2011/08/16, 08:15 AM
(2011/08/15, 11:13 AM)havaars نوشته است: سلام بچههای خوب ام.اسسنتر. خوبین؟
امیر دیشب این را نوشته، گفتم شما هم بخونید:
«خب. همسر ِ من اماس دارد. این را حالا دیگر همه میدانند. یعنی تقریباً همه میدانند. خسته میشود وقتی زیاد راه رفته باشد. کار کرده باشد یا که هوا گرم باشد. مثل ِ حالاها که هوا خیلی خرکی گرم است. بعد اینها که باشد، سختش میشود که مثلاً دستش را بسپرد به دست ِ من تا نرمنرمک قدم بزنیم توی کوچه و خیابان. تا نگاهی بیاندازیم به ویترین مغازهها..
اما این همهی ماجرا نیست. این همهی ماجرای زندگی ما نیست. ما، من و سوسن، با پذیرفتن شرایط موجود، مثل ِ همهی آدمهای این روزگار، زندگی میکنیم. هرّ و کرّ میکنیم. جنگولک بازی در میآوریم. تصمیمهای یکهویی میگیریم. بدون ِ برنامهی قبلی چمدانمان را میبندیم و به مسافرت میرویم. نصفهشبی هوس فیلم دیدن میکنیم. غذاهای عجیب و غریب میخوریم. سر به سر ِ هم میگذاریم. مثل ِ همهی زن و شوهرهایی که دلگرماند به زندگیشان. به داشتههاشان..
سوسن قبل از من هم این خوشیها را داشته است. زنده بوده است و زندگی کرده است. من چیزی به او ندادهام که نداشته باشد. میخواهم بگویم اینطور نبوده است که من به سان ِ یک "گود من" دست دراز کرده باشم و او را از میان ِ خروار خروار تاریکی و ناامیدی بیرون کشیده باشم..
من "گود من" نیستم. من فقط مردی هستم که زن و زندگیاش را دوست دارد. همین.»
از اینجا
سوسن جون به آقا امیر بگو که خیلی ماهه.حرفای خیلی قشنگی زده.همه ماها اینا رو میدونیم ولی لازمه که یه نفر مثل امیر آقای گل شما هم به ما یادآوری کنه.خیلی دوستون دارم.انشااله که خوشبخت تر از اینی که هستین بشین
خداوندا ، قرارم باش
یارم باش
جهان ، تاریکی ِ محض است
میترسم ؛ کنارم باش . . .
یارم باش
جهان ، تاریکی ِ محض است
میترسم ؛ کنارم باش . . .