امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات : 2
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ام اس مرا ندارد
#21
قانـــون دانــــه
نگاهي به درخت ســيب بيندازيد. شايد پانـــصد ســـيب به درخت باشد که هر کدام حاوي ده دانه است. خيلي دانه دارد نه؟ ممکن است بپرسيم «چرا اين همه دانه لازم است تا فقط چند درخت ديگر اضافه شود؟»
اينجا طبيعت به ما چيزي ياد مي دهد. به ما مي گويد:
«اکثر دانه ها هرگز رشد نمي کنند. پس اگر واقعاً مي خواهيد چيزي اتفاق بيفتد، بهتر است بيش از يکبار تلاش کنيد.»
از اين مطلب مي توان اين نتايج را بدست آورد:
- بايد در بيست مصاحبه شرکت کني تا يک شغل بدست بياوري.
- بايد با چهل نفر مصاحبه کني تا يک فرد مناسب استخدام کني.
- بايد با پنجاه نفر صحبت کني تا يک ماشين، خانه، جاروبرقي، بيمه و يا حتي ايده ات را بفروشي.
- بايد با صد نفر آشنا شوي تا يک رفيق شفيق پيدا کني.
وقتي که «قانون دانه» را درک کنيم ديگر نااميد نمي شويم و به راحتي احساس شکست نمي کنيم.
قوانين طبيعت را بايد درک کرد و از آنها درس گرفت.
در يک کلام:
افراد موفق هر چه بيشتر شکست مي خورند، دانه هاي بيشتري مي کارند.
همه امور به هم مربوطند
آيا دقت كرده ايد كه هر وقت به طور منظم ورزش مي كنيد، ميل به غذاهاي سالم تر و بهتر داريد؟
آيا دقت كرده ايد كه وقتي غذاهاي سالم تر و بهتري مي خوريد انرژي بيشتري داريد و طبعاً دوست داريد كه ورزش كنيد؟
همه چيز در زندگي به هم مربوط است. روش تفكر شما روي روحية شما مؤثر است، روحية شما بر نوع راه رفتن تان مؤثر است، راه رفتن شما روي نحوة گفتارتان اثر مي گذارد، روش حرف زدن تان روي طرز فكرتان مؤثر است!
تلاش براي پيشرفت در يك بُعد زندگي بر ساير ابعاد زندگي اثر مي گذارد.
وقتي در خانه خوشحال هستيد، در محل كار نيز احساس شادي بيشتري خواهيد كرد و وقتي سر كار شاد باشيد در خانه نيز شاد خواهيد بود.
اينها به چه معناست؟
- اينكه براي پيشرفت در زندگي مي توانيد از هر نقطه مثبتي شروع كنيد. مي توانيد با برنامه اي براي پس انداز، نوشتن ليست اهداف تان، رژيم غذايي يا تعهد براي گذراندن وقت بيشتر با فرزندانتان شروع كنيد. اين كار مثبت منجر به نتايج مثبت ديگر هم مي شود، چونکه همه امور به هم مربوطند.
- مهم نيست كه تلاشي كه جهت «پيشرفت» مي كنيد كجا صرف مي شود. مهم اين است كه شروع كنيد.
- عكس اين قضيه هم صادق است. يعني اگر يك بعد زندگي شما خراب شد، ساير ابعاد هم به زودي خراب مي شود. بايد به اين مسأله دقت خاصي داشته باشيد.
در يک کلام
هر كاري كه انجام مي دهيد به نوبه خود اهميت دارد زيرا بر امور ديگر نيز مؤثر است.
چرا؟ (WHY)
هنگامي كه بلايي به سرمان مي آيد، يا همه چيزمان را از دست مي دهيم يا كسي كه عاشقمان بوده ما را ترك مي كند، اغلب ما از خودمان مي پرسيم:
«چرا؟»
«چرا من؟»
«چرا حالا؟»
«چرا او مرا سرگشته و تنها رها كرد؟»
سؤالاتي كه با «چرا» شروع مي شوند، ممكن است ما را به يك چرخة بي حاصل بيندازند.
اغلب جوابي براي اين "چرا" ها وجود ندارد و يا اگر هم جوابي وجود داشته باشد،اهميتي ندارد.
افراد موفق سؤالاتي از خود مي پرسند كه با «چه» شروع مي شوند:
«چه چيزي از اين پيشامد آموختم؟»
«چه كاري بايد در برخورد با اين پيشامد بكنم؟»
و هنگامي كه پيشامد واقعاً فاجعه آميز است، از خود مي پرسند: «چه كاري طي 24ساعت آينده مي توانم بكنم تا اوضاع كمي بهتر شود؟»
در يک کلام
افراد خوشبخت هيچوقت نگران نيستند كه آيا زندگي بر «وفق مراد» هست يا نه.
اينها از آنچه كه دارند بيشترين استفاده را مي كنند و آنچه كه از دستشان بر مي آيد انجام مي دهند. و اگر زندگي بر وفق مراد نبود، خيلي مهم نيست كه «چرا؟»
اقای «جان فوپ» وقتي متولد شد دست نداشت ولي هيچ وقت از خودش سوال نكرد چرا؟من دست ندارم.» بلكه پرسيد: «با پاهايم چه كاري مي توانم انجام دهم؟»، و من هنگامي كه ديدم او با استفاده از پاهايش با چوبهاي غذا خوري ژاپني مي تواند غذا بخورد، با خود گفتم: «او هر كاري را مي تواند انجام مي دهد.
سؤالاتي كه با «چرا» شروع مي شوند، ممكن است ما را به يك چرخة بي حاصل بيندازند.
اغلب جوابي براي اين "چرا" ها وجود ندارد و يا اگر هم جوابي وجود داشته باشد،اهميتي ندارد.
افراد موفق سؤالاتي از خود مي پرسند كه با «چه» شروع مي شوند:
«چه چيزي از اين پيشامد آموختم؟»
«چه كاري بايد در برخورد با اين پيشامد بكنم؟»
و هنگامي كه پيشامد واقعاً فاجعه آميز است، از خود مي پرسند: «چه كاري طي 24ساعت آينده مي توانم بكنم تا اوضاع كمي بهتر شود؟»
در يک کلام
افراد خوشبخت هيچوقت نگران نيستند كه آيا زندگي بر «وفق مراد» هست يا نه.
اينها از آنچه كه دارند بيشترين استفاده را مي كنند و آنچه كه از دستشان بر مي آيد انجام مي دهند. و اگر زندگي بر وفق مراد نبود، خيلي مهم نيست كه «چرا؟»
اقای «جان فوپ» وقتي متولد شد دست نداشت ولي هيچ وقت از خودش سوال نكرد چرا؟من دست ندارم.» بلكه پرسيد: «با پاهايم چه كاري مي توانم انجام دهم؟»، و من هنگامي كه ديدم او با استفاده از پاهايش با چوبهاي غذا خوري ژاپني مي تواند غذا بخورد، با خود گفتم: «او هر كاري را مي تواند انجام مي دهد.
زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبین ؛
در راه های سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند. agreement2

