماااااااا تو هم از خدا خواسته بودی هاااااا
شما دو تا من رو منحرف کردین چند قاچ خوردم
اماااااا نادم نیستم

[noushin]

اره یادت رفت گفتی پیتزا بخوریم ::-D ما ک از خدا خواسته هستیم منتظریم یکی مخمونو بزنه ::-D:-D:-D

[paeazan]

من؟
کو شاهدت؟
من گفتم ماهی یکبار یا سالی یکبار اشکالی نداره و برای خودم اینطوری بود.من از کجا بدونم که تو هر روز یا هر هفته داری میخوری و از خداته یکی قلقلکت بده

[hadisss]

بچه ها من یه خاطره تعریف کنم
توی دیدار مدام به نوشین دقت میکردم و میگفتم خدایا این دختر خانوم چقدر برا من آشناس
و فکر کردم و فکر کردم و یهو گفتم نووووووووشین؟ یادته چند ماه پیش توی انجمن اومده بودم و ماه های اول تشخیص بیماریم و آمپولی بودنم بود و کلی دپرس بودم و توی انجمن شما رو دیدم و دقایقی هم صحبت هم شدیم؟
نوشین هم گفتن اتفاقا منم از اول دیدار هی میگفتم چقدر حدیث برام آشناس
یادمه همون موقع به نوشین گفتم توی یه سایت به تازگی عضو شدم به نام ام س سنتر و نوشین گفته بودن که ایشون هم توی سایتش عضویت دارن
و این هم یه اتفاق جالب دیگه در ادامه ی اتفاقای جالب زندگیم

[shaytoon]

سلام بچه ها
نوشین جان خوشحالم که اینجا میبینمت (اسمتو )