2011/08/11, 08:48 PM
من اینترنت نداشتم اما با گوشیم به سختی اومدم اینجا
آخرین باری که گریه کردم یادم نمیاد اما بخاطر این برنامه گریه کردم.
واقعا افتخار می کنم به همه بچه ها
از طرف هیئت مدیره از حسین عزیزم تشکر می کنم. از فربد گل که دوسش دارم و دم در صدا و سیما وقتی بغلش کردم و بدرقه با بچه ها تمام آرزوهای خوب رو براش کردم که موفق بشه. سوسن و امیر عزیز که انتظاری جز این ازشون نداشتیم.
یه تشکر ویژه از سینا حمید حامد و علیرضای دوست داشتنی. شاید باورتون نشه اما سر این برنامه استرسی که به این جمع وارد شد شاید تو کا دورانی که ام اس رو تجربه می کنن همچین فشاری رو تحمل نکرده بودند. دیشب تا ساعت 4 صبح این جمع ساعت های پر از تنش و استرسی رو تجربه کردن و فقط عشق بچه ها بود که همه رو سرپا نگه می داشت.
علیرضای گل که یه پیشنهادی داد که نقطه عطفی برای برنامه امروز بود. مرسی عزیزم مرسی
دوستان ما هرچی توان بود گذاشتیم. این برنامه حاصل کار 6 ماه تلاش بود. ما به اندازه چندین ساعت حرف داشتیم. اما خوب هم زمان هم سیاست های برنامه اجازه بیان همه حرفا رو نداد. اما بچه ها از دل و جون همه تلاششون رو کردند.
حمید رو تاحالا اینجوری پر استرس ندیدم. سینا بدنش می لرزید. حامد با مشغله های تولد بچه اش تا صبح بیدار بود و کمک می کرد. علیرضا فوق العاده عالی جمع می کرد همه رو.
می دونم شاید همه حرفا رو نزدیم اما حرفای خوبی زدیم و من می دونم تو جامعه بازخورد خوبی داره.
مرسی همه دوستای خوبیم
مرسی
آخرین باری که گریه کردم یادم نمیاد اما بخاطر این برنامه گریه کردم.
واقعا افتخار می کنم به همه بچه ها
از طرف هیئت مدیره از حسین عزیزم تشکر می کنم. از فربد گل که دوسش دارم و دم در صدا و سیما وقتی بغلش کردم و بدرقه با بچه ها تمام آرزوهای خوب رو براش کردم که موفق بشه. سوسن و امیر عزیز که انتظاری جز این ازشون نداشتیم.
یه تشکر ویژه از سینا حمید حامد و علیرضای دوست داشتنی. شاید باورتون نشه اما سر این برنامه استرسی که به این جمع وارد شد شاید تو کا دورانی که ام اس رو تجربه می کنن همچین فشاری رو تحمل نکرده بودند. دیشب تا ساعت 4 صبح این جمع ساعت های پر از تنش و استرسی رو تجربه کردن و فقط عشق بچه ها بود که همه رو سرپا نگه می داشت.
علیرضای گل که یه پیشنهادی داد که نقطه عطفی برای برنامه امروز بود. مرسی عزیزم مرسی
دوستان ما هرچی توان بود گذاشتیم. این برنامه حاصل کار 6 ماه تلاش بود. ما به اندازه چندین ساعت حرف داشتیم. اما خوب هم زمان هم سیاست های برنامه اجازه بیان همه حرفا رو نداد. اما بچه ها از دل و جون همه تلاششون رو کردند.
حمید رو تاحالا اینجوری پر استرس ندیدم. سینا بدنش می لرزید. حامد با مشغله های تولد بچه اش تا صبح بیدار بود و کمک می کرد. علیرضا فوق العاده عالی جمع می کرد همه رو.
می دونم شاید همه حرفا رو نزدیم اما حرفای خوبی زدیم و من می دونم تو جامعه بازخورد خوبی داره.
مرسی همه دوستای خوبیم
مرسی
هميشه مردم لباس هاي كهنه و پوسيده اشون رو دور مي ندازن دارم به اين فكر مي كنم كه چرا بعضي ها افكار كهنه و پوسيدشون رو هيچ وقت دور نمي ندازن