 تشکر شده توسط : arezoo_azizi , ابراهیم
#22
msیك بیماری است كه باید آن را پذیرفت اما با ابتلا به آن نباید همه چیز را از دست رفته دید. كسی كه ms دارد الزاماً به معنای ناتوان بودن او نیست. . نباید با ابتلا به آن روحیه خود را از دست داد.اما با وجود بیماری هم می توان خوب زندگی کرد.
دردوعالم جلال ما زهراست/رمزتغییرحال ما زهراست/عیدبافاطمیه می آیدذکرتحویل سال مازهراست
السلام علیک ایتهاالصدیقه الشهیده

 تشکر شده توسط : بنده خدا , ورپریده
#23
بیخیال هواشو داشته باش کم کم از رو میره اونوقت ببین چطور هواتو داره.
امام سجاد در صحیفه سجادیه میفرمایند:
خدایا من در خوان نعمتم چیزی دارم که تو در آسمان بیکرانت نداری!
من همچون تو خدای بزرگ را دارم ولی تو همچون خود را نداری.
دل به کف غصه نباید سپرد ...... اول و آخر همه خواهیم مرد
 تشکر شده توسط : ورپریده , nazii
#24
(2011/10/20, 01:47 PM)فرناز نوشته است: در کل هرچیزی تو زندگی برامون بزرگ جلوه کنه بزرگ هم میشه.من خودم قسم میخورم ام اس راخودم agreement2agreement2agreement2دعوت کردم.از قدیم گفتند سخت میگیرد جهان برمردمان سختکوش.

منم همین طور بودم.اما حالا:
ام اس مرا دارد..میدونید چطوری؟؟ داره نگام میکنه و چشماش داره از تعجب میزنه بیرون که گیر عجب آدمی افتادما.عین خیالش نیست مردم چی فکر میکنن و چی براش اتفاق افتاده..خیلی شاد و سرحال و پرشور و با انگیزه ست..اصلا فعالتر از قبل شده!!!
اینم شکلک ام اسه که داره نگام میکنهconfusedSadconfused
و اینم منمSmile (52)fighting0030.gificon_biggrinicon_biggrin

أللّهُمَ إجعَلْ نَفْسی مُطمَئِنَةً بِقَدَرِک
 تشکر شده توسط : nazii
#25
خیلی میخواستم تو روش بخوابم...ولی واقعا حریف قدریه....اقا تو من که هیچی جد و ابادمم داری...بیا لنگ جلوت پهن کنم....نمیزاره یه نفس راحت بکشمangry3
بابا من میخوام زن بگیرم چرا انقدر نفهمی توangry3rolleyesrolleyes
[تصویر:  43679430772591471299.gif]



 تشکر شده توسط : nazii , شیرین , بنده خدا , ابراهیم , simin
#26
ام اس مرا ندارد....ولی من ام اس را دارمsad2...اصلا دوسش ندارم....خدا به زمین گرم بزنه ام اس رو،خدا ازش نگذره، جزه جیگر بزنه......sad............داشتیم زندگیمونو میکردیم،هوار شد تو سرمونangry3
شانه ات کو ؟

دنیایم باز به هم ریخته ...sad2
 تشکر شده توسط : sooorooosh , ورپریده
#27
ما ام اس نداشتیم که ام اس ما رو داشت اومد سراغمون ما که نرفتیم سراغش کاریش نداشتیم ولی حالا که اومدی خوش اومدی چون زندگی دیگه یا رو شروع کردیم که هر کسی لایقش نیست و ادوم باید لیاقت داشته باشه که اینهمه صبر و درد رو بتونه تحمل کنه از حرفهای مردم نگاههای بدشون تا دردهای خود دارو و .... Smile (16)

راز زندگی آرام اینست امروز را در کنار خدا گام بردار و فردا را به او بسپار baybay
 تشکر شده توسط : نازلی , ابراهیم
#28
بیست سال پیش تو دانشگاه در مورد بیماریها استاد ام اس و علائمش رو درس داد که از کجا شروع میشه و ... اخرش مرگ. البته اون موقع یا استاد متوجه نبود یا درمان هنوز پیشرفت نکرده بود خلاصه اینقد قشنگ و راحت گفت که همش نگران بودم ام اس نگیرم از مرگ هیچ وقت نترسیدم همش از معلولیتی که استاد توضیح میداد می ترسیدم. این ترس تو وجودم بود تا یه مدت بعد یکی از اشناها ام اس گرفت خودم بردمش مشهد برای این که دخیل ببنده. ما اکثر اوقات تو سختی ها عارف میشیم اسیدی . خلاصه همش تو فکر اون اشنامون بودم .خودم جاش میذاشتم هر روز منتظر بودم تا خبر فوتش بیاد با زمینه ای که از حرفای استاد داشتم و ترس معلولیت چون خودم هم ورزشکار بودم تصورش هم سخت بود. باعث شد که فکرش منو مبتلا به ام اس کنه.
الان فکر میکنم که خودم باعث شدم ام اس بگیرم پس خودم هم میتونم شکستش بدم.
!.........The world is full of nice peaple, if u can't find one, Be One
دنيا پُر از آدم هاى خوبه ولى اگه نتونستى حتى يكى از اونها رو پيدا كنى، لااقل خودت خوب باش!.........




 تشکر شده توسط : chipchip , شهرزاد , نگار1353 , sooorooosh , simin , نازلی
#29
(2012/07/10, 08:12 PM)ابراهیم نوشته است: بیست سال پیش تو دانشگاه در مورد بیماریها استاد ام اس و علائمش رو درس داد که از کجا شروع میشه و ... اخرش مرگ. البته اون موقع یا استاد متوجه نبود یا درمان هنوز پیشرفت نکرده بود خلاصه اینقد قشنگ و راحت گفت که همش نگران بودم ام اس نگیرم از مرگ هیچ وقت نترسیدم همش از معلولیتی که استاد توضیح میداد می ترسیدم. این ترس تو وجودم بود تا یه مدت بعد یکی از اشناها ام اس گرفت خودم بردمش مشهد برای این که دخیل ببنده. ما اکثر اوقات تو سختی ها عارف میشیم اسیدی . خلاصه همش تو فکر اون اشنامون بودم .خودم جاش میذاشتم هر روز منتظر بودم تا خبر فوتش بیاد با زمینه ای که از حرفای استاد داشتم و ترس معلولیت چون خودم هم ورزشکار بودم تصورش هم سخت بود. باعث شد که فکرش منو مبتلا به ام اس کنه.
الان فکر میکنم که خودم باعث شدم ام اس بگیرم پس خودم هم میتونم شکستش بدم.

زیبا نوشتی
آره ایشالله شکستش میدی
اما من به بیماری و هیچی فکر نمیکردم
 تشکر شده توسط : ابراهیم
#30
من که میدونم بخاطر یه سری مشکلات که برام ایجاد کردن کملی حرص میخوردم و باعث شد سیستم عصبیم کن فیکون بشه علاوه بر چیزهای دیگه
ایشاله خدا ازشون نگذره confused تا من حال کنم laughing3

بی تربیتها fighting0030.gif

ولی به هر حال به کوری چشمشون الان مشکلی ندارم که ببینن دعاهاشون مستجاب شده مرسی خدا که هوامو داری و حال اونا رو هم میگیری laughing3

راز زندگی آرام اینست امروز را در کنار خدا گام بردار و فردا را به او بسپار baybay
  




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